کد خبر: ۷۹۲
۰۶ تير ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

روایت رزمندگان دفاع‌مقدس از عزاداری‌های اباعبدا...(ع) در جبهه

شنیدنش هم قلب آدمی را به درد می‌آورد. وقتی از عزاداری‌هایی بشنوی که اسرا برایش سیلی خوردند و باوجوداین زیر تازیانه‌های دشمن باز هم سرشان را بالا گرفتند. همه این دردها فقط به عشق امام‌حسین(ع) طاقت‌پذیر می‌شود و چیزی جز عشق اباعبدا... (ع) و خاندانش این‌قدر نمی‌تواند انسان را آرام نگه دارد. مجتبی بحرینی می‌گوید: عزاداری در زمان اسارت ممنوع بود و انجام آن با جریمه‌های مختلفی همراه می‌شد. با این حال جریمه‌ها و تنبیه‌ها نه تنها ما را نمی‌ترساند بلکه بی‌توجه به آن در ایام محرم و صفر به برگزاری مراسم عزاداری می‌پرداختیم.

جنگ چیز خوبی نیست؛ درد دارد، غصه دارد... اما درون آن اتفاقاتی رخ می‌دهد که زیباست و در دنیای بدون جنگ کمتر می‌توان آن‌ها را یافت مثل خلوص، پاکی دل و همدلی‌هایی که در دوران جنگ در کشور ما وجود داشت. این صحبتی است که بیشتر جانبازان و آزادگان هشت سال دفاع‌مقدس بر آن اتفاق نظر دارند. گرچه جنگ تحمیل شد اما عشق، همدلی و ازخودگذشتگی اختیاری بود. گر عقل بود، دل نیز بود و عشق، صمیمیت، محبت و از همه مهم‌تر ایمان جریان داشت و تمام این صفات زمانی کنار هم قرار می‌گرفت که پای دین و اسلام ناب در میان بود. 

در این بین بی‌شک دین، عاشورا و امام‌حسین(ع) تأثیر بسیاری بر ایمان رزمندگان، پایداری در جبهه و مبارزه بدون نگرانی از شهادت داشته است. کما اینکه رزمندگان در طول دفاع‌مقدس و سخت‌ترین شرایط به انجام واجبات دین و همچنین مستحبات و عزاداری سیدالشهدا(ع) توجه داشتند و نه‌تنها آن را مانع کار نمی‌دانستند بلکه با تکیه بر آن جنگیدند و از عاشورا ایثار، شجاعت، مبارزه با ظلم، دفاع از میهن و هم‌میهن را آموختند و تا پای جان مبارزه کردند بی‌آنکه هراسی از دشمن در دل خود جای دهند. ایستادگی کردند و در نهایت به لطف الهی پیروز شدند.

محرم را پشت سر گذاشته‌ایم، ایام صفر است و امسال هفته دفاع‌مقدس نیز در آن جای گرفته است. ما نیز به این بهانه پای صحبت جانبازان و آزاده ساکن در منطقه نشستیم تا با شنیدن خاطراتشان از ایام محرم و صفر و عزاداری‌ها در دوران جنگ به آن زمان سفر کنیم.

 

 

عملیات عاشورا

ماشاءا... آخوندی، متولد 1341 در مشهد است. او سال 1359 به جبهه اعزام شد و تا پایان جنگ به دفاع از کشور پرداخت. رهاورد آن روزها برایش جانبازی 67درصد است. او که ساکن محله احمدآباد است و اکنون در کنار فعالیت‌های دیگرش در خیمه‌الحسین(ع) نیز فعالیت دارد درباره عزاداری‌های محرم و صفر در دوران دفاع‌مقدس می‌گوید: دفاع‌مقدس خروجی مذهب است. در آن زمان به تمام مناسبت‌های مذهبی از جمله ایام محرم و صفر توجه می‌شد.

آن زمان جنگ به ما تحمیل شد و عراقی‌ها به ما حمله کردند ولی ما با کمترین پشتیبانی مادی و با بیشترین پشتیبانی معنوی و اعتقادی اسلام ناب توانستیم مقابل صدام و چندین کشور پشتیبان‌کننده آن‌ها پیروز شویم و این موضوع حقیقتی است که در عمق این دفاع قرار دارد و موفقیت در آن ریشه در فرهنگ عاشورا و روش دفاع امام‌حسین(ع) دارد. بر این اساس در سال‌های دفاع‌مقدس نیز ایام محرم و صفر برای رزمندگان معنای دیگری داشت.

مراسم عزاداری، جلسات قرآن، احکام و اخلاق، سینه‌زنی، بیان احادیث و روایات نیز با شروع این ایام با شور خاصی برگزار می‌شد. با شروع این ایام رزمندگان در زیر لباس نظامی خود لباس مشکی می‌پوشیدند و در مراسم عزاداری حضور می‌یافتند. بسیاری از آن‌ها امضای شهادتشان را در همان ماه‌ها با توسل به ائمه(ع) دریافت کردند. عزاداری‌ها منحصر به دهه اول نبود و در طول دفاع‌مقدس در ایام محرم و صفر عزاداری انجام می‌شد. به ویژه زمانی که عملیات نبود مراسم گسترده‌تر نیز برگزار می‌شد. هر شب یک روحانی برای نیروها سخنرانی می‌کرد.

واحدی به نام اعزام مبلّغ وجود داشت که نیروهای تبلیغی برای گردان جذب می‌کرد به همین دلیل روحانیونی که جزو نیروهای رزمی-تبلیغی بودند سخنرانی مراسم را به عهده می‌گرفتند البته گاهی از روحانیون تراز اول استان مانند مرحوم حجت الاسلام شیخ محمد واله نیز برای حضور در برنامه دعوت می‌شد. سال 61 هیئت فدائیان اباعبدا... الحسین(ع) که به هیئت رزمندگان تخریب خراسان نیز مشهور بود، در منطقه عملیاتی رمضان تشکیل شد.

ما مشهدی‌ها به خاطر امام‌رضا(ع) در دل دیگر رزمندگان جایگاه ویژه‌ای داشتیم و به همین دلیل آن‌ها علاقه خاصی به تشکل نظامی ما داشتند به گونه‌ای که یگان‌هایی که در جوار ما بودند نزد ما می‌آمدند و می‌گفتند مراسم شما حال و هوای امام‌رضایی دارد. در واقع کار هیئتی ما در دل جنگ انجام می‌شد و دفاع‌مقدس را تقویت می‌کرد. یکی از شاهرگ‌های بقای دین هیئت‌های مذهبی است. مراسم عزاداری و جلسات مذهبی آن‌زمان نه‌تنها دست و پاگیر نبود بلکه از عوامل توحیدی و فرهنگی ما محسوب می‌شد. 

آن زمان در لشکر ما 5، 6 مداح حضور داشتند. من نیز قبل از جنگ مداحی می‌کردم و به همین دلیل در آن دوران در کنار مسئولیت واحد تخریب در یگان‌های مختلف به مداحی نیز می‌پرداختم. به طور کلی مداحی در آنجا پرشورتر و ناب‌تر از مداحی‌های کنونی بود به‌دلیل اینکه انسان خود را به مرگ نزدیک‌تر می‌دید و توسل رزمندگان نیز ناب و حقیقی بود. گرچه افرادی بودند که زیر 17سال و بالای 35 داشتند اما بیشتر رزمندگان جوان بودند و در گروه سنی 17 تا 27 سال قرار می‌گرفتند. با این حال از سطح اعتقادی بالایی برخوردار بودند. بر این اساس بیشتر مدح می‌خواندیم و همان مدح‌ها رزمندگان را به حزن و اندوه سوق می‌داد. اکنون هرگاه مداحی می‌کنم، خاطرات آن دوران در ذهنم مرور می‌شود و با یاد آن روزها انرژی معنوی و اعتقادی بیشتری دریافت می‌کنم.

او همچنین یادی از عملیات عاشورا می‌کند و می‌گوید: عاشورا برای ما آن اندازه اهمیت داشت که مهرماه سال 1363 عملیاتی به نام عاشورا در منطقه میمک انجام شد. ایام محرم بود و رزمندگان یگان‌های‌ خراسانی در حال آماده شدن برای عملیات بودند و به کار شناسایی، دیدبانی، تجهیز و ... می‌پرداختند. در کنار آن نیز شب‌ها در مرکز یگان‌‌ها منبر گذاشته و جلسات مذهبی برگزار می‌کردند. این برنامه‌های مذهبی هر شب در گردان‌های مختلف ارائه می‌شد و نیروهای رزمنده مهمان یکدیگر می‌شدند. در آن عملیات در همان لشکر راهپیمایی ‌کردیم و دسته از مقر گردان‌ها به طرف مسجد لشکر نصر5 که داخل خود پادگان بود حرکت ‌کرد.

این‌کار سنت ما شیعیان بود. آن زمان بنا بر شرایطی که حاکم بود و در عملیات به سر می‌بردیم نمی‌توانستیم از پادگان خارج شویم با این حال در همان جا به عزاداری اباعبدا...‌الحسین(ع) توجه داشتیم. در آن مسیر سینه ‌زدیم و عزاداری ‌کردیم. رمز عملیات عاشورا یا اباعبدا... الحسین(ع) بود. من در چندین عملیات شرکت کرده بودم اما آن عملیات با حزن و غم عجیبی همراه بود. وقتی گرهی در کار عملیات پیش می‌آمد رزمندگان با توسل به اباعبدا...الحسین(ع) و بر زبان آوردن نام ایشان امیدی سرشار از حقیقتی توحیدی و حس معنوی و امیدواری حماسی در دلشان ایجاد می‌شد.

به یاد دارم آن شب قبل از شروع عملیات همان‌طور که با شهیدان مهدی میرزایی و ولی‌ا... چراغچی به مقر فرماندهی می‌رفتیم شهید چراغچی به من گفت« ایام مربوط به امام حسین(ع) است. دعا کنید و به ائمه اطهار(ع) متوسل شوید تا بچه‌ها ناامید نشوند و شکست نخوریم». با همان الفاظ که مملو از دلشکستگی و امید به خدا بود، ادامه ‌داد: « امشب امداد امام حسین(ع) را می‌طلبد.

دعا کنید خدای امام‌حسین (ع) به ما کمک کنند تا کمتر شهید و جانباز داشته باشیم». شب عملیات ساعت 10- 10:30 شهید چراغچی پشت بی‌سیم رمز عملیات را به نام آقا اباعبدا...الحسین (ع) اعلام کرد و 3مرتبه نام اباعبدا... الحسین(ع) را بر زبان آورد. هر کس آن را شنید اشک ریخت و آن لحظه گویی انفجار معنوی رخ داد. در عملیات نیز یاری خداوند و توسل به امام‌حسین(ع) کار خودش را کرد. سه ربع مانده بود به اعلام رمز عملیات ناگهان باران شروع به باریدن کرد در حالی‌که قبل از آن هوا صاف بود و هیچ زمینه‌ای برای بارش باران وجود نداشت و هیچ ابری نیز در آسمان نبود. در آن لحظه عراقی‌ها 2کیلومتر با ما فاصله داشتند.

درست لحظه‌ای که جای ما باران نرمی می‌آمد در بالای ارتفاع باران شدیدی باریدن گرفته بود. چنان که عراقی‌ها مجبور شدند از تجهیزات ضدباران مانند استفاده از پانچو که معمولا در زمستان به کار گرفته می‌شد استفاده کنند. همین عامل باعث شد که نیروهای رزمنده فرصتی پیدا کنند و از غافل‌گیری آن‌ها به پیروزی مطلوب دست یابند و خط دشمن را بشکنند. آن اتفاق معجزه خدا و نتیجه توسل به امام‌حسین(ع) بود.
آقای آخوندی ادامه می‌دهد: زمانی‌که مقر لشکر ما هم‌جوار با اهواز بود با تعدادی از رزمندگان به شهر آمدیم و از سمت چهارراه نادری به طرف حسینیه اعظم اهواز یا مسجدجامع اهواز که مقر رزمندگان بود عزاداری کردیم. همین موضوع به مردم نیز شور و حال مذهبی انتقال ‌داد و این‌کار مردم را به ولایت‌مداری، زندگی توحیدی، پاکی و تدین که جمع آن نهضت امام‌حسین(ع) بود سوق ‌داد. در واقع اصالت دفاع مقدس به اصالت کربلا و عاشورا متصل شده و نهضت امام حسین(ع) در آنجا تبلور یافته بود.

در طول سال‌های دفاع مقدس عزاداری‌ها با شور و معنویت خاصی برگزار می‌شد. بازوبندها و سربندهای «یازینب»، «یا حسین(ع)» و ... نشانه‌هایی بود که رزمندگان با آن عجین شده بودند. آن‌ها جوانی‌شان را در طبق اخلاص گذاشته بودند و از شهادت هراسی نداشتند. گرچه امکانات ما نسبت به دشمن یک به 10 بود اما این نهضت امام‌حسین(ع) بود که در دوران دفاع‌مقدس جاری شده بود. 

شاید برای خیلی‌ها سؤال باشد که آیا هیئت‌ها از دل دفاع‌مقدس بیرون آمدند یا دفاع‌مقدس از دل هیئت‌ها؟ در جواب باید گفت که دفاع‌مقدس از هیئت‌ها به وجود آمد و هنوز هم هیئت‌ها برای آرمان‌سازی و فرهنگ‌سازی ظرفیت‌های وسیع و قوی دارند که از آن‌ها استفاده نمی‌شود و مسئولان و جامعه فرهنگی ما از این توانمندی غفلت کرده‌اند. در حالی‌که در این بحران فرهنگی می‌توان از این امکان در خط اول مبارزه فرهنگی و نرم استفاده بهینه کرد و برای اجرای کار می‌توان از طرح‌هایی مانند توجه به فرمایش مقام معظم رهبری نسبت به هیئت‌ها کمک گرفت یا در حوزه انسان‌سازی نیز می‌توان به کمک هیئت‌ها انسان‌های ولایت‌مدار، توحیدی، دغدغه‌مند، تکلیف‌مدار و بی‌توجه به مسائل دنیوی تربیت کرد.

 

رزمندگان آگاهانه به جبهه رفتند

محمد فرزانه، ساکن محله کلاهدوز و عضو شورای اجتماعی این محله، است. با آنکه معلم بوده اما سال 65 از طریق بسیج به جبهه می‌رود و در آنجا به عنوان راننده آمبولانس و بعدها راننده ماشین‌های ترابری سنگین و حمل غذا به پادگان‌ها فعالیت می‌کند. او از عشق و شور حسینی در آن دوران می‌گوید: آن زمان‌ها مانند حال نبود و شور بیشتری در عزاداری‌ها وجود داشت.

رزمندگان در ایام محرم و صفر هر شب به عزاداری می‌پرداختند و هر فرد به طریقی در جایگاه خود سوگواری می‌کرد. محرم که می‌رسید تمام مکان آنجا را سیاه‌پوش می‌کردند و معمولا افراد در نمازخانه‌ای که تعبیه شده بود برای عزاداری دور هم جمع می‌شدند. حال و هوای آن دوران به گونه‌ای بود که بیشتر افراد حتی جوانان به دین و مذهب سوق پیدا می‌کردند و نسبت به آن علاقه و شوری در دل داشتند.

به طور معمول هر پادگان یک نمازخانه داشت و پس از اقامه نماز مغرب و عشا مراسم روضه‌خوانی، سخنرانی و نوحه‌خوانی در آنجا برگزار می‌شد. تمام دوران جنگ عشق و شور حسینی حاکم بود و این حس در جوانان آن زمان بیشتر از اکنون بود و به همین دلیل جان‌فدایانه به جنگ می‌رفتند. من راننده آمبولانس بودم و به چشم خود جسم‌های بی‌جان و حتی اعضای از هم پاشیده بدن شهدا را می‌دیدم. 

صحنه‌های دردناکی بود و تمام رزمندگان از این موضوعات خبر داشتند با این حال به دفاع از کشور ادامه می‌دادند. وقتی شهیدی می‌آوردندکه سر یا دست و پا نداشت او را به شهید کربلا مشابهت می‌دادند. جنگ و دفاع از کشور برای ما مانند جبهه کربلا بود و با یاد سربازان آن زمان به ادامه کار دلگرم می‌شدیم. امام‌حسین(ع) شروع‌کننده جنگ نبود و ما نیز در جنگ شروع‌کننده نبودیم. به همین دلیل سربازان داوطلبانه و با عشق و علاقه به جبهه می‌رفتند.

از شهادت هراسی نداشتند و حتی آرزوی آن را در دل داشتند. اباعبدا...الحسین (ع) آنچنان در دل رزمندگان جا داشت که لحظه‌ای که رزمندگان می‌خواستند به خط مقدم بروند مدحی درباره امام‌حسین(ع) می‌خواندند و تا سربند «یا حسین(ع)» و «یا زینب(س)» را بر پیشانی خود نمی‌بستند حرکت نمی‌کردند. در واقع عشق به امام‌حسین(ع) و دفاع از وطن ما را به حضور در آنجا سوق می‌داد. جوانان به لحاظ مذهبی در سطح بالایی قرار داشتند، با ائمه(ع) و امام‌حسین (ع) عجین شده بودند و آگاهانه به جبهه می‌رفتند و حتی بسیار پیش می‌آمد که از شهادتشان باخبر می‌شدند.

او به خاطره‌ای اشاره می‌کند و می‌گوید: زمانی که در تهران دانشجو بودم، پسرعمه من، شهید محمدجواد مهربان نزد من آمد و گفت «من را حلال کن که این دفعه شهید می‌شوم» و گویا آگاه شده بود زیرا آن روز آخرین باری بود که به جبهه رفت. با این حال در دوران جبهه هر روز محرم و عاشورا بود. از شهادت و اسارت هم‌رزمانمان باخبر می‌شدیم. در واقع آنچه از عاشورا فهمیده بودیم آنجا در سطح پایین‌تر مشاهده کردیم.

 

 

امام‌حسین(ع)؛ الگویی برای رزمندگان

حمید صداقت، متولد سال 1346 و یکی از نمایندگان ساکنان شورای اجتماعی محله آبکوه است. او سال 61 به جبهه رفته و تا پایان جنگ در آنجا حضور داشته و به گفته خودش چند دهه محرم و صفر را در جبهه دیده است. او می‌گوید: مراسم عزاداری در دوران دفاع‌مقدس اگر چه ساده بود اما معنویت داشت. اگر داخل یک سنگر برگزار می‌شد اما حال و هوای آن باصفا و بی‌ریا بود. روزهای دیگر غیرمحرم نیز برای رزمندگان گویی محرم بود. 

انسان‌های آن‌زمان با این‌زمان زمین تا آسمان متفاوت بودند. با امکانات کم، با یک سربند «یا حسین(ع)» و یک بازوبند و حتی نصب پرچم سیاه در بعضی سنگرها یاد امام‌حسین(ع) و خاندانش را گرامی می‌داشتند. در مراسم سوگواری نیز یک نفر مداحی می‌کرد و هر کس حتی اگر فرمانده بود هرجایی که در مجلس پیدا می‌کرد می‌نشست. 

هیچ کس در آنجا به سمت و مقامش توجه نمی‌کرد و حتی کفش‌های یکدیگر را واکس می‌زدند. آن روزها دل‌ها آن اندازه پاک بود که وقتی یک کلام روضه می‌خواندند وسط خواندن بغضشان می‌گرفت و همه اشک می‌ریختند. مراسم سینه‌زنی نیز وجود داشت. گاهی فردی که زاده جنوب کشور بود به سبک همان قوم مداحی می‌کرد و گاهی فردی به طور مثال از کاشمر به روش سنتی مردمان خطه خود عزاداری می‌کرد. به همین دلیل عزاداری‌ها متفاوت بود. 

وقتی زیارت عاشورا نیز خوانده می‌شد رزمندگان اشک می‌ریختند و با توسل به حضرت ابوالفضل(ع)، امام‌حسین(ع) و حضرت زهرا (س) روضه‌خوانی می‌کردند اما حیف که دیگر از حال و هوای آن زمان خبری نیست. امام‌حسین(ع) الگو بودند و همه از ایشان ایثار، درس زندگی و اخلاق یاد ‌گرفتند. از عاشورا و حضرت ابوالفضل(ع) آموختند که برای آب بهانه نیاورند و به همین دلیل در اوج تشنگی به هم‌رزم خود آب می‌بخشیدند.

آقای صداقت از مداحی آن‌زمان خویش نیز می‌گوید: سال 63 به یاد دارم با دیگر رزمندگان پشت تویوتا نشسته بودیم و من چون زمینه مداحی در خانواده‌ام وجود داشت شروع به خواندن کردم و نوحه‌ای از آهنگران را خواندم. همه آنجا من را تشویق کردند که خوب می‌خوانی. آن روز گذشت تا اینکه یک شب در مراسم دعا ناگهان بچه‌ها گفتند «آقای صداقت خوب می‌خواند» در نتیجه من را صدا کردند و دعای توسل خواندم. خواندن من در جبهه از آنجا ادامه پیدا کرد. 

آن زمان وقتی می‌خواندی حال و هوای دیگری داشت. همان مداحی‌ها باعث می‌شد که کار خوب کنی و بهتر از روز قبل باشی. فقط خواندن تنها نبود و کسی هم که مداحی می‌کرد جوری دیگر روی او حساب می‌کردند. با آنکه جنگ بود اما حال و هوای خوبی وجود داشت. گرچه جنگ چیز خوبی نیست اما اتفاقات خوبی در جنگ می‌افتاد که اکنون وجود ندارد. در واقع لطف امام‌حسین(ع) و تبعیت از عاشورا بود که ما را راهی جبهه می‌کرد. هر چه بود از همان ابتدا یا حسین(ع) بود و تا آخر نیز یاحسین(ع) جریان داشت. همه می‌دانستند ممکن است شهید و یا اسیر شوند. 

می‌دیدی افرادی را که جانباز می‌شدند و می‌دانستی آن اتفاق ممکن است برای خودت هم به وجود آید. وقتی که آن اتفاق برای خودشان هم می‌افتاد باز هم می‌ماندند. آن زمان تا سخنی از امام‌حسین (ع) و اصحابش به میان می‌آمد کوچک و بزرگ اشک می‌ریختند. علاوه بر این هرگاه رزمندگان فرصتی به دست می‌آوردند خودجوش جلسه‌ای می‌گذاشتند و به بیان مسائل مذهبی می‌پرداختند یا زیارت عاشورا می‌خواندند. هر فردی احتمال می‌داد که فردا نباشد و به خاطر همین در دعا و زیارت هر یک حس دیگری وجود داشت. 

در خط مقدم نیز شرایط سخت‌تر بود و محدودیت وجود داشت زیرا نه چراغی بود و نه می‌توانستی بلند صحبت کنی با این حال در کوچک‌ترین فرصت ذکر یاحسین(ع) می‌گفتند. محرم که می‌آمد برخی برای شهادتشان در روزهای تاسوعا و عاشورا نذر می‌کردند و نذرشان را هم قبل از موعد ادا می‌کردند. شهادت در این روز ارزش معنوی بالایی داشت و برای رزمندگان مهم بود که در چنین روزی شهید شوند. در واقع شهادت در آن روز برای هر کسی سعادت بود.

 

زندگی اسرا با مسائل مذهبی عجین بود

شنیدنش هم قلب آدمی را به درد می‌آورد. وقتی از عزاداری‌هایی بشنوی که اسرا برایش سیلی خوردند و باوجوداین زیر تازیانه‌های دشمن باز هم سرشان را بالا گرفتند. همه این دردها فقط به عشق امام‌حسین(ع) طاقت‌پذیر می‌شود و چیزی جز عشق اباعبدا... (ع) و خاندانش این‌قدر نمی‌تواند انسان را آرام نگه دارد. مجتبی بحرینی متولد 1342 جانباز و آزاده محله سناباد است. سال 60 به جبهه می‌رود و سال 61 اسیر می‌شود و پس از سال‌ها اسارت در سال 69 به وطن باز می‌گردد. 

او نیز عزاداری‌های دوران اسارات را به خوبی به یاد دارد و می‌گوید: عزاداری در زمان اسارت ممنوع بود و انجام آن با جریمه‌های مختلفی همراه می‌شد. با این حال جریمه‌ها و تنبیه‌ها نه تنها ما را نمی‌ترساند بلکه بی‌توجه به آن در ایام محرم و صفر به برگزاری مراسم عزاداری می‌پرداختیم. به طور معمول عزاداری‌های ما در آسایشگاه شب‌ها انجام می‌شد. هر آسایشگاهی عزاداری خودش را داشت.

در آسایشگاهی که من حضور داشتم بیشتر اسرا خوزستانی بودند و به همین دلیل دستمان را به پشت هم می‌گرفتیم و به روش آن‌ها عزاداری می‌کردیم. از آنجایی که عزاداری ممنوع بود یکی از ما پشت پنجره نگهبانی می‌داد و به محض نزدیک شدن مأمور عراقی دست از کار می‌کشیدیم و با رفتن او دوباره شروع می‌کردیم. 

مداحی و سینه‌زنی با صدای آرام انجام می‌شد. نگهبان پشت پنجره با یک آینه کوچک از میان پنجره نگاه می‌کرد. سرتاسر اردوگاه آسایشگا‌ه‌ها قرار داشتند و وسط صحن حیاط بود. دو سرباز شب‌ها نگهبانی می‌دادند و اطراف اردوگاه راه می‌رفتند. به هر آسایشگاهی که می‌رسیدند سری زده و تا برگشت دوباره آن‌ها به همان آسایشگاه نیم ساعت طول می‌کشید. ما از آن نیم ساعت‌ها استفاده بهینه می‌بردیم و زمانی که نگهبان می‌آمد وضعیت را عادی جلوه می‌دادیم. گاهی شرایط آنقدر سخت بود که هر فرد مجبور می‌شد زیر پتو برای خودش به آرامی عزاداری کند.

در واقع اسرا عاشق و تشنه محرم بودند و بهترین برنامه‌ای که می‌توانست آن‌ها را در آنجا مقاوم نگه دارد توجه به ایام محرم و صفر بود

 

بنابراین نوحه‌ای را که حفظ کرده بودیم می‌خواندیم و اشک می‌ریختیم. گاهی شرایطی نیز برایمان پیش می‌آمد که بزرگانی مانند مرحوم حاج آقا سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌ برای ما صحبت می‌کردند و به تفسیر قرآن و بیان احادیث می‌پرداختند. برخی از اسرا سخنان آن‌ها را نوشته بودند و زمانی که آن‌ها در جمع ما حضور نداشتند سخنانشان را برای ما بیان می‌کردند. 

اسرا وقتی کنار هم می‌نشستند گروه‌های دو یا سه نفری تشکیل می‌دادند زیرا تجمع و تشکیل گروه‌های بزرگ‌تر ممنوع بود و به این ترتیب حادثه‌ای از کربلا و امام‌حسین(ع) برای یکدیگر می‌گفتند و به تحلیل و یادآوری آن می‌پرداختند. در واقع اسرا عاشق و تشنه محرم بودند و بهترین برنامه‌ای که می‌توانست آن‌ها را در آنجا مقاوم نگه دارد توجه به ایام محرم و صفر بود. یاد ائمه(ع) و امام حسین(ع) همیشه بود و یاد آن‌ها بود که ما را زنده نگه می‌داشت.آقای بحرینی از هر لحظه اسارتش خاطره دارد اما خاطرات همیشه خوب نیستند و گاهی بوی غم می‌دهند. او می‌گوید: با هر شکنجه‌ای به یاد حوادث کربلا می‌افتادیم.

زمانی که اسیر شدیم ما را از بصره به سمت بغداد ‌بردند و در طول مسیر مردم با پرتاب میوه‌ها و سبزیجات به سمت ما به استقبال ما آمدند. در آن لحظه صحنه‌ای که به کاروان حضرت زینب(س) سنگ پرتاب ‌شده بود در خاطرم تداعی ‌شد. در آسایشگاه نیز گاهی پیش می‌آمد که صدای عزاداری‌مان ناخودآگاه بلند می‌شد و مأمور عراقی را به سمت آسایشگاه می‌کشاند.

او نیز فرمانده‌اش را باخبر می‌کرد و بسته به سلیقه فرمانده جریمه‌ها و تنبیه‌ها متفاوت می‌شد. گاهی فرمانده کل اردوگاه را جریمه می‌کرد و گاهی فقط همان آسایشگاه را. گاهی به عنوان جریمه آب را به روی ما می‌بستند و به ما غذا نمی‌دادند و گاهی نیز پیش می‌آمد که جریمه‌ها به قطع آب و غذا ختم نمی‌شد و گاهی صدای شیون و ناله دیگر اسرا از آسایشگاه‌های دیگر به گوش می‌رسید.

بغضی او را فرامی‌گیرد، بغضی که اجازه صحبت از این آزاده را می‌گیرد، سخت است حتی بیانش. پس از دقایقی سکوت ادامه می‌دهد: به یاد دارم روزی اسرای یکی از آسایشگاه‌های کناری ما به دلیل عزاداری مورد تنبیه وحشیانه نیروهای عراقی قرار گرفتند و ما صدای ناله‌هایشان از تنبیه بدنی را که برایشان در نظر گرفته بودند می‌شنیدیم.

با این حال ما به این کار ادامه می‌دادیم و با وجود آنکه می‌دانستیم تنبیه وجود دارد اما دست از عزاداری برنمی‌داشتیم. به طور کلی زندگی و حیات ما با مسائل مذهبی عجین بود. به همین دلیل ترس نبود و فقط عشق بود.

ارسال نظر