کد خبر: ۱۰۹
۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

داستان رابطه معلم و دانش‌آموز در سال‌های دور

پدر و مادرها در آن دوران می‌گفتند «گوشت و پوستش مال شما و استخوانش مال ما» و بدین طریق خانواده‌ها به طور کامل فرزند خود را به معلمان می‌سپردند. درست است که این مجوز تام‌الاختیار در گاهی موارد برای گوشت و پوست گران تمام می‌شد، ولی نشان دهنده اعتماد به معلم‌ها بود.

محمد حسن پرده‌شناس متولد دی ماه ۱۳۳۵ در مشهد است. از سال ۶۰ وارد آموزش و پرورش می‌شود و ابتدا در ناحیه ۵ و ۸ سال آخر خدمتش را در ناحیه ۷ آموزش و پرورش خدمت می‌کند. او سال ۸۹ بازنشسته می‌شود. اکنون هم در مدرسه نمونه حسن برزگر مشغول به کار است. ریشه فامیلی آقای پرده‌شناس را که از او می‌پرسیم، می‌گوید: «پدربزرگم پرده خوان بود. زمان دادن شناسنامه کار پدربزرگم را از او می‌پرسند و مسئول ثبت احوال نام فامیلی پرده‌شناس را برای ما انتخاب می‌کند.» پدرش بزرگ شده مشهد و متولد گناباد است. مادرشان هم متولد مشهد است، ولی پدربزرگش یزدی بوده است.


پدرم دوست داشت درس بخوانیم
در خانواده‌ای پرجمعیت بزرگ می‌شود و اصلا فکر نمی‌کرده روزی معلم شود و به فرزندان این آب و خاک درس بدهد. پدرش کارگر شهرداری بود و مادرش سیزده فرزند به دنیا می‌آورد که ۴ نفر آن‌ها بعد از تولد فوت می‌کنند و الان ۹ خواهر و برادر هستند. آقای پرده‌شناس می‌گوید: «۶ برادر و ۳ خواهر هستیم و من فرزند سوم خانواده هستم. تحصیلات پدر و مادر اکابر بود و فقط خواندن و نوشتن را می‌دانستند. خودم لیسانس دبیری ریاضی دارم. سه خواهرم نیز فرهنگی هستند و هر سه هم بازنشسته شدند و دو برادر بزرگ‌ترم نظامی هستند و بازنشسته شدند و برادر دیگرم در جهاد کشاورزی کار می‌کرد که او هم بازنشسته شد. دو تا از برادران دیگرم شغل آزاد دارند. پدر و مادرم خیلی برای ما زحمت کشیدند و تلاش کردند تا ما تحصیلاتمان را ادامه دهیم و بتوانیم شغلی دولتی داشته باشیم و هزینه‌های زندگی را تأمین کنیم. ما هم دوست داشتیم با درس خواندن زحمت آن‌ها را جبران کنیم. پدرم خیلی دوست داشت درس بخوانیم و همیشه با مشقت و سختی زیاد هزینه‌های تحصیل همه ما را فراهم می‌کرد. ما هم احساس مسئولیت کردیم و تا جایی که توانستیم درسمان را ادامه دادیم. خیلی از خانواده‌ها که بازاری بودند دوست داشتند فرزندانشان کنار خودشان باشند و همان شغل را هم ادامه دهند. بیشتر بچه‌ها هم از ادامه تحصیل باز می‌ماندند یا ترک تحصیل می‌کردند، ولی پدر ما این‌طور نبود و یک کارگر ساده بود و دوست داشت درس بخوانیم و در زندگی موفق باشیم و به جامعه خدمت کنیم.» پدر و مادر آقای حق شناس هر دو سال ۷۶ به فاصله ۴۰ روز فوت کردند.


صبر و حوصله معلمان
آقای پرده‌شناس صحبتش را ادامه می‌دهد و می‌گوید: «یکی از ویژگی‌های فرهنگیان صبور بودن آن‌هاست که کمک می‌کند بتوانند در این شغل دوام آورند و همین ویژگی را در زندگی خانوادگی خود نیز بروز می‌دهند. صبر و حوصله در این شغل حرف اول را می‌زند مخصوصا در دوره دبستان این ویژگی باید در معلمان وجود داشته باشد. خود من یک دوره معلم بچه‌های دبستان بودم و می‌دانم معلمان این دوره باید چقدر صبور باشند. در دبستان حسین زاده معلم کلاس دانش‌آموزان پنجم بودم و با همان‌ها هم به دوره راهنمایی وارد شدم.»


پشیمان نیستم
ســال ۶۰ به صــورت حــق‌التدریس وارد آمــوزش و پرورش می‌شود. آقای پرده‌شناس می‌گوید: «۱۸ سال معلم پرورشی بودم. بعد از آن در رشته دبیری ریاضی تحصیلاتم را ادامه دادم و آموزش ریاضی را برعهده گرفتم، اما همکاری‌ام را با امور تربیتی حفظ کردم و در تدریس قرآن و معارف در این حوزه فعالیت داشتم. هیچ وقت تصور نمی‌کردم وارد آموزش و پرورش شده و در این حوزه کار کنم. قبل از انقلاب در آزمون دانشگاه‌ها شرکت کردم و در رشته راه و ساختمان در مقطع فوق دیپلم قبول شدم، اما بعد از سه ترم درس خواندن به علت انقلاب فرهنگی دانشگاه‌ها تعطیل شدند. با تعدادی از دوستانم تصمیم گرفتیم در کمیته‌هایی که برای کمک به مردم ایجاد شده بود فعالیت داشته باشیم. چادر‌هایی در شهر زده شد و در آن محصولاتی که مردم نیاز داشتند به قیمت مناسب توزیع می‌کردیم. پس از مدتی با تعدادی از دوستان متوجه شدیم که آموزش و پرورش نیاز به مربی پرورشی به صورت حق التدریس دارد. همراه با دوستان آزمون را شرکت کردیم و بعد از قبول شدن وارد آموزش و پرورش شدیم. پنج ماهی در دبستان ابتدایی شهید عابدی بولوار وحدت مشغول به کار شدم. بعد از آن خبر رسید که دانشگاه‌ها باز شده است و می‌توانم دانش‌آموخته شوم. باید به تهران می‌رفتم تا ترم آخر را به پایان برسانم زمانی که می‌خواستم با دانش‌آموزان و همکاران خداحافظی کنم، اشک می‌ریختم، در همین مدت کوتاه انس و الفت زیادی بین ما شکل گرفته بود و رفتن را برایم سخت کرد، هرطور بود رفتم و فوق دیپلم را گرفتم. زمان برگشت تصمیم داشتم در رشته خودم مشغول به کار شوم، به اداره رفتم تا تسویه حساب کنم، اما رئیس اداره گفت «حالا که به آموزش و پرورش آمدی بمان ما به شما نیاز داریم.» من هم دوست داشتم و تصمیم گرفتم بمانم و کارم را ادامه دهم. الان هم بسیار خوش‌حالم و خدا را شکر می‌کنم که اجازه داد همین مسیر تعلیم و تربیت را دنبال کنم. هیچ وقت احساس پشیمانی و ندامت نداشتم و خوش‌حالم توانستم در این مسیر حرکت کنم.» تا سال ۷۰ در مدرسه حسین‌زاده حاشیه بولوار وحدت خدمت می‌کند و بعد از آن برای ادامه تحصیل در رشته دبیری ریاضی به سبزوار می‌رود. آقای پرده‌شناس می‌گوید: «بعد از برگشت به دبیرستان شاهد معراج رفتم و تا سال ۸۱ در همانجا معلم پرورشی بودم بعد از اینکه با تغییر سمتم موافقت شد و توانستم ریاضی را در دبیرستان‌های دخترانه تدریس کنم و در دبیرستان‌های هدایت، وحید و هنرستان عترت تدریس را ادامه دادم. بعد از آن که مدسه راهنمایی نمونه برزگر افتتاح شد به عنوان اضافه کار ریاضی تدریس می‌کردم. سال ۹۱ به عنوان معاون مدرسه برزگر انتخاب شدم. خدابیامرزد آقای شعرباف مدیر بسیار خوب این مدرسه را که از هیچ خدمتی برای دانش‌آموزان دریغ نمی‌کرد. بعد از یک‌سال با انتقال من به ناحیه ۷ آموزش و پرورش موافقت شد با این حال دو روز در هفته را در همین ناحیه مشغول به کار هستم.»


دهه شصت
درباره وظایف مربی پرورشی که می‌پرسیم، می‌گوید: «مربی یا معاون پرورشی تمام فعالیت‌های فرهنگی، هنری برگزاری اردو‌ها و مراسم مذهبی را برعهده دارد. به همین علت نسبت به دیگر معلمان ارتباط بیشتری با دانش‌آموزان دارند. دانش‌آموزان در اردوها، رفتن به زیارت، یا تمرین تئاتر یا اجرای سرود با مربیان پرورشی ارتباط و تعامل زیادی برقرار می‌کنند. ابتدای فعالیت ما زمان جنگ بود و ما مسئولیت فرهنگ‌سازی را به عهده داشتیم و بچه‌ها را تشویق می‌کردیم تا از خانواده‌ها بخواهند به جبهه‌ها کمک کنند. دهه شصت اوج تعلیم و تربیت مدارس ایران در طول تاریخ بود. دوران خوبی بود و به نظر من معلمانی که در این دوره به عنوان مربی پرورشی جذب شدند بسیار خوب خدمت کردند و سنگ تمام گذاشتند. خیلی از مربیان پرورشی در آن دوران باعث شدند تا دانش‌آموزان برای رفتن به جبهه پیش قدم شوند و از کشور دفاع کردند و خیلی از آن‌ها هم شهید شدند. این فرهنگ‌سازی ایثار، شهادت و احساس مسئولیت از سوی مربیان پرورشی شکل گرفت. در آن دوران بودند معلمانی که اجازه نمی‌دادند فرهنگ انقلاب و اسلامی رشد پیدا کند. مربیان پرورشی باید با آن‌ها صحبت می‌کردند و اجازه نمی‌دادند تا اندیشه آن‌ها رشد کند. زحمت مربیان به ثمر نشست و فرهنگ انقلاب و اسلام از همان دوران شکل گرفت.»



روابط عاطفی معلم و دانش‌آموز
آقای پرده‌شناس با شناختی که از مدارس و محلات منطقه دارد از فضای آموزشی این ناحیه برایمان می‌گوید: «فضای منطقه طوری است که هر معلم با هر میزان از تجربه متوجه می‌شود چقدر جا برای کار کردن زیاد است. روابط عاطفی که در این ناحیه بین معلم و دانش‌آموز شکل می‌گیرد نسبت به دیگر نواحی زیادتر است. این عامل کمک زیادی به معلمان در انتقال مباحث آموزشی می‌کند. همه نوع دانش‌آموزی در این نواحی زندگی می‌کند و متأسفانه بیشتر خانواده‌ها نیز وضعیت اقتصادی مناسبی ندارند. همان سال اولی که در این ناحیه خدمت می‌کردم بار‌ها به منازل دانش‌آموزان می‌رفتم و وضعیت خانواده‌ها را بررسی کردم. از لحاظ اقتصادی با مشکلات زیادی روبه‌رو بودند با این وجود فرزندانشان دانش‌آموزان خوبی بودند و به خوبی درس می‌خواندند. خوشبختانه بسیاری از آن‌ها سرکار هستند و وضعیت خوبی دارند. در آن‌ها سال‌ها چهارشنبه شب‌ها یا جمعه‌ها برای دعای توسل یا دعای کمیل همراه با دانش‌آموزان به حرم مطهر می‌رفتیم. استقبال خوبی از این برنامه‌ها می‌شد. دانش‌آموزی داشتیم که اکنون متخصص ارتوپدی است. آن موقع در همه زمینه‌ها پیش قدم بود. در گروه سرود، کمک به جبهه، فعالیت‌های فرهنگی شرکت می‌کرد. نمرات خوبی داشت و شاگرد اول بود، ولی وضعیت اقتصادی خانواده‌اش خوب نبود. بعضی از خانواده‌ها هزینه اردو فرزندان خود را نداشتند و مجبور بودیم برای رضایت خانواده به در خانه آن‌ها برویم و اجازه فرزند را بگیریم و هزینه آن‌ها را پرداخت کنیم. هنوز عکس‌های آن اردو‌ها و خاطراتی که با دانش‌آموزان رقم خورد را دارم و هر چند وقت یک بار آن‌ها را مرور می‌کنم.»


اعتماد به معلمان و مدرسه
یاد جمله جالب پدر و مادرهایمان در آن دوران می‌افتم که می‌گفتند «گوشت و پوستش مال شما و استخوانش مال ما» و بدین طریق خانواده‌ها به طور کامل فرزند خود را به معلمان می‌سپردند. درست است که این مجوز تام‌الاختیار در گاهی موارد برای گوشت و پوستمان گران تمام می‌شد، ولی نشان از اعتماد به معلم بود. آقای پرده شناس در این باره می‌گوید: «این ضرب‌المثل نشان اعتماد خانواده‌ها به معلمان و مدرسه بود که این روز‌ها خیلی کمرنگ شده است مخصوصا در نواحی برخوردار. خانواده‌های این ناحیه تعامل خوبی با مدرسه و معلمان دارند و در صورتی که فرزندشان کار اشتباهی کند از مدرسه می‌خواهند که به آن‌ها آموزش صحیح بدهند، اما اولیا در مناطق برخوردار نسبت به تربیت در دانش‌آموزان خود عکس‌العمل نشان می‌دهند و نمی‌خواهند فرزندانشان از طرف نهاد آموزشی تربیت شوند. در قرآن هم داریم که باید افرادی که کار خلاف می‌کنند پاسخ‌گوی رفتار خود باشند. اعتماد اولیا در گذشته بیش از امروز بود. دست معلم‌ها امروز برای تربیت بسته شد و حمایتی از طرف آموزش و پرورش وجود ندارد یا کمرنگ شده است.»


کتاب بخوانید و صبور باشید
آقای پرده‌شناس توصیه‌ای به معلم‌های تازه کار دارد و می‌گوید: «طبیعت بچه‌ها به‌ویژه در دوره دبستان یا سال آخر دبیرستان بازیگوشی یا نماندن در کلاس است و از سر لجبازی با معلم برخورد نمی‌کنند. معلم باید با این الگو‌های رفتاری آشنا باشد و برای هر دانش‌آموز روش تربیتی و آموزشی مؤثری را انتخاب کند. معلمی که می‌خواهد تازه فعالیت خود را در مدارس آغاز کند، حتما باید دوره آموزشی ببیند، کتاب بخواند، با مسائل روان‌شناسی آشنا باشد و بداند چطور با دانش‌آموزان برخورد کند. با معلمان با تجربه مشورت کند تا به مرور بتواند با بچه‌ها کار کند. صبور باشد و به کارش علاقه داشته باشد.»
او درباره خاطرات خاص دوره چهل ساله کاری‌اش می‌گوید: «بار‌ها پیش آمده که تعدادی از دانش‌آموزانم را به صورت اتفاقی دیدم و بعضی‌ها هم خودشان مرا پیدا کردند. یک بار که بیمار بودم و به پزشک مراجعه کردم، متوجه شدم یکی از دانش‌آموزانم است. هم خودم و هم ایشان شک کرده بودیم، ولی بعد از اینکه دفترچه را باز کرد و اسمم را دید من را شناخت و بغلم کرد از من به خاطر سال‌های تدریس تشکر و قدردانی کرد و هنوز هم از طریق تماس تلفنی با من در ارتباط است و حالم را می‌پرسد. خیلی از فرزندان دانش‌آموزانم سلام پدرشان را به من رساندند. خیلی‌ها روز معلم را هر سال تبریک می‌گویند. دیدن هر کدام از آن‌ها بیرون از مدرسه احساس خوبی به من می‌دهد. وقتی بعد از ۴۰ سال یکی از آن‌ها را می‌بینم که قدردانی و تشکر می‌کنند به من آرامش می‌دهد و خداوند را شکر می‌کنم.»


مزین به نام شهید دانش‌آموز
پرده‌شناس خاطرات تلخ و شیرین زیادی از دوره کاری خود دارد. تعدادی از دانش‌آموزان این ناحیه در زمان جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند. او می‌گوید: «شهید هنرمند، شهید ساجدی و شهید عزیزی از مدرسه شهید حسین زاده به جبهه اعزام شدند و به مقام شهادت رسیدند. شهید حسین‌زاده نیز از همین ناحیه و منطقه به جبهه رفت و به شهادت رسید، ولی قبل از فعالیت من به شهادت رسیده بود. آن زمان از طرف مدارس کمک‌های زیادی به جبهه‌ها می‌شد و صحنه‌های زیبایی را رقم می‌زد. مدرسه حسین‌زاده مزین به نام همین شهید دانش‌آموز است. آن زمان خانواده‌ها مشارکت اجتماعی خوبی داشتند، از کوچک‌ترین و کم‌ارزش‌ترین‌ها تا اهدای باارزش‌ترین دارایی خانواده‌ها که به دستمان می‌رسید نشان از این موضوع داشت. یکی از دانش‌آموزان با رضایت خانواده گوشواره مادرش را آورده بود و به جبهه اهدا کرد تا خرج رزمندگان شود. همه کمک‌ها بعد از جمع‌آوری صورت جلسه و به اداره کل فرستاده می‌شد و به دست جبهه‌ها می‌رسید. هرچند وقت یک بار همراه با دانش‌آموزان برای تشییع جنازه شهدا می‌رفتیم.»


خاطرات اردویی
پرده‌شناس ادامه می‌دهد: «اردو‌هایی که با دانش‌آموزان می‌رفتم خاطرات خوبی را برایم یادآوری می‌کند. الان هر وقت دانش‌آموزی را می‌بینم که قد و هیکل بزرگ‌تری از خودم دارد و یاد خاطرات اردو‌ها می‌افتم لبخند بر لبم می‌نشیند. آن زمان کوچک بودند و هر وقت می‌خواستند از رودخانه رد شوند باید بغلشان می‌کردم، ولی حالا برای خودشان مردی شدند. یک بار زمستان تعطیلات یک هفته‌ای داشتیم حدود ۸۰ دانش‌آموز را به اردو بردیم اول به آب گرم فردوس رفتیم. بعد به کرمان، بندرعباس، قشم، یزد، اصفهان و تهران رفتیم در هر شهر یک شب می‌ماندیم تا بچه‌ها بتوانند چند مکان دیدنی هر شهر را ببینند. آن زمان برگزاری اردو‌ها راحت‌تر از الان بود و بچه‌ها هم همکاری خوبی با معلمان و مدیران داشتند. قبل از رفتن با بچه‌ها اتمام حجت می‌کردیم و می‌گفتیم می‌خواهیم به همه خوش بگذرد و باید طی سفر با ما همکاری کنید.» یکی از رؤیا‌ها و خواسته‌های آقای پرده‌شناس این است که در صورت امکان برای همه دانش‌آموزانشان کار و شغلی فراهم باشد که با عزت و احترام زندگی کنند و می‌گوید: «متأسفانه تعدادی از دانش‌آموزانم به علت نداشتن شغل و مشکلات خانوادگی دچار اعتیاد شدند یا مسیر خوبی را طی نکردند. آرزو دارم می‌توانستم برای همه آن‌ها کار فراهم کنم، اما امکان آن وجود ندارد.»

پرده آخر آقای پرده شناس
با اینکه خودش ۴۰ سال تجربه کاری دارد، اما هنوز قدردان زحمات معلم‌های دوران دبستان خودش است و نامشان را می‌برد و می‌گوید: «قدردان همه آن‌ها هستم و امیدوارم اگر زنده هستند سالم و سلامت باشند و خداحفظشان کند و اگر فوت کردند رحمت خداوند همراهشان باشد. معلم سال اولم آقای عرفانیان، سال دوم خانم رضازاده، سال سوم آقای رجب زاده، سال چهارم آقای خزاعی، سال پنجم آقای لطف آبادی، سال ششم آقای نوری بودند همگی معلمانی دلسوز، از خود گذشته و مهربان بودند و بسیار خوب با بچه‌ها کار می‌کردند. همچنین از تمام معلمان دوران دبیرستانم سپاسگزارم. در پایان باید بگویم مهم‌ترین معلم همه انسان‌ها کتاب و دوست خوب است و مهم‌ترین توصیه‌ام به دانش‌آموزان مطالعه و انتخاب دوست مناسب است.»

کلمات کلیدی
ارسال نظر
نظرات بینندگان
حامد جلالی
|
-
|
۰۰:۰۰ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
0
0
عالی ترین معلم ریاضی کشور
علیرضا کامکار
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۳۷ - ۱۴۰۲/۰۴/۲۰
0
0
سلام ممنونم از شما آقای پرده شناس
شب های جمعه خوبی در کنار هم داشتیم تا صبح دعای کمیل میخواندیم
هنوز هم با ایشان در ارتباط هستم
شما بهترین معلم قرآنی هستید که در عمرم دیده ام حتی از سعید طوسی هم بهتر قرآن را میخواندید
باتشکر از شما
ارادتمند شما کامی پرده شناس
محمدسردار
| Iran (Islamic Republic of)
سلام براستادعزیزم آقای پرده شناس،۱۳۷۰تا۷۲مدرسه ی شهید حسین زاده شاگردتون بودم،آقای شفیعی مدیرواقای موسوی قدس ناظم مون بودن،یاد همه ی شما بزرگواران واساتیدبخیر،هرجا هستین خداوند،یادتون باشه...