کد خبر: ۷۸۰
۰۶ تير ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

کیمیاگری از خاک شروع شد

12سال بیشتر نداشت که تصمیم گرفت گاوداری بدون گاو پدرش را احیا کند. به اعتبار پدر مرحومش، با دست خالی از 5رأس دام شروع کرد. به سال نکشیده، 20رأس گاو داشت. زمین‌های آبا و اجدادی، فرصت مغتنمی بود برای نشان‌دادن خودش. این شد که 20هکتار از زمین‌های اطراف‌ گاوداری را به زیر کشت گندم و جو برد. کنارش هم کاشت هندوانه و خربزه را امتحان کرد. علاقه‌اش به گل و گیاه سبب شد 100متر از آن همه زمین را برای دل خودش گل بکارد. 100متری که خیلی زود به 5هزار متر رسید.‌

12سال بیشتر نداشت که تصمیم گرفت گاوداری بدون گاو پدرش را احیا کند. به اعتبار پدر مرحومش، با دست خالی از 5رأس دام شروع کرد. به سال نکشیده، 20رأس گاو داشت. زمین‌های آبا و اجدادی، فرصت مغتنمی بود برای نشان‌دادن خودش. این شد که 20هکتار از زمین‌های اطراف‌ گاوداری را به زیر کشت گندم و جو برد. کنارش هم کاشت هندوانه و خربزه را امتحان کرد. علاقه‌اش به گل و گیاه سبب شد 100متر از آن همه زمین را برای دل خودش گل بکارد. 100متری که خیلی زود به 5هزار متر رسید.‌

این بخشی از داستان زندگی محمدتقی دهستانی است که حالا 67سال دارد؛ مرد سخت‌کوش بی‌ادعایی که بعد ازدست‌دادن کل سرمایه سی‌ساله‌اش، ناامید نشد و تصمیم گرفت در میان‌سالی در محله کم‌برخوردار قرقی از صفر شروع کند. او با تجربه‌ای طولانی که در تولیدات گلخانه‌ای داشت، توانست دست‌کم برای 9نفر از اهالی همان محله اشتغال‌زایی کند.

 

بهشت کوچک «قرقی»

مسیر به‌نسبت دور است. اگر از پل میدان‌بار نوغان به سمت کارخانه‌های سیمان بروید، بعد از 20دقیقه و گذر از پل معروف کشف‌رود و روستاهای دهرود، همت‌آباد و علی‌آباد ‌به بولوار شهیدکشمیری می‌رسید. جایی که به «قرقی» معروف است. نزدیک غروب است، اما گرما بیداد می‌کند. 

در ورود به گلخانه، گلدان‌ها و گل‌های شادابی که در چپ‌وراست مسیر چیده شده است، منظره چشم‌نوازی را پیش رویمان می‌‌نشاند. سمت راست 3 استخر کوچک جانمایی شده است؛ نه از جنس استخرهای سیمانی و معمولی. استخرهایی مربع‌شکل با عمقی نزدیک به 2متر و دیوارهایی از جنس‌ برزنت ‌که در آن ماهی پرورش داده می‌شود. آن‌سوتر ‌آکواریوم‌های شیشه‌ای بزرگ است و چند وان سفیدرنگ که ماهی‌های تزیینی کوچکی در آن‌ شناورند.

یکی از نیروهای جوان گلخانه تا آمدن صاحب‌کار، ‌یکی‌یکی سوله‌ها را نشانمان می‌دهد؛ 6سوله‌ای که تا چشم کار می‌کند، در آن سرسبزی و طراوت موج می‌خورد؛ گل‌های آپارتمانی شامل سانسوریا، گندمی، دفین‌باخیا، انواع پتوس و... 

3غرفه به فروش محصولات و گلدان اختصاص دارد و 3غرفه هم برای تولید و تکثیر گل‌ها. قدم‌زدن در باغی سرسبز و صدای آواز مرغ‌عشق‌هایی که در قفس بزرگ وسط غرفه اول هستند، حس دل‌چسبی می‌دهد.

سمت چپ مجموعه هم غرفه‌های بزرگی از انواع گلدان و پایه‌گلدان و محصولات تزیینی شهرستان لاله‌جین توجهمان را به خود جلب می‌کند. هادی از پرورش و تکثیر پرندگانی چون مرغ تزیینی پاپر و انواع اردک و غاز و... در این مجموعه می‌گوید و همچنین ‌از باغ پرندگانی که قرار است به‌زودی افتتاح شود. با آمدن محمد‌تقی دهستانی، با‌زدید نیمه‌تمام می‌ماند تا بنشینیم پای صحبت‌های مرد روزهای سخت و او از رمز و راز خستگی‌ناپذیربودنش برایمان بگوید.

 

کودکی‌هایی که آسان گذشت

گفتن از گذشته و روزهایی که برا‌ی او آغاز گام‌گذاشتن در مسیر سخت و بزرگ بود، لبخند را گوشه لبانش می‌آورد. پسربچه‌های آن دوره در مقایسه با امروز، زودتر بزرگ می‌شدند. دهستانی می‌گوید: پدرم غلامحسین مرد زحمت‌کشی بود. گاوداری بزرگی نزدیک کشتارگاه داشت؛ جایی که به آن محله یزدی‌ها می‌گفتند.

 آن سال‌ها غیر آبادی اطراف حرم، بقیه بیابان بود و صحرا. کشتارگاه و گاوداری‌های آن زمان هم خارج از شهر بود و به‌دور از آبادی. بچه بودم که پدرم فوت کرد. خاطرات زیادی از گاوداری‌اش ‌در ذهن‌ ندارم. خانه‌مان در محله عیدگاه بود؛ نزدیک دروازه. البته خانه مال پدربزرگ پدری بود و چندنسل در آن زندگی کردند و هنوز هم در بخشی از آن عموزاده‌ام زندگی می‌کند.

 

از فضولات گاو برای سوخت زمستان کارگرها استفاده می‌کردند. تابستان زمین خالی‌ رو‌به‌روی گاوداری‌ پر بود از این فضولات تا در هوای آزاد و گرم زودتر خشک و برا‌ی انبارکردن آماده شود.

دورتادور شهر دیواری کشیده شده بود. یک علی دروازه‌بان هم بود که رفت‌وآمد آدم‌ها را رصد می‌کرد. مشهد مثل روستای کوچکی بود که همه هم را می‌شناختند. جوی آب کال قره‌خان هم قبل ورودی شهر جریان داشت. ما برای ورود باید از روی پل کال قره‌خان که آب روان زیرش جریان داشت، می‌گذشتیم و از دروازه‌‌ای که به عیدگاه معروف بود‌،‌ وارد شهر می‌شدیم. 

آن طرف دروازه هم تا چشم کار می‌کرد، باغ بود‌ و کشتزار. یادم هست در گرگ‌ومیش هوا ترک دوچرخه بابا روی خورجین بافته‌شده از ‌طناب زمخت می‌نشستم و با هم به گاوداری می‌رفتیم. در عالم بچگی هروقت تشنه می‌شدم، به سراغ گاوی می‌رفتم و شروع می‌کردم به شیرخوردن. خوب به خاطر دارم که از فضولات گاو برای سوخت زمستان کارگرها استفاده می‌کردند. تابستان زمین خالی‌ رو‌به‌روی گاوداری‌ پر بود از این فضولات تا در هوای آزاد و گرم زودتر خشک و برا‌ی انبارکردن آماده شود.

این فضولات در گرانی نفت، سوخت خوبی بود برای کرسی و تنور خانه‌ها. بچه‌تر که بودم، همیشه این سؤال در ذهنم بود که این فضولات ‌به چه کار می‌آید که این همه مشتری دارد. معمولا اعیان و اشراف از اول پاییز سفارش سوخت کرسی و تنور خانه‌شان را می‌دادند و در انباری مخصوص برای زمستان انبار می‌کردند. ‌همه خاطرات خوش‌ آن روزها و آن گاوداری به نه‌سالگی‌ام ختم می‌شود. با مرگ پدر، روزهای خوش کودکی هم به پایان رسید.

 

چراغ گاوداری را روشن کردم

او درحالی‌که چشمانش به روبه‌رو راه کشیده است، درنگ می‌کند و ادامه می‌دهد:‌ نه بچگی کردم، نه جوانی. تازه برای سوم دبستان ثبت‌نام کرده بودم که پدرم فوت کرد. نه معنی یتیمی را می‌دانستم و نه غم و تلخی نداشتن را. به سال نکشیده، بزرگ‌ترهای فامیل 48گاو پدرم را فروختند. 

به دوازده‌سالگی نرسیده، به اعتبار پدر 5رأس گاو به قیمت 12هزارو500تومان به نسیه ‌خریدم‌. همان 5رأس دام برکت کارم شد و به سال نکشیده، پسر غلامحسین مرحوم 20رأس گاو داشت. ‌دوباره ‌چراغ گاوداری پدرم روشن شد و من در آن سن احساس غرور و مردشدن داشتم.

ده‌دوازده‌سالی در همان محله‌ که امروز به بولوار شهیدرستمی و‌ آن سال‌ها به کشتارگاه و محله یزدی‌ها معروف بود، مشغول بودم. بیشتر کسانی که در کار کشتار دام بودند، یزدی بودند. برای همین به آنجا محله یزدی‌ها‌ می‌گفتند، اما‌ کم‌کم شهر بزرگ و بزرگ‌تر شد و آبادی به دل بیابان و دشت رسید. 

هر‌چه شهر آبادتر شد، عرصه به گاوداری‌ها و کشتارگاه‌ها تنگ‌تر شد. این شد که کسانی که در آن محدوده مشغول بودند، به جایی در تپه‌سلام رانده شدند، اما ما چون چند هکتار زمین‌ انتهای گاراژدارها در روستای معجونی داشتیم، گاوها را فروختیم و گوسفند خریدیم و به آنجا نقل مکان کردیم.

اولش دلی و از سر ذوق تصمیم به این کار گرفتم، اما به‌قدری لذت‌بخش بود که خیلی زود 100متر زمین به 5هزار متر تبدیل شد. شدم یکی از گلخانه‌دارهای مشهد‌ که از بازار گل خیام که به بازار گل فتح‌آباد معروف بود، سفارش داشتم. آن زمان گل‌های شاخه‌بریده مثل رز، مریم، داوودی و... هم داشتم و مشتری زیاد داشت.

گلخانه 5هزار مترمربعی

روستا و روستایی‌زاده نمی‌تواند با کشت ‌و زرع بیگانه باشد. زمین‌های آبا و اجدادی دهستانی که نسل‌به‌نسل روی آن کشت کرده بودند، فرصتی بود تا در کنار آوارگی و کم‌رونقی دامداری، کشت‌‌و‌کاری هم داشته باشند:‌ ‌حدود 20هکتار زمین بود که اجدادم روی آن‌ها کشت می‌کردند؛ گندم، جو، صیفی و سبزیجات می‌کاشتند.

سال‌ها روی آن زمین‌ها فقط گندم و جو و یونجه کشت می‌شد، اما من تصمیم گرفتم برای سرسبزی و فضای باصفاتر، چند درخت هم بکارم. خاک مرغوب بود و شرایط هم مساعد. با به‌بارنشستن درخت‌ها تشویق شدم درخت بیشتری بکارم. حدود هزار درخت بادام، گردو، انگور و... کاشتم. از آنجا که به گل و گیاه هم علاقه زیادی داشتم، 100متر هم برای تکثیر و کاشت گل‌ و گیاه در نظر گرفتم.

انواع گل‌های شمعدانی، گندمی و یخ که آقامحمدتقی از گوشه طاقچه خانه‌شان قلمه زده بود، به مرور به گلخانه‌ای 5هزارمتری مملو از انواع گل‌های رنگارنگ تبدیل شد:‌ اولش دلی و از سر ذوق تصمیم به این کار گرفتم، اما به‌قدری لذت‌بخش بود که خیلی زود 100متر زمین به 5هزار متر تبدیل شد. شدم یکی از گلخانه‌دارهای مشهد‌ که از بازار گل خیام که به بازار گل فتح‌آباد معروف بود، سفارش داشتم. آن زمان گل‌های شاخه‌بریده مثل رز، مریم، داوودی و... هم داشتم و مشتری زیاد داشت.

 

کاربلدی می‌خواهد

داشتن جنم و جربزه یک چیز است، اینکه هنری در ذاتت باشد مقوله‌ای دیگر. محمد‌‌تقی 67ساله خودش مدعی است در این رشته تبحر ذاتی دارد و دستش به گل و گیاه سازگار است: قدرت تجزیه و تحلیلم در این زمینه خوب است. برای همین با اینکه نه درسش را خوانده‌ام و نه کنار دست کسی تجربه کسب کرده‌ام، در این کار‌ همیشه موفق بوده‌ام.

او تعریف می‌کند: یکی از گلخانه‌دارهای آن زمان محمدرضا رضایی بود. او ‌یک چلوکبابی معروف در محله آبکوه هم داشت. یک‌روز که به گلخانه‌اش در محله طبرسی رفته بودم، دیدم ناراحت است. گفت میخک‌هایی که چندهفته پیش قلمه زده‌ام، ریشه نداده است. به او چند مهندس‌ کشاورزی هم مشاوره می‌دادند، اما نظرات کارشناسی‌شان بی‌اثر بود. 

گفتم‌ من ماسه‌بادی به تو می‌دهم که به هفته نکشیده همه میخک‌ها ریشه‌دار شود. این را هم بگویم که بعضی گیاهان برای ریشه‌دهی باید در محیط سبک ماسه‌بادی قرار بگیرند. بعد هم با هم به طرق رفتیم و از ماسه‌بادی‌های جوی آبی که از سد طرق می‌گذشت، چند کیسه برایش پر کردم. 

چندروز بعد خوش‌حال زنگ زد که فلانی! میخک‌ها ریشه کرده است. دلیلش را که پرسید، برایش گفتم ماسه‌ای که شما از سر راه آب سد گلستان برمی‌داری، چون از محیط شهری و کارخانه‌ها‌ و رستوران‌ها‌ می‌گذرد، مواد‌ شیمیایی با آن مخلوط شده و آلوده است، اما ماسه سمت سد کارده این آلودگی‌ها را ندارد. همین موضوع ساده را کارشناسان و مهندسان کشاورزی مشاور او نفهمیده بودند.

او سید‌یحیی یحیی‌زاده باقری، صاحب گلخانه سوسن، و محمدعلی گلکار را از گلخانه‌داران‌ قدیمی مشهد می‌داند و می‌گوید: گلخانه گلکار گلخانه بزرگی دور میدان تختی بود که الان هم به نام گل اردیبهشت فعال است. خود محمدعلی سال‌ها پیش فوت کرده، اما پسران و نوه‌هایش هستند و گلخانه‌اش فعال است.

 

باغ پرندگان در راه است

باغ پرندگان ایده‌ای است که محمد‌تقی و فرزندانش تصمیم به راه‌اندازی آن گرفته‌اند. او می‌گوید:‌ قبل‌ از بولوار کشمیری، راسته جاده سیمان، محیط روستایی و خارج از محدوده شهری است. نه از پارک و بوستان خبری هست، نه جایی برای تفریح و گردش. 

وقتی دیدیم خیلی از بازدیدکننده‌ها، نه برای خرید‌‌، که فقط برای استفاده از فضای سرسبز و دیدن پرنده‌ها و ماهی‌ها به اینجا می‌آیند، تصمیم‌ گرفتیم به اندازه توانمان باغ پرندگانی در این مجموعه راه بیندازیم.‌ صحبت‌هایی هم برای خرید طاووس، طوطی و انواع پرندگان زینتی شده است. امیدوارم بتوانیم با رونق اینجا، ‌‌به رونق محله قرقی هم کمک کنیم.‌

نسیم خنکی وزیدن گرفته است. علی، یکی از‌ کارگرهای نوجوان گلخانه، مشغول آب‌پاشی محوطه است تا در وزش نسیم گردوخاک کمتر‌ هوا را آلوده کند. 3زن با ‌پوششی متفاوت و به‌ظاهر بلوچ همراه با چند کودک میان ‌گلدان‌هایی که بیرون سوله‌ها چیده شده است، مشغول قدم‌زدن هستند. بچه‌ها با شنیدن صدای غازها و اردک‌ها به سمت زمین فنس‌کشی‌شده انتهای زمین شادمانه‌ می‌دوند. شادی‌شان با دیدن آن همه پرنده که یک‌جا جمع‌اند،‌ چندبرابر می‌شود.

همین را بگویم که همه آن گلخانه و زمین‌های مزروعی که حاصل 30سال کار بود، کمتر از یک‌سال خشک شد و از بین رفت. تا یکی‌دو ماه افسرده بودم، اما ناامید نه. تصمیم گرفتم دوباره از صفر شروع کنم. روزی که سراغ سیدیحیی رفتم تا به من کار بدهد، اول گفت: کف دستانت را به من نشان بده.

 

خشکیدن دست‌رنج سی‌ساله

بعد از سال‌ها کشت‌وزرع روی زمین‌های اجدادی و کاشت صدها درخت و ایجاد گلخانه، گفته شد زمین‌های زیر کشت او اوقافی‌ آستانه است: تا چندسال به آستانه وجهی (معادل یک‌‌پنجم محصول به آستان قدس‌رضوی) می‌پرداختیم، تا اینکه 4سال قبل گفته شد باید زمین‌ها را واگذار کنیم. 

محمد‌تقی حرف بسیار دارد برای گفتن، اما ترجیح می‌دهد از بخش تلخ روایت زندگی‌اش بگذرد و فقط از ‌اتفاقات خوب بگوید: بگذریم از مراحل کش‌دار اداری و نرسیدن به آنچه حقم بود. همین را بگویم که همه آن گلخانه و زمین‌های مزروعی که حاصل 30سال کار بود، کمتر از یک‌سال خشک شد و از بین رفت. تا یکی‌دو ماه افسرده بودم، اما ناامید نه. 

تصمیم گرفتم دوباره از صفر شروع کنم. روزی که سراغ سیدیحیی رفتم تا به من کار بدهد، اول گفت: کف دستانت را به من نشان بده.

وقتی دستانم را مقابل صورتش گرفتم، گفت: این دست‌ها دست زحمت‌کشی و کارگری است. بعد گوشه‌ای از گلخانه‌اش را به من داد تا دوباره از نو شروع‌ کنم. بعد یکی‌دو سال که کارم گرفت، تصمیم گرفتم زمینی در همین محدوده قرقی اجاره کنم و دوباره برای خودم گلخانه‌ای‌ راه بیندازم. بچه‌ها هم بزرگ شده بودند و می‌توانستند کمکم باشند. 

رضا یکی از پسرانم و زهرا دخترم که مهندسی کشاورزی خوانده است، کنار دستم هستند. در مدت 2سال توانستم 2غرفه پانصدمتری ‌ ‌ویژه فروش و 3غرفه تولیدات گیاهی راه‌اندازی کنم. یک غرفه هم برای فروش و عرضه گلدان‌هایی که از شهر لاله‌جین همدان می‌آوردیم، سرپا کردم.

 

از پرورش گل تا پرورش شترمرغ

سمت راست سوله‌های ‌گل و گیاه، اتاقکی است که دورتادورش آکواریوم‌های کوچک و بزرگ با ماهی‌های تزیینی و آکواریومی جانمایی شده است.‌ بعد از این اتاقک به محوطه سرپوشیده بزرگی می‌رسیم که ‌محل فروش گلدان‌ها و آب‌پاش‌های رنگی پلاستیکی است.‌ ‌

دنباله این فضا محوطه به‌نسبت بزرگی است که انواع هنرهای دستی سفالی و سرامیکی‌رنگی که متعلق به لاله‌جین همدان ‌است، در قفسه‌هایی مرتب جانمایی شده ‌است و آخرین غرفه به نمایش چهارپایه‌ها و ‌جاگلدان‌های چوبی اختصاص داده شده است. 

محمد‌تقی که دیگر گرد پیری‌ موهایش را سپید کرده است، درحالی‌که از جا بلند می‌شود، می‌گوید: مردم ایران هنر را دوست دارند. این قسمت را به درخواست دوست و آشنا‌‌ و کسانی که برای خرید گل‌ها به اینجا می‌‌‌آمدند، راه‌اندازی کردم.

از ‌همان زمان که انتهای گاراژدارها روی زمین کار می‌کردم، چند مرغ و خروس هم داشتم. کم‌کم ماشین جوجه‌کشی گرفتم و ‌این هم شد قسمتی از کارم. الان هم یک دستگاه دیگر خریده‌ام برای جوجه‌کشی مرغ و مرغابی. تصمیم دارم شتر‌مرغ و پرنده‌های زینتی دیگر را هم پرورش بدهم.

در ادامه گشت‌وگذار در گلخانه، با هم به سمت انتهای زمین راه می‌افتیم. هوا به‌شدت گرم است و هوای شرجی در محیط نگهداری و تکثیر گل‌ها بیشتر احساس می‌شود. بعد گذر از غرفه‌های گلخانه‌، به زمین وسیع حدود چهارهزارمتری می‌رسیم. محوطه‌ وسیع فنس‌کشی شده و در تکه‌ای از آن‌ ده‌ها درخت شانه‌به‌شانه هم کاشته شده و چسبیدگی درخت‌ها سایه‌سار خوبی برای پرندگان محبوس پشت فنس دارد. 

مرغابی، غاز، قرقاول، مرغ‌های پرپای ابریشمی و... همه زیر سایه درخت و کنار برکه آب دست‌ساز، برای فرار از تیغ تیز آفتاب حلقه زده‌اند: از ‌همان زمان که انتهای گاراژدارها روی زمین کار می‌کردم، چند مرغ و خروس هم داشتم. کم‌کم ماشین جوجه‌کشی گرفتم و ‌این هم شد قسمتی از کارم. الان هم یک دستگاه دیگر خریده‌ام برای جوجه‌کشی مرغ و مرغابی. تصمیم دارم شتر‌مرغ و پرنده‌های زینتی دیگر را هم پرورش بدهم.

در ادامه با هم به سمت سوله یا انبار بزرگ انتهای زمین می‌رویم تا از نزدیک تخم‌مرغ‌هایی که درون ماشین جوجه‌کشی قرار داده شده است و اتاقک پرنده‌های تزیینی را نشانم دهد.

ارسال نظر