کد خبر: ۷۲۲
۳۱ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

طلبه محله آوینی که دان6 کاراته دارد، آموزش دین و ورزش را در ایران و سوریه تجربه کرده است

پیش‌نماز مسجد حضرت ابوالفضل‌العباس(ع) در خیابان شفیعی50، طلبه ورزشکاری است که هم لباس رزم به تن می‌کند و هم داور بین‌المللی کاراته است. از این گذشته، خودش بارها در مسابقات استانی و کشوری بر سکوی قهرمانی ایستاده است. علاوه بر این، سیداسدا... سعادتی یکی از اعضای تیپ فاطمیون است که چندبار در سوریه و جبهه مبارزه با داعش حاضر شده است. 

پیش‌نماز مسجد حضرت ابوالفضل‌العباس(ع) در خیابان شفیعی50 است و با همه اهل محله و به‌ویژه جوانان ارتباط خوبی دارد. طلبه ورزشکاری است که هم لباس رزم به تن می‌کند و 20سالی می‌شود که در محلات مختلف گلشهر مربیگری می‌کند و هم داور بین‌المللی کاراته است. از این گذشته، خودش بارها در مسابقات استانی و کشوری بر سکوی قهرمانی ایستاده است. سیداسدا... سعادتی طلبه 42ساله، ساکن محله آوینی است که در زمینه‌های گوناگون ورزشی و علمی و فرهنگی فعالیت داشته است. 
از تحصیل در مقطع کارشناسی‌ارشد علوم قرانی گرایش تفسیر بگیرید تا رسیدن به دان6 کاراته. علاوه بر این، او یکی از اعضای تیپ فاطمیون است که چندبار در سوریه و جبهه مبارزه با داعش حاضر شده است. 
برای او همه‌جای گلشهر یکی است و خواسته‌اش حرکت جوانان این محدوده در مسیر درست و موفقیت آن‌هاست. سیداسدا... می‌گوید که بچه‌های گلشهر با اراده و عزم جدی مبارزه می‌کنند و نام ورزشکاران رزمی گلشهر همه‌جا پیچیده است. درست می‌گوید و یکی از علت‌های آن وجود مربیان خوب و بااخلاق مثل خود اوست.

 

گلشهر کششی دارد که دل را درگیر می‌کند

اول از همه درباره خلق و خوی مردم گلشهر گپ می‌زنیم. این روحانی خوش‌اخلاق می‌گوید: مردم گلشهر خیلی ساده و بی‌آلایش هستند و به‌دلیل قانع‌بودن، شاید اولویتشان پول و اقتصاد نباشد. کارگر ساده هستند و صبح بسم‌ا... می‌گویند و می‌روند سرکار. بیشترشان نه دنبال قیمت ارز و طلا هستند، نه بورس و ارز دیجیتال.

حرفش حق است و بیشتر مردم گلشهر دور از هیجان‌های جمع‌آوری پول و مقام زندگی می‌کنند. درباره کودکی‌اش که می‌پرسم، می‌گوید: دوران ابتدایی و راهنمایی را در مدارس میرزای‌شیرازی، پاسداران و کمال تربیت گلشهر گذراندم.

با پایان دوران ابتدایی و راهنمایی‌اش، به تحصیل در حوزه علمیه علاقه‌مند شد. 2سال در مدرسه المهدی چهارراه برق تحصیل کرد، سپس در آزمون جامعةالمصطفی قم شرکت کرد و پذیرفته شد. می‌گوید: حدود 2سال در آنجا تحصیل کردم، ولی دلم طاقت نیاورد و به مشهد و گلشهر برگشتم. گلشهر جذبه و کششی دارد که همیشه فکرت را درگیر می‌کند. خیلی از بچه‌محل‌ها یا بچه‌های باشگاه به کشورهای دیگر مهاجرت کردند، اما دلشان در گلشهر است. در ایام سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی، فلکه دوم گلشهر ایستگاه صلواتی برپا کرده بودیم. دوستی آمد آنجا و احوال‌پرسی گرمی کرد. پرسیدم کجایی؟ گفت چندسالی می‌شود که به کشور سوئد مهاجرت کرده‌ام، ولی هنوز دلم در گلشهر است.

مردم گلشهر خیلی ساده و بی‌آلایش هستند و به‌دلیل قانع‌بودن، شاید اولویتشان پول و اقتصاد نباشد. کارگر ساده هستند و صبح بسم‌ا... می‌گویند و می‌روند سرکار. بیشترشان نه دنبال قیمت ارز و طلا هستند، نه بورس و ارز دیجیتال.

دغدغه‌های طلبه مهاجر بیشتر است

او به مشهد آمد و در جامعةالمصطفی مشهد درسش را ادامه داد. حالا کارشناسی علوم قرانی و کارشناسی‌ارشد گرایش تفسیر همان رشته را تمام کرده است و می‌خواهد در آزمون دکتری شرکت کند، ولی مشغله‌های ذهنی‌اش اجازه نمی‌دهد. می‌گوید: همه این‌ها به کنار، یک فرد مهاجر دغدغه‌ها و مشکلات مخصوص به خودش را دارد. طلبه‌های مهاجر اگر در حال تحصیل باشند، اقامتشان تمدید می‌شود، وگرنه با هزینه خودشان باید به افغانستان برگردند و چندماه در آنجا تبلیغ کنند. این خیلی سخت است و طلبه پولی ندارد که چندماه برود افغانستان و هزینه‌ها را از جیب خودش پرداخت کند.

او با اینکه از مشکلات زندگی طلبگی آگاه بود، بازهم همین راه را انتخاب کرد و ورود به این مسیر را مدیون تشویق‌های پدرش سیدمحمد می‌داند.

 

مقام‌آوری در اولین مسابقه به من انگیزه داد

آشنایی او با کاراته به دوره دبستانش بازمی‌گردد. می‌گوید: برادرم به باشگاه کاراته می‌رفت و می‌دیدم که همیشه شاد است و جمعه‌ها اردو می‌رود و... . برای همین من هم دوست داشتم به باشگاه بروم. مدتی برای بازی و تفریح همراهش به باشگاه می‌رفتم. آن زمان حدود نه‌ساله بودم. مدتی گذشت و زمزمه‌هایی آمد که مسابقاتی در راه است. من هم اصلا نمی‌دانستم ماجرا چیست، ولی چون شر و پرجنب‌وجوش بودم، تصمیم گرفتند من را به مسابقات بفرستند. اولین‌بار رفتم مسابقه کاراته استانی و مقام سوم مشترک را کسب کردم. آن زمان شرکت‌کننده‌ها در مسابقات زیاد بودند و چندین مسابقه می‌دادیم تا وارد مرحله نیمه‌نهایی می‌شدیم. مقام سوم را که کسب کردم، بی‌نهایت خوش‌حال شدم و انگیزه ادامه مسیر در من به وجود آمد. حتی زمانی که در حوزه علمیه تحصیل می‌کردم، باشگاه و تمرین را رها نکردم.

 

اخلاق خوش و صبر را از مربی‌ام آموختم

او از اولین استادش یعنی شیهان (معادل دان4 کاراته) علی یساقی یاد می‌کند. یساقی کیوکوشین را در گلشهر راه انداخته است و شاگردانش مقام‌های قهرمانی زیادی کسب کرده‌اند. می‌گوید: بعضی ورزش‌ها باید مثل بعضی شغل‌ها باب دل آدم باشد. کیوکوشین به‌دلیل مبارزه تن‌به‌تن برایم بسیار جذاب است. البته استادان خوبی هم داشتم. شیهان علی یساقی، برادرم شیهان سیدغلامرضا سعادتی و استاد دیگرم که بعد از برگشت از قم با او آشنا شدم، شیهان اثنی‌عشری بود. تعریفش را زیاد شنیده بودم و دوست داشتم او را ببینم. از استاد قبلی معرفی‌نامه گرفتم و به باشگاهش در میدان عدل خمینی(ره) رفتم. این استاد 5سال زیر نظر اویامو در ژاپن کار کرده بود و کاراته را مستقیم از استاد مبدع کاراته در جهان آموخته بود. 2سال پیش او می‌رفتم. کلاس‌هایش را خیلی دوست داشتم و همیشه منتظر می‌شدم روز کلاس‌های استاد برسد. 2روز در هفته با او کلاس داشتیم. با دوچرخه از گلشهر به میدان عدل خمینی(ره) می‌رفتم. گرما و سرما برایم مهم نبود. او علاوه بر تکنیک، اخلاق خوش و صبر مربیگری را به من آموخت.

حدود 35دوره قهرمان خراسان‌رضوی بودم. سالی دوسه بار مسابقات برگزار می‌شد و در آن‌ها شرکت می‌کردم. اما مسابقات کشوری سالی یک‌بار برگزار می‌شود. در مسابقات کشوری هم چند دوره شرکت کردم و یک‌بار مقام قهرمانی و یک‌بار مقام چهارم را کسب کردم و 2دوره هم برای تیم‌ملی ایران انتخاب شدم

 

دوران پرافتخار شرکت در مسابقات قهرمانی

درباره سابقه قهرمانی‌اش می‌پرسم. می‌گوید: حدود 35دوره قهرمان خراسان‌رضوی بودم. سالی دوسه بار مسابقات برگزار می‌شد و در آن‌ها شرکت می‌کردم. اما مسابقات کشوری سالی یک‌بار برگزار می‌شود. در مسابقات کشوری هم چند دوره شرکت کردم و یک‌بار مقام قهرمانی و یک‌بار مقام چهارم را کسب کردم و 2دوره هم برای تیم‌ملی ایران انتخاب شدم. انتخابی سال1378 برای اعزام به هندوستان بود. گفتند 50درصد هزینه‌ها به عهده خودتان است و من انصراف دادم. یک‌بار دیگر سال1381 بود که در تهران مقام آوردم و همان زمان بیماری سارس شیوع پیدا کرده بود و مسابقات لغو شد.

برایم سؤال شده که چطور به‌عنوان مهاجر در انتخابی تیم‌ملی ایران شرکت کرده است. می‌گوید: تقریبا همه شرکت‌کننده‌ها و مسئولان مسابقات من را می‌شناختند و نمی‌دانستند مهاجر هستم. کارت بیمه داشتم و با همان ثبت‌نام می‌کردم. البته درنهایت متوجه شدند که مهاجر هستم و باعث بهت و حیرتشان شد. از آن زمان به بعد دیگر نمی‌شد در مسابقات انتخابی شرکت کنم.

 

20سال مربیگری در گلشهر

از سابقه مربیگری‌اش که می‌پرسم، می‌گوید: از سال1381 در کنار برادرم مربیگری کاراته را آغاز کردم. شاگردانم را از پایه به مسابقات می‌رساندم. اوایل فقط در رشته کیوکوشین مسابقه داشتیم و مسابقه آن هم سالی یک‌بار در سالن مهران برگزار می‌شد. آن‌قدر جمعیت شرکت‌کننده‌ها زیاد بود که مسابقات تا ساعت 3بامداد ادامه پیدا می‌کرد و با مشکل فراوان به گلشهر برمی‌گشتیم، اما الان مسابقات زیاد برگزار می‌شود. خاطرم هست که یک‌بار شاگردانم را به مسابقات بردم. خیلی طول کشید و وقتی ساعت 2بامداد پیاده برگشتیم، دیدم مادر و پدر شاگردانم دم در خانه‌مان جمع شده‌اند. متأسفانه آن زمان تلفن همراه هم نبود که اطلاع بدهیم. خلاصه پدر و مادرهای نگران و عصبانی وقتی مدال‌های بچه‌هاشان را دیدند، آرام و خوش‌حال شدند.

 

قهرمان‌شدن در اینجا امتیاز نمی‌آورد

می‌پرسم در کشورهای دیگر به قهرمانان ورزشی اقامت می‌دهند. برای اقامت دائم در ایران اقدام نکرده‌اید؟ می‌گوید: هر کشوری قوانین خاص خودش را دارد و در ایران ملیت بر اساس اصالت خون تعریف شده است و باید از خون پدر ایرانی باشی. قهرمان‌شدن و افتخارآوردن شامل این قانون نمی‌شود.

در پاسخ اینکه چرا به کشور دیگر نرفتید، می‌گوید: بحث خانواده و تعصبات و حوزه علمیه است، وگرنه بچه‌های گلشهر رفته‌اند و مثلا عضو تیم‌ملی استرالیا هستند. یکی از آن‌ها از شاگردان خودم محسوب می‌شود و آنجا خانه و امکانات در اختیارش است تا فقط ورزش کند.

می‌گویم به برگشتن به کشور افغانستان فکر کرده‌ای؟ می‌گوید: هرکس کشور خودش را دوست دارد. انتخاب کشوری که در آن متولد می‌شویم که دست ما نبوده است. اگر موقعیت خوب باشد و امنیت داشته باشیم، چرا برنگردیم؟ اوضاع امنیت آنجا خوب نیست و نمی‌توانم جان خانواده‌ام را به خطر بیندازم. علاوه بر این، من اینجا بزرگ شده‌ام و خو گرفته‌ام. زندگی در افغانستان برای بچه‌های بزرگ‌شده ایران خیلی سخت است. این‌طور هم نیست که به افغانستان نرفته باشم. پیش‌تر برای داوری مسابقات کاراته و آموزش داوری به هرات رفته‌ام.

از او می‌خواهم تا شاگردان موفقش را معرفی کند. می‌گوید: سیدمهدی سعادتی برادرزاده‌ام یکی از آن‌هاست که مقام دوم بین‌المللی را در مسابقات سال1394 یزد کسب کرد. برادران محمدرضا و احمدرضا محمدزاده مقام قهرمانی مسابقات بین‌المللی کاراته اصفهان را کسب کردند و 3سال پیش به کشور خارجی مهاجرت کردند. مهدی احمدی هم 2سال پیش در مسابقات بین‌المللی اهواز مقام اول را کسب کرد و اکنون در لیگ کاراته برای تیم بجنورد بازی می‌کند. البته افراد دیگری هم هستند. لذت می‌برم که شاگردانم مثل یک نهال رشد کردند و ثمر دادند.

اسدا... مدرک درجه2 مربیگری ملی دارد و داور بین‌المللی کاراته است و دان 6این رشته ورزشی را هم دارد.

بخش دیگری از زندگی استاد سعادتی مربوط به فعالیت‌های فرهنگی اوست. درباره همکاری با لشکر فاطمیون می‌گوید: چندسالی می‌شود که افتخار همکاری و شرکت در برنامه‌های پایگاه بسیج شهدای مدافع حرم لشکر فاطمیون را دارم. پایگاه ما در خیابان شهیدآوینی57 کنار مجتمع کوثر واقع در مسجد حضرت زهرا(س) است. آن پایگاه بسیج چندسالی است که دایر شده و بسیار فعال است. من در آنجا جانشین فرمانده هستم. پیش از آن در حوزه علمیه المهدی عضو تیپ امام صادق(ع) بودم، اما عضو رسمی محسوب نمی‌شدم. سال‌ها از آن دوران گذشت تا جریان سوریه و حضور بچه‌های مدافع حرم در آنجا پیش آمد. می‌شنیدم که یک عده از همشهریانمان به سوریه رفته‌اند تا از حرم بی‌بی زینب(س) دفاع کنند. خیلی کنجکاو شدم که این جماعت چه کسانی هستند و چه می‌کنند. در همین جریان شهیدرضا بخشی را دیدم که به نام فاتح معروف است و از دوستان و مربی فوتسال جامعةالمصطفی بود.

او سال1394 در تل‌قرین سوریه شهید شد. از طریق این دوستان به مجموعه نزدیک شدم. اوایل در مراسم تشییع پیکر شهدای مدافع حرم شرکت می‌کردم. ابتدای ماجرا در سال‌های 91 تا 93 مدافع حرم چنان که باید و شاید شناخته‌شده نبود و تشییع‌ها بسیار غریبانه برگزار می‌شد. لشکر فاطمیون مسیر سختی را گذرانده است، گروه اولیه 22نفر بودند که در روز 22 اردیبهشت راهی سوریه شدند و حالا به برکت بی‌بی زینب(س) یک لشکر شده است. رفت‌وآمد من باعث شد با مسئولان آشنا شوم و در قسمت فرهنگی پایگاه مشغول به فعالیت شوم. سال1394 پایگاه شهدای مدافع حرم تأسیس شد و این اولین پایگاهی بود که مهاجران هم می‌توانستند در بسیج ثبت‌نام کنند. این پایگاه برنامه‌های متنوع ورزشی و فرهنگی دارد که مخصوص خانواده مدافعان حرم است؛ چه خانواده جانبازان و شهدا و چه خانواده رزمندگان.

چند دوره به سوریه رفتم و در آنجا در بخش فرهنگی مشغول بودم. آموزش قرآن و عقاید و برگزاری مراسم اعیاد و شهادت و... را برعهده داشتم. قسمتی هم شامل ورزش می‌شد که آموزش آمادگی جسمانی و دفاع شخصی و... را عهده‌دار بودم

افتخار می‌کنم که وقتم را برای ورزش گذاشتم

فعالیت‌های این روحانی آن‌قدر زیاد است که نمی‌توانم همه را در این گفت‌وگو منعکس کنم. مثلا او مدیریت و پیش‌نمازی مسجد حضرت ابوالفضل‌العباس(ع) واقع در خیابان شفیعی50 را بر عهده دارد. در این مسجد در ماه مبارک رمضان هرروز با افطاری ساده نان، پنیر، سبزی و سوپ از روزه‌داران میزبانی می‌کردند. همچنین فعالیت‌های دیگری نظیر توزیع نان صلواتی و برگزاری 3جلسه آموزش قرآن را به‌طور روزانه بر عهده داشتند.

از او می‌پرسم هیچ‌وقت شد که طلبگی و ورزش حرفه‌ای با یکدیگر در تضاد قرار گیرند؟ می‌گوید: چه منافاتی؟! هیچ ایرادی ندارد و ورزش و تحصیل و کار جزوی از زندگی است. خیلی‌ها فکر می‌کنند که اگر طلبه مثلا بازیگر بشود، کسر شأن اوست. من به طلبگی و ورزشکار بودنم افتخار می‌کنم. بارها در حوزه از من تقدیر شده است؛ هم به‌عنوان ورزشکار و هم به‌عنوان مربی و استاد. این افتخارکردنی است. خوش‌حالم که وقت و عمرم را برای ورزش گذاشتم. جدا از این، طلبگی در ورزش به کار می‌آید. در مسابقاتی که برای داوری می‌روم، لذت می‌برم. حساب کنید اگر من بگویم طلبه هستم و نمی‌روم و بقیه هم نروند، چه می‌شود. ما درس دین خوانده‌ایم و شاید بتوانیم نزدیک به عدالت داوری کنیم. 2مبارز با هم مبارزه می‌کنند و در این مبارزه حرکاتی رد و بدل می‌شود که بسیار ظریف است. من که سال‌ها در این ورزش تمرین کرده‌ام، متوجه آن حرکات ظریف می‌شوم و باید به ظرافت تلاش کنم تا عدالت رعایت شود.

او چندبار در سوریه و جبهه مبارزه با داعش حضور داشته است. می‌گوید: چند دوره به سوریه رفتم و در آنجا در بخش فرهنگی مشغول بودم. آموزش قرآن و عقاید و برگزاری مراسم اعیاد و شهادت و... را برعهده داشتم. قسمتی هم شامل ورزش می‌شد که آموزش آمادگی جسمانی و دفاع شخصی و... را عهده‌دار بودم.

سعادت از مدافعان حرم و اخلاق و خصوصیاتشان می‌گوید که چگونه خالص و مخلص بودند: آنجا بچه‌هایی را دیدم که با دست خالی دل بزرگی داشتند و از هیچ‌چیزی نمی‌ترسیدند. شب‌ها تا صبح مناجات می‌کردند و انسان‌های والایی بودند. اگر آن آدم‌ها را می‌دیدید، متوجه می‌شدید چه می‌گویم. شب عملیات دست‌هایشان را حنا می‌کردند و آماده می‌شدند برای شهادت.

 می‌پرسم به خواسته‌هایش رسیده است؟ می‌گوید: از گذشته ورزشی و مدت قهرمانی‌ام خیلی راضی هستم. روزگار قهرمانی سرتاسر لذت است، اما الان تمرکزم سمت مربیگری است و اینکه چند هنرجو و ورزشکار بااخلاق و حرفه‌ای آموزش بدهم. می‌خواهم پای جوان‌های کمتری بلغزد و همین تعداد هنرجو راهشان را پیدا کنند و بی‌راهه نروند.

 

دوست‌داران اهل‌بیت(ع) در مشهد مانده‌اند

سیداسدا... سعادتی متولد سال1358 است و مدرک کارشناسی‌ارشد جامعةالمصطفی در گرایش تفسیر قرآن دارد. منزل او در محله آوینی است، اما مسجدی که امام جماعت آن است، در محله امیرالمؤمنین(ع) قرار دارد و باشگاه ورزشی‌اش در محله ثامن است. می‌شود گفت که همه گلشهر محله اوست. او 37سال ساکن این محدوده است. قبل از آن هم مدتی ساکن بولوار طبرسی بوده است. اصالتش افغانستانی و اهل ولایت غزنین است. خانواده او از طریق سازمان ملل و به‌‌طور رسمی به‌عنوان پناهنده وارد ایران شده‌اند. او معتقد است دوست‌داران اهل‌بیت(ع) و امام رضا(ع) به ایران و مشهد آمدند، وگرنه خیلی‌ها در همان زمان راهی اروپا شدند. پدرش 8فرزند دارد که اسدا... فرزند سوم است. خودش هم اکنون پدر 3فرزند است.

 

قالی‌بافی با اجرت بسیار کم 

بیشتر بچه‌های متولد دهه‌های 50 و 60 مهاجر دوره‌ای از کودکی و نوجوانی‌شان را در کارگاه‌های قالی‌بافی گذرانده‌اند. اسدا... هم همین‌طور. او از دوره ابتدایی تا زمانی که راهی حوزه علمیه شد، قالی‌بافی کرده است. در مصاحبه‌های فراوان با اهالی گلشهر، همگی کار سخت و طولانی و اجرت کم را از شرایط کار قالی‌بافی در آن زمان می‌دانند و از آن دوران به‌خوبی یاد نمی‌کنند. اسدا... می‌گوید: کار قالی‌بافی عوارض خیلی زیادی داشت؛ از کمردرد بگیرید تا آسیب زانو و گردن و ضعیف‌شدن چشم. دوران سختی بود. اکنون کارگاه‌های قالی‌بافی کم شده است.

 

60هزار ماسک دوختیم

پایگاه شهدای مدافع حرم در ابتدای شیوع کرونا با فعالیت‌هایش خوش درخشید. بچه‌های این پایگاه در اوایل شیوع بیماری و در دوره‌ای که وحشت همه‌جا را فراگرفته بود، 2ماه شب و روز در مسجد ماسک دوختند و رایگان توزیع کردند. اسدا... می‌گوید: خانم و آقا با دل و جان کار کردند و حدود 60هزار ماسک دوختیم. اوایل اسفند بود که فراخوان کردیم و افراد آمدند. خیلی‌ها آمدند. خانواده رزمندگان و شهدا هم بودند و برای رضای خدا کار کردند. کار از صفر تا صد جهادی بود. ماسک‌های بهداشتی زیر نظر پزشکان تهیه می‌شد و بین بیمارستان‌ها، مساجد و... توزیع می‌کردیم.

ارسال نظر