علی باقرزاده، بقا، یا یکی از پنج یار خراسانی مشهور، 11تیر1308 در مشهد زاده شد و 19آذر1395 در زادگاهش درگذشت. بیش از هر چیز به دلیل قطعه هایی که سروده بود، مورد توجه بود و آثار بسیاری از او برجا مانده است. «لطیفه ها: درباره حاضرجوابی های شاعران»، «چهل حدیث: ترجمه منظوم چهل حدیث رضوی»، «زلال بقا: دیوان شعر او» و «سیر آفاق: سفرنامه اش به کشورهای گوناگون»، تعدادی از آثار او هستند.
محمدتقی بهار مقالاتی در روزنامه «توس» می نوشت با امضای «م. بهار» که آن ها هم تأثیری زیاد بر افکار عمومی مردم خراسان داشت. «م. بهار» برای مردم مجهول بود تا روزی که ملک الشعرا دوباره رخ نمود و شد «محمدتقی ملک الشعرا بهار». آوازه آزادی خواهی و شعرهایش تا تهران و رشت و تبریز هم رسیده بود.
محمدتقی بهار، معروف به ملکالشعرا در ۱۳ ربیعالاول ۱۳۰۴ قمری دیده به جهان گشود. او از چهارسالگی به مکتبخانه رفت و در مدتزمانی کوتاه علاوه بر خواندن و نوشتن، قرآن را نیز فراگرفت.
بهار که از همان سالهای جوانی فعالیتهای مطبوعاتی و سیاسی خود را آغاز کرده و از طریق کتب و مجلات نوانتشار مصری، با افکار و اندیشههای جدید آشنا شده بود، پس از استقرار مشروطیت، به مشروطهخواهان پیوست. او در طول عمر پرثمر و البته پر فراز و نشیب خود، چندین روزنامه منتشر کرد و در چندین دوره مجلس بهنمایندگی از مردم شهرهای مختلف انتخاب شد.
با همراهی دو تن از بازماندگان خاندان محمدتقی بهار در مشهد، به صرافت یافتن خانه او در مشهد قدیم برآمدیم. خانهای که از آن هیچ باقی نمانده واست.
او روزگاری نهچندان دور از میانداران فرهنگ و ادب خراسان و بلکه ایران بود و مجمع ادبیاش بیش از پنجاه سال برقرار ماند و محل رفتوآمد چهرههایی شد که یا جریانسازان فرهنگی سده گذشته ایران بودهاند یا جریانشناسان آن. درباره این پیر سپیدموی و استوارقامت سخنها گفتهاند و شعرها سرودهاند و فرزانگیاش را گروهی از بزرگان و استادان بنام در کتاب «هفتادسالگی فرخ» ستودهاند.
هیچوقت تصویر روزی را که نیروهای حکومت پهلوی به خانه ما آمدند، فراموش نمیکنم. بیش از پنج سال نداشتم که یک روز صبح زود در فصل زمستان با وحشت زیاد از خواب پریدم. صدای بلندصحبتکردن چند مرد با بستن محکم در حیاط مرا از خواب بیدار کرد. در همین موقع مهرداد هم از خواب پرید.
هر دو به طرف راهرویی که میان اتاق ما و اتاق خواب پدر و مادرم بود، دویدیم. پنجره بسته بود و قد ما به شیشه پنجره نمیرسید. مهرداد متکای خودش را به طرف پنجره کشید، هر دو روی متکا ایستادیم و به طرف حیاط نگاه کردیم.
زندگی بهار فرازونشیبهای بسیاری داشت؛ گاهی در لباس شاعری خوشبیان قلم میزد و گاهی بهعنوان سیاستمداری وطنپرست جلو استبداد زمانش میایستاد. چهرزاد بهار، آخرین فرزند محمدتقی بهار، اکنون در قید حیات است و در تهران زندگی میکند. او سالهای آخر عمر پدرش را بهخوبی درک کرده است و حتی در مواقعی برای پدرش روزنامه میخواند و پدر را از اتفاقات روز آگاه میکرد. در گفتوگو با چهرزاد بهار برخی زوایای زندگی محمدتقی بهار را بررسی کردیم.