کد خبر: ۳۲۶
۰۱ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

روایت بقال محله امام خمینی از همسایگی با جنگ‌زدگان شادگان

زمان‌ ‌جنگ تحمیلی اگر اشتباه نکنم نزدیک همین میهمان‌سرا جنگ‌زده‌های جنوب از شهرستان شادگان آمده و در اینجا جمع شده بودند. همسایه‌ها به آن‌ها آب و برق داده بودند. یک تنور انتهای خانه داشتیم که زن‌ها برای پختن نان در آنجا جمع می‌شدند و دور هم نان می‌پختند.

 مغازه بقالی امام خمینی63هنوز هم حال و هوای قدیم خودش را دارد. یخچال و پاچال قدیمی‌اش، توجه هر رهگذری را جلب می‌کند. کار ما نوشتن درباره هویت این شهر است و قدیمی بودن این مغازه سبب شد تا سری به آن بزنیم و گفت‌وگویی با مالکش داشته باشیم. حسین مرادی 65ساله برایمان از روزگاری گفت که او و خانواده‌اش جزو نخستین ساکنان این خیابان بودند و به مرور زمان همسایه‌دار شدند. به حرف‌های حسین‌آقا که گوش می‌کنیم باورمان نمی‌شود این همه تغییر در این محدوده، فقط طی نیم قرن اتفاق افتاده باشد.

 

کیک و نوشابه‌ها را در میدان تیر می‌فروخت

این ساکن قدیمی محله امام خمینی گفت: «اگر درست به‌خاطر بیاورم سال 1346 به این محله آمدیم. ابتدا اینجا را به نام شاهپور کهنه می‌شناختند، بعد از مدتی نامش را عدل پهلوی و بعد از انقلاب هم نام خیابان امام خمینی را روی آن گذاشتند. وقتی به این محله آمدیم و ساکن شدیم، فقط چند خانه در اینجا ساخته شده بود. پدرم همان ابتدا مغازه بقالی زد و این کار را پیش گرفت. بیشتر سربازان مشتری پدرم بودند، گاهی هم که مشتری نداشت، کیک و نوشابه‌ها را برمی‌داشت و با موتور می‌برد اردوگاه سربازها یا میدان‌تیر و به آن‌ها می‌فروخت.

 

گندم‌زارهایی که خانه شد

مرادی از آن روزگار این چنین تعریف کرد: «خانه ما اینجا بود و یک‌ خانه هم اول‌کوچه نزدیک میدان، این‌ اطراف بیشتر گندم‌زار بود. قسمتی از آن را هم هندوانه و خربزه دیمی می‌کاشتند. جمعیت انگشت‌شماری در اینجا ساکن بودند. کم کم تعداد خانه‌ها بیشتر شد، اما باز هم به‌طور پراکنده بودند. تعداد کم ساکنان سبب شده بود تا محله امنیت‌ کافی نداشته باشد. همین خیابان ما یک‌ خانه اینجا بود و یک‌خانه وسط‌ کوچه که مالکش ‌استوار رحمانی‌ از دژبانان ‌لشکر‌ بود. در حاشیه خیابان امام خمینی‌ فعلی هم خانه ا...یاری و حاجی‌علی‌خان‌زاده رئیس‌کارخانه سوسیس و کالباس و آقای ریحانی بود که جرثقیل داشت.»

زمانی‌که از ناامنی برایمان می‌گفت یاد خاطره‌ای از پدرش افتاد و گفت: «مسیر رفت و آمد پدرم به داخل مغازه از در پشت خانه بود. یک روز صبح زود که می‌خواست وارد مغازه شود، دزدی را دید که به داخل مغازه آمده است، او هم با دیدن پدر پا به فرار گذاشت. شرکت برق چاله‌هایی را کنده بود تا ستون‌های برق را داخلش بگذارد، تاریکی هوا و کوچه‌ها سبب شد تا پدرم داخل یکی از همان چاله‌ها بیفتد و دزد هم فرار کند. ما هم به دنبال پدر می‌دویدیم که با دیدن این اتفاق دزد را فراموش کردیم و نگران حال پدر شدیم، خدا به‌خیر گذراند و اتفاق خاصی برای پدرم نیفتاد.»

 

زمین چوگان برای اجنبی‌ها

او با اشاره به انتهای کوچه و میهمان‌سرای ارتش افزود: «در اینجا نه میهمان‌سرایی بود و نه خانه‌ای، این قسمت اصطبل‌هایی برای نگهداری قاطر و اسب‌های ارتش بود. اطراف ارتش هم مانند امروز بسته نبود، برای همین به راحتی می‌توانستیم از اینجا تا کوهسنگی برویم. تعدادی از مستشارهای آمریکایی هم در اینجا بودند. سن و سال زیادی نداشتم، یادم هست آمریکایی‌ها می‌آمدند از مغازه پدر من نوشابه می‌گرفتند.»
او از میدان چوگانی برایمان تعریف می‌کند که آمریکایی‌ها در آن بازی می‌کردند و اسب‌های همین جا را هم سوار می‌شدند.

 

انتهای خط9 به باغ بی‌سیم می‌رسید

آن‌طور که مرادی تعریف می‌کند؛ ساختمان مخابرات فعلی را به نام باغ بی‌سیم می‌شناختند و آن زمان انتهای خط9 اتوبوس‌رانی تا همین باغ می‌آمد. از باغ بی‌سیم به سمت انتهای خیابان امام خمینی فعلی بیابان بود و کشاورزی می‌کردند. کم کم ساختمان شهربانی را در مقابل ساختمان مخابرات ساختند که امروزه آن را با نام بیمارستان ثامن الائمه ناجا می‌شناسند و تغییر کاربری داده است. از سال 1356 کم کم انتهای خیابان امام خمینی ساخت و سازها آغاز شد و محله به شکل امروزی درآمد. آن‌طور که این کاسب قدیمی توضیح داد؛ سمت خیابان امام خمینی فعلی زمین‌های دیمه‌کاری بود و سمت خیابان ثامن‌الائمه فعلی (سردادور قدیمی) هم سپاه و دانش بود که اکنون در اختیار بسیج قرار دارد.

تغییرات این محلات در طول نیم قرن بسیار بوده است. به طوری‌که دیگر اثری از برخی ساختمان‌های آن زمان باقی نمانده است و مکان‌هایی نیز احداث شده‌اند که مردم هیچ تصوری از آن نداشتند، درست مانند همین ساختمان پزشک قانونی.
حسین مرادی به دبستان «صحاف» _ مکان فعلی پزشک قانونی کنار بیمارستان امام رضا(ع) _می‌رفت و خواهرانش هم به دبستان «ملک‌زاده» در چهارراه استانداری _مکان فعلی کانون بازنشستگان ارتش_ می‌رفتند.

 

جنگ‌زدگان شادگان و همت اهالی

پس از گپ و گفت کوتاهی با او ما را به داخل خانه‌شان راهنمایی می‌کند تا با پدرش، حاج جواد مرادی 89ساله صحبت کنیم. او به اقتضای سنش خاطرات چندانی به یاد ندارد، اما سعی می‌کند لابه لای فراموش‌شده‌هایش چیزی بگوید.

حاج جواد تعریف کرد: «زمان‌ ‌جنگ تحمیلی اگر اشتباه نکنم نزدیک همین میهمان‌سرا جنگ‌زده‌های جنوب از شهرستان شادگان آمده و در اینجا جمع شده بودند. همسایه‌ها به آن‌ها آب و برق داده بودند. یک تنور انتهای خانه داشتیم که زن‌ها برای پختن نان در آنجا جمع می‌شدند و دور هم نان می‌پختند، برای راحتی‌شان تنوری در جلوی حیاط درست کردیم تا راحت‌تر باشند. آن زمان حمام عمومی علیزاده کنار ساختمان شهربانی بود که مردم از آن استفاده می‌کردند. اما چون رفت و آمد به این حمام برای جنگ‌زده‌ها دور وسخت بود، آن‌ها از حمام خانه‌های ما استفاده می‌کردند.

ارسال نظر