کد خبر: ۵۴۰
۱۷ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

ته‌پل محله و هزار کوچه معروفش

67ساله است، اما حافظه بسیار خوبی دارد. روزگار قدیم ته‌پل‌محله را همانند یک نوار ویدئو در ذهنش ثبت کرده است، به‌طوری‌که وقتی برایمان روایت می‌کند که در سه‌سالگی همراه مادرش به مراسم روضه‌خوانی شیخ محمدتقی بجنوردی می‌رفته است، همه جزئیات آن را می‌توانیم تصور‌ کنیم. علی‌اصغر حاجی‌زاده‌کفاش در این گزارش از چهره قدیم ته‌پل‌محله، یکی از محله‌های قدیمی شهر مشهد می‌گوید.

67ساله است، اما حافظه بسیار خوبی دارد. روزگار قدیم ته‌پل‌محله را همانند یک نوار ویدئو در ذهنش ثبت کرده است، به‌طوری‌که وقتی برایمان روایت می‌کند که در سه‌سالگی همراه مادرش به مراسم روضه‌خوانی شیخ محمدتقی بجنوردی می‌رفته است، همه جزئیات آن را می‌توانیم تصور‌ کنیم. علی‌اصغر حاجی‌زاده‌کفاش در این گزارش از چهره قدیم ته‌پل‌محله، یکی از محله‌های قدیمی شهر مشهد می‌گوید.

 

ته‌پل‌محله؛ مکان زندگی علما و ثروتمندان

حاجی‌زاده صحبت‌هایش را با نام ته‌پل‌محله شروع می‌کند: انتهای پل سنگی نوغان (فلکه طبرسی کنونی) جوی آبی رد می‌شد که از یک طرف به خیابان بهجت فعلی، از طرف دیگر به خیابان شیرازی و خیابان دریادل (کاشانی) و حرم مطهر می‌رسید. این محدوده به نام ته‌پل‌محله شناخته می‌شد. قبر میر، حمام حاج‌نوروز، بازارچه حاج‌آقاجان و... در همین محله قرار داشت.

ته‌پل‌محله به‌دلیل آبادانی و داشتن مغازه‌های زیاد بقالی، عطاری، نانوایی، قصابی و... که از اول صبح چراغشان روشن می‌شد و همچنین به این دلیل که یکی از مسیرهای نزدیک رسیدن به حرم به شمار می‌رفت، محل زندگی افراد ثروتمند، علما و کسانی بود که می‌خواستند نماز خود را در حرم اقامه کنند. برخی قدیمی‌ترها می‌گویند شیخ بهایی هم که از اصفهان به مشهد مهاجرت کرد، در همین محله ساکن شده بود.

اولین خاطره‌ای که از محله به یاد دارد، گرفتن گوشه چادر مادر و رفتن به مراسم روضه‌خوانی شیخ محمدتقی بجنوردی است: روبه‌روی کوچه ضیا در نزدیکی حرم هرسال ایام محرم و صفر مراسم روضه‌خوانی در خانه شیخ برپا بود. از سه‌سالگی با مادرم به این مراسم می‌رفتم. یادم هست با چای شیرین و نان قاق پذیرایی می‌کردند و گاهی هم قلیانی چاق بود و بین زنان دست به دست می‌چرخید.
پی حرفش را این‌گونه می‌گیرد: افراد به‌نامی در محله زندگی می‌کردند؛ از علمای قدیمی مانند شیخ علی مقدس معروف به شیخ علی کوزه‌گر و سیدعلی نجفی گرفته تا اصغر بن‌دار که مباشر فرد معروفی به نام خان‌نایب بود و خانه‌ای بسیار بزرگ با دری دروازه‌مانند و ستون‌های چوبی داشت، یا خانواده حاج‌آقاجان (حاج‌حسین و پسرش حاج‌عباس) و همین‌طور محمدحسن صاحبکار که هردو دست‌به‌خیر بودند و در همین محله زندگی می‌کردند.

 

خرکچی یا تاکسی تلفنی!

یکی از شغل‌های قدیمی که در محله رایج بوده، خرکچی نام داشته است. حاجی‌زاده می‌گوید: محمدحسن صاحبکار که مسجد و حمامی در محله به نام خود ساخت، شغلش همین بود و تعدادی قاطر برای حمل بار داشت. به پهنای صورت لبخندی می‌زند و ادامه می‌دهد: شاید بتوان گفت مثل همان تاکسی‌تلفنی الان بود، اما برای حمل بار!

حاجی‌زاده به شغل پدری‌اش که کفاشی بوده است، اشاره‌ای می‌کند و می‌افزاید: از آنجا که ما مشتری حمام صاحبکار بودیم، زمانی که او می‌خواست به مکه برود، سفارش کفش خود را به پدرم داد. خدابیامرز پدرم کفش دوبنده‌ای به‌عنوان تعارفی برای او درست کرد و رفاقتی بین او و پدرم شکل گرفت.
او با تأکید فراوان یاد می‌کند: آن زمان مثل حالا نبود که با هواپیما بتوانی به هر کجا که دلت می‌خواهد سفر کنی. رفتن به مکه و حاجی‌شدن بسیار سخت بود. برای همین هم شاید 3حاجی بیشتر در محله نداشتیم. راه کربلا هم بسته بود. قدیمی‌ترین حاجی هم صاحبکار بود که در کوچه حمام باغ خانه داشت. زمانی که از مکه بعد از 2ماه برگشت، پلوقیمه‌ای ولیمه داد که غذای اعیانی حساب می‌شد.

 

حمام‌ها و مساجد محله

به‌جز حمام صاحبکار، حمام‌های دیگری نیز در ته‌پل‌محله وجود داشت؛ مانند حمام کمیسری که در گذشته این مکان کلانتری بود، یا حمام جعفر یک‌دست که در نزدیکی مسجد امام جعفر صادق(ع) قرار داشت و باید چندین پله را طی می‌کردی تا به خزینه برسی و البته به نام صاحبش شناخته می‌شد که در سانحه‌ای یک دستش را از دست داده بود. حمام بهارالتولیه نیز به‌نام صاحب آن ساخته و شناخته می‌شد که یکی از کارکنان آستان قدس بود. همین‌طور حمام گلشن یا حمام برق که بسیار کوچک بود.

مسجد صاحبکار را هم خود او ساخته بود، اما یکی از خاطره‌انگیزترین مساجد محله، مسجد حجتیه معروف به مسجد درخت توت بود که در مسیر حرکت امام رضا(ع) ساخته شده بود. چون درخت توت تنومندی داخل حیاط مسجد قرار داشت، بین مردم به این نام شناخته می‌شد. این مسجد در نزدیکی ناحیه یک شهرداری منطقه ثامن و حاشیه شارستان رضوان کنونی بود.

 

ماجرای سقوط هواپیما وسط میدان

حاجی‌زاده از وجود میدانی در این محله خبر می‌دهد و می‌گوید: این میدان وسط بولوار ته‌پل‌محله کنونی، نزدیک دوربرگردان فعلی قرار داشت که یک راه آن به کوچه آب‌میرزا می‌رسید؛ کوچه‌ای که آدم‌های بزن‌بهادر در آن زندگی می‌کردند و طرف دیگرش به نوغان4 متصل می‌شد. محله آن‌قدر کوچه داشت که آن را به محله هزارکوچه می‌شناختند. کوچه‌های بن‌بست یا پهنی که در آن بود، باعث شد تا جمعیت متفاوتی را در خود جای دهد. مانند کوچه ضیا، کوچه ساسان، کوچه ملک، کوچه مندلی‌خان، کوچه ماشاءا... سردار، کوچه حوض امیر و...

یکی دیگر از خاطرات جالب او به سقوط هواپیما در میدان ته‌پل‌محله بازمی‌گردد: یکی از فرماندهان نیروی هوایی وقت که خواهرش در بازارچه حاج‌آقاجان سکونت داشت، مانوری انجام داد، اما در این مانور هواپیما سقوط کرد و درست وسط میدان ته‌پل‌محله افتاد. بچه بودم که همراه مادرم برای عرض تسلیت به خانه خواهر او رفتیم. آن موقع بین مردم تکبر و تفاخر وجود نداشت و اگر مشکلی برای کسی پیش می‌آمد، همه همسایه‌ها مانند خانواده کنار یکدیگر بودند.

 

مرزبندی اجتماعی قدیم

نیم‌قرن پیش که جمعیت شهر مشهد در اطراف حرم مطهر سکونت داشت، به گفته حاجی‌زاده مردم خیلی در گیرودار خط اجتماعی اعیان‌نشینی و ضعیف‌نشینی نبودند، اما باز هم بین خود مرزبندی اجتماعی داشتند: اعیا‌ن‌نشین شهر مشهد دور حرم بود و بیشتر آن‌ها در بالاخیابان نزدیک باغ نادری خانه داشتند. آدم‌های گردن‌کلفت، بزن‌بهادر و داش‌مشتی در عیدگاه و کسانی هم که از نظر مالی ضعیف‌تر بودند، در پایین‌خیابان خانه داشتند.

او با اشاره به اینکه علما، بزرگان و افرادی مانند آیت‌ا... سیستانی در محله چهارباغ خانه داشتند، بیان می‌کند: علما با مردم بسیار رفیق بودند. یادم هست پدرم برای استخاره به خانه سیدمحمدرضا بختیاری، یکی از عالمان ته‌پل‌محله، می‌رفت. دوست و آشنا هم برای عقد فرزاندانشان پیش او می‌رفتند.تا اول دهه50 خانه‌ها بزرگ و حدود 800 تا 1000متر بود. خانه‌ها کاهگلی و یک‌طبقه و درها چوبی بود، اما قفلی چوبی پشت 2لت درها قرار می‌گرفت که هیچ ضربه‌ای نمی‌توانست در را باز کند و همه این امنیت از زمانی می‌آمد که طبق گفته‌های پدر حاجی‌زاده که برای پسرش تعریف می‌کرده است، ترکمن‌ها شب‌ها به محله حمله می‌کردند و اموال و زنان را به تاراج می‌بردند.

حاجی‌زاده درباره کوچک‌شدن خانه‌ها و کوچه‌ها می‌گوید: سال‌ها گذشت و کم‌کم جمعیت زیاد شد. با فوت پدر خانواده، خانه بین ورثه تقسیم می‌شد. مثل الان نبود که خانه را بفروشند و پول آن را بگیرند، بلکه خانه را بین ورثه با دیوارکشی تقسیم می‌کردند. این‌طور بود که کوچه‌هایی که درشکه به‌راحتی از آن‌ها عبور می‌کرد، کوچک و خانه‌ها از آن هم کوچک‌تر شد. یکی از این کوچه‌ها، کوچه ساسان یا تاجرباشی در بهجت کنونی بود که خانه‌های هزارمتری داشت و صاحبان آن متمول بودند. هنوز هم چندتا از این خانه‌ها باقی مانده است.

 

قهوه‌خانه اوستافیضی

قهوه‌خانه‌ها در دهه40 و اول دهه50 پاتوق افراد خاصی محسوب می‌شدند. آن‌طور که حاجی‌زاده بیان می‌کند، یک قهوه‌خانه محل جمع‌شدن بناها و دیگری محل جمع‌شدن نقاش‌ها و همین‌طور اقشار مختلف بود که دور هم جمع می‌شدند. چون تفریح خاصی نداشتند. از این گذشته، همه خانه‌ها برق‌کشی نشده نبود یا تلویزیونی وجود نداشت که بخواهند با آن سرگرم شوند. قهوه‌خانه اوستافیضی در کوچه شهیدآستانه‌پرست یکی از قهوه‌خانه‌های معروف آن زمان بوده است.

او بیان می‌کند: همان‌طور که خانه‌ها و شغل‌ها ساده بود، انسانیت و نوع‌دوستی هم حرف اول را می‌زد. مشهدی‌های اصیل افراد حسابگری نبودند و همیشه اعتقاد داشتند خدا روزی‌رسان است. برای همین هم زائری که با هزار مشقت از شهرهای دور و نزدیک راهی مشهد می‌شد، مهمان خانه آن‌ها بود. البته برخی هم اتاق‌های خانه خود را به زائر اجاره می‌دادند، اما این‌طور نبود که به ازای هر شب اقامت مبلغی تعیین کنند، بلکه زائر بعد از یک هفته هرچقدر می‌داد، از کرمش بود.

 

محله‌ام را نمی‌فروشم

سال1350، زمانی که دیپلم طبیعی می‌گیرد، از خدمت سربازی معاف می‌شود. همان موقع پدرش او را تشویق می‌کند تا در بازار مشغول به کار شود، اما حاجی‌زاده تصمیم می‌گیرد به هوانیروز برود. با این حال خلق‌وخوی او با نظامیگری جور درنمی‌آید و از پادگان هوانیروز بیرون می‌آید و در یک صحافی مشغول به کار می‌شود. بعد از چندسال و کسب تجربه در چند شغل دیگر، همین چندسال پیش خودش را بازنشسته می‌کند. محل سکونت فعلی او در نوغان است: بچه ته‌پل‌محله هستم؛ یکی از محله‌های قدیمی شهر. برای همین هیچ‌گاه دلم رضا نبود تا محله را ترک کنم و بخواهم در جای دیگری خانه داشته باشم. دیدن گنبد حرم آقا برایم خیر و برکتی دارد که با چیز دیگری عوض نمی‌کنم.

ارسال نظر
نظرات بینندگان
نام صدیقه رحمتی فارمد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۵۴ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۱
0
0
من بچه مشهد بودم از ۱۳۷۰ ازواج کردم رفتم قم الان تبریزم بچه تپل محله روبه روی مسجد درخت توت خوشحالم دوباره یاد محله افتادیم تشکر از شما