تاریخ شفاهی

داستان عشق دختر پادشاه از «عاشقان» تا «مردارکشان»!
یک افسانه قدیمی هست که می‌گوید: سلطان دختری داشت سپیدتن با زلفی سیاه و صدایی خوش، به نام «سوران». سوران در روستای «عاشقان»، عاشق مردی گاوچران (دراصطلاح محلی گوره‌چرون) می‌شود.
آخرین روز‌های رژیم پهلوی به روایت زوج انقلابی
سیدعلی‌اکبر مستعلی می‌گوید: چند کاسب همدل بودیم که سرگروهی به نام آقای چاووشی داشتیم. هر‌زمان که او می‌خواست به راهپیمایی برود، خبرمان می‌کرد. مغازه‌ام را می‌بستیم و همگی راهی می‌شدیم.
قلعه وکیل‌آباد به روایت یکی از ساکنان قدیمی‌اش
حاج غلامعلی فضائلی از قدیمی‌ترین رعیت‌های حاج حسین ملک بوده که در سال ۱۳۱۲ در محله وکیل آباد به دنیا می‌آید. او در نزد حاج حسین کشاورزی می‌کرده و تاریخ شفاهی این محله به شمار می‌آید.
داستان خانه‌دار شدن برقی‌ها در آب و برق
حدود پنجاه سال پیش بود که مهندس شهرستانی به این فکر افتاد که زمین‌های بایر و بیابان و خاکی انتهای بولوار هفت تیر را برای آبادانی در دست بگیرد و کارکنان شرکت برق را خانه‌دار کند.
تاریخچه چهل ساله محلات منطقه هفت مشهد
به سراغ محلات عسگریه، ابوذر، ایمان، سیدی و طرق رفتیم تا بزرگ‌تر‌ها که هم قبل را دیده‌اند و هم بعد را، برایمان از محله‌شان بگویند.
کاظمیه مرحوم عابدزاده تخریب شد
از مدرسه‌ای که بیش از نیم‌قرن قدمت داشت و خیلی از بزرگان شهر روزگاری دانش‌آموزش بودند، اکنون تنها درِ چوبی سبز کم جان و چند بیت شعر بر در و دیوار اطرافش برجا مانده و باقی خاک است و خاک.
شبانی، شاعر چهاربرجی، فرهنگ‌نامه توسی‌هاست
دفتر شعر مرتضی شبانی ما را به مشهد و به‌ویژه چهاربرج ۶۰‌سال پیش می‌برد و برایمان از «دامن همت به کمر زدن»، «گریبان چاک دادن»، «بُخو»، «فرنگ» و... می‌گوید.