کد خبر: ۵۲۳
۱۲ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

گپ و گفتی با عکاس حرفه‌ای و مؤسس گروه «هر روز گلشهر»

صفحه هر روز با گلشهر با هدف فعال کردن جوانان مهاجر افغانستانی در حوزه عکاسی راه‌اندازی شد. طرح را با یک دوره 100 ساعت عکاسی در گلشهر آغاز کردیم. خروجی عکس‌ها رضایت‌بخش بود. تصمیم گرفتیم فضایی برای انتشار آن پیدا کنیم و دیدیم هیچ فضایی به اندازه فضای مجازی و اینستاگرام قابلیت ارتباط وسیع با مخاطب را ندارد.

رضا حیدری شاه بیدگ عکاس افغانستانی گلشهر سال 1361 به دنیا آمده است. یک سال داشته که با پدر و مادرش به ایران می‌آید و در مشهد ساکن می‌شوند. سال 74 به مدت 10سال به سمنان می‌روند. خرداد سال 83 با دختر عمویش ازدواج می‌کند و به مشهد برمی‌گردد و خانواده‌اش شهریور همان سال به افغانستان برمی‌گردند. سال 79 در انجمن سینمای جوان سمنان دوره فیلم‌سازی را پشت سر می‌گذارد، 4سال در انجمن سینمای سمنان کار دفتری انجام می‌دهد. بعد از اینکه به مشهد برمی‌گردد در کارگاه‌های مختلف حوزه هنری، سینمای جوان و کانون عکس شرکت می‌کند و وارد دنیای عکاسی می‌شود. سال 94 تصمیم می‌گیرد، مجموعه «هر روز گلشهر» را راه اندازی کند. رضا می‌گوید: «صفحه هر روز با گلشهر با هدف فعال کردن جوانان مهاجر افغانستانی در حوزه عکاسی راه‌اندازی شد. طرح را با یک دوره 100 ساعت عکاسی در گلشهر آغاز کردیم. خروجی عکس‌ها رضایت‌بخش بود. تصمیم گرفتیم فضایی برای انتشار آن پیدا کنیم و دیدیم هیچ فضایی به اندازه فضای مجازی و اینستاگرام قابلیت ارتباط وسیع با مخاطب را ندارد. بهترین حالت ارائه عکس صفحه اینستاگرام بود. سال 96 تمرکز گروه را روی برگزاری کارگاه‌های تئوری و عملی عکاسی گذاشتیم. سال 97 سه دوره نمایشگاه مشترک با گروه‌های «هر روز ژاپن»، «هر روز برزیل» و «هر روز روسیه» برگزار کردیم. عکس‌های به کار رفته در این 3 نمایشگاه به صورت مشترک از گلشهر و کشور میزبان بود.»

 

او سال 98 که به افغانستان می‌رود مسئولیت هر روز با گلشهر را به آقای رجایی می‌سپارد و گروه برنامه‌های خوبی را اجرا می‌کنند. رضا می‌گوید: «سال 98 یک دوره فتواک از سوی گروه برگزار شد. در کنار آن گشت‌های عکاسی هم داشتند. گروه دو دوره با unhcr نمایشگاه برگزار کرد و اعضا در مسابقات مختلف عکاسی شرکت کردند. خوش‌حالم بچه‌ها اهمیت عکاسی را درک کردند و به تسلط در عکاسی رسیدند. بود و نبود من باعث نمی‌شود که بچه‌ها دست از فعالیت بکشند و تکاپو و جنب و جوش در آن‌ها شکل گرفته و در جشنواره‌های مختلف شرکت می‌کنند.»
2،3 سال اخیر فعالیت عکاسی بچه‌های گلشهر کم شده است. دلیل آن هم مجوزهایی است که به سختی به دست می‌آورند و زمان اجرا دوباره با مشکل برخورد می‌کنند. رضا می‌گوید: «2،3 سال اخیر سختگیری‌های زیادی شده است.

برای هر گشت مجوز دریافت می‌کنیم و زمان زیادی را صرف می‌کنیم تا تعدادی از بچه‌های ایرانی و مهاجر دور هم جمع شوند و یک دوره کارگاهی چهار تا پنج ساعته را در گلشهر برگزار کنیم تا از این طریق مردم و سبک زندگی و فرهنگ مهاجران را بشناسند. هدف راه‌اندازی این دوره‌ها آشنایی بیشتر بچه‌های ایرانی با فرهنگ مهاجران افغانستانی است که خوشبختانه نتایج خوبی را هم به دنبال داشته است، اما در طول مسیر گروه‌های مختلفی را در محدوده می‌بینیم که باید به آن‌ها پاسخ‌گو باشیم و تمام مجوزها را دوباره به آن‌ها نشان دهیم. این برخوردها از ما انرژی می‌گیرد و باعث دلسردی می‌شود و تمرکز ما را برای عکاسی می‌گیرد. این دلایل باعث شده انگیزه ما کمتر شود. در حالی که صفحه مجازی «هر روز گلشهر» باعث شد عموم مردم شناخت زیادی از گلشهر به دست آورند.»

حیدری ادامه می‌دهد: «هر روز با گلشهر" کمک کرد تا این فضا بیشتر شناخته شود در حالی‌که قبل از آن خیلی‌ها می ترسیدند به این محدوده بیایند. این برای ما ناراحت کننده بود و این صفحه کمک کرد تا این فضا تغییر کند.»

از او می پرسم چرا این همه نظارت وجود دارد و رضا می گوید:«همه این مشکلات به علت شناخت نداشتن است. به رغم اینکه 40 سال است در کنار هم زندگی می کنیم ایرانی‌ها از ما شناخت ندارند ولی ما به طور کامل ایرانی‌ها را در همه حوزه‌ها می شناسیم. پنج درصد از ایرانی‌ها ما را می شناسند و این شناخت نداشتن باعث می شود که بخواهند همیشه ما را تحت نظر بگیرند. در حالی‌که ما با ایرانی‌ها زندگی می کنیم و دوستان ما هستند. تمام اتفاقات خوب و بد را ما کنار هم نسل خودمان تجربه کردیم، ولی برعکس آن وجود ندارد.

سال 96 دو نفر از خواهران من قصد مهاجرت به اروپا داشتند و از من خواستند که با آن‌ها بروم، ولی یک سال و نیم بود که هر روز با گلشهر را راه‌اندازی کرده بودم و داشتم ثمره آن را می‌دیدم. همیشه در مصاحبه‌ها یا گفت‌وگو با دوستان گفتم شهروند جایی بودن به این معنا نیست که تو شهروند آنجا هستی این را به این دلیل می‌گویم که بارها دیدم و شنیدم که در خاکی زندگی می‌کنیم؛ ولی تمام ذهنمان این است که از آنجا برویم و با دل و جان برای خودمان یا کشورمان کار نمی‌کنیم. این جریان می‌تواند برعکس باشد هستند کسانی که در کشور خود زندگی نمی‌کنند؛ ولی تمام دل و جانشان برای خاکشان می‌تپد و هر کمکی از دستشان بر می‌آید برای آن انجام می‌دهند. در واقع آن‌ها شهروندان اصلی آن خاک هستند. به نظر من در حال حاضر مبحث هویت در بین مهاجران شکل سومی به خود گرفته است. به طور مثال من یک افغانستانی، یک هزاره و یک گلشهری هستم. ممکن است به اروپا بروم و افغانستانی یا هزاره بودنم من را به دیگران نزدیک نکند؛ ولی اگر یک گلشهری را ببینم به طور قطع با او نزدیک می‌شوم. دلیل آن هم خاطرات است که بین ما شکل گرفته است. آن چیزی که باعث می‌شود گلشهر هویت اول ما مهاجران شود همین خاطرات و نوستالژی است. خاطرات را رفاقت‌ها و رفت و آمدها و شناخت به وجود می‌آورد و دوستی‌هایی است که در این فضا عمق پیدا کرده است. ممکن است این کنش‌ها ناآگاهانه باشد، ولی درون ما شکل گرفته است. » 

ارسال نظر