کد خبر: ۹۰۸
۲۰ تير ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

ثبت خاطرات 3 خاندان مشهدی در کوچه ثبت

هنوز هم بافت شیرین و دل‌چسبی دارد؛ محدوده‌ای که در همسایگی حرم مطهر است. قدم‌زدن و راه‌رفتن کنار آدم‌هایش حس مطبوعی در رگ‌های آدم می‌دواند، حتی در گرمای تیز تیرماه؛ کوچه‌‌هایی پر از قصه‌های واقعی ریز و درشت.روایت ما درباره کوچه شیرازی19 است که به کوچه ثبت معروف است و داستان‌های جالب‌تر از این دارد. نقل است 3خاندان مشهور ساکن آن بوده‌اند؛ خاندان‌های امیرعلی میرنقیب و عمید صفوی و تقی بینش، سرکشیک حرم که اسم و رسمی برای خودش داشت و همچنین نویسنده مقالات مجله دهه1300 با نام «فرهنگ خراسان» بود.

 هنوز هم بافت شیرین و دل‌چسبی دارد؛ محدوده‌ای که در همسایگی حرم مطهر است. قدم‌زدن و راه‌رفتن کنار آدم‌هایش حس مطبوعی در رگ‌های آدم می‌دواند، حتی در گرمای تیز تیرماه؛ کوچه‌‌هایی پر از قصه‌های واقعی ریز و درشت.

قبول، از آن سال‌هایی که ما دنبال روایت آدم‌هایش می‌گردیم، خیلی چیزها در اثاث‌کشی‌ها و جا‌به‌جایی‌ها گم شده یا با آدم‌هایش برای همیشه از این شهر و کوچه سفر کرده‌اند و رفته‌اند، اما سررشته قصه را هرزمان که پیدا کنی و بنویسی، تازه‌اش کرده‌ای. روح آدم را تازه می‌کند. روی هرکدامش که انگشت بگذاری و غبار تاریخش را بتکانی، حرف پشت حرف است که سر باز می‌کند و روایت می‌شود، بیشتر از چند جلد کتاب که در طاقچه اتاقکی بنشیند.

در دهنه کوچه شیرازی19 ایستاده‌ایم. رنگ خیلی از دیوارها پریده و آفتاب‌زده است و درهای برخی خانه‌ها بتونه می‌خواهد و چند دست رنگ. یادگاری‌ها و دیوارنوشته‌هایی که چشم‌نوازی می‌کند، نشان از ذوق عابرانی دارد که روزی پا سست کرده و با حوصله و دقت و وسواس حرف دلشان را نوشته‌اند.

کوچه‌های شیرازی هنوز هم تنگ و باریک و بلندند، با مغازه‌هایی شلوغ و زواری. لحظه‌ای خیالمان به سال‌های دور می‌رود که مغازه‌ها کوچک و با فاصله از هم بوده‌اند. تاریخ را آن‌قدر جلو ببرید تا برسید به روزگاری که سر غروب صدای پایین‌آمدن کرکره تنها موسیقی بازار بود و شب‌ها تیر چراغ‌برق نور به کوچه‌ها می‌داد و اندک جاهایش را چراغ خانه‌ها روشن می‌کرد. روایت ما درباره کوچه شیرازی19 است که به کوچه ثبت معروف است و داستان‌های جالب‌تر از این دارد. نقل است 3خاندان مشهور ساکن آن بوده‌اند؛ خاندان‌های امیرعلی میرنقیب و عمید صفوی و تقی بینش، سرکشیک حرم که اسم و رسمی برای خودش داشت و همچنین نویسنده مقالات مجله دهه1300 با نام «فرهنگ خراسان» بود.

 

روی سنگ‌فرش کوچه ثبت

هنوز هم به نام کوچه ثبت می‌شناسندش. آن‌طور که راویان می‌گویند، نخستین اداره ثبت اسناد و املاک شهرمان در دهه20 اینجا پا گرفت و چند دهه بعد، یعنی سال‌های دهه70 در کنارش دفتر اتباع خارجه شکل گرفت. ساختمان دیگری در میانه کوچه شیرازی19 جا خوش کرده است که امروز نام خوابگاه دختران عمید صفوی را دارد، اما پیش‌ترها موقوفه بزرگ عمارت کلاه‌فرنگی بوده که نقل است بی‌بی‌فاطمه ‌دختر میرزای‌ناظر‌ معروف آن را وقف کرده که همسر عمید‌ صفوی بوده است.

ما سنگ‌فرش این کوچه را چندین و چند روز بالا و پایین می‌رویم و پای آدم‌ها و روایت‌های زیادی می‌نشینیم تا از دل آن چیزی برای گفتن بیرون بکشیم؛ هرچند آدم می‌ماند در این داغی تابستان در کدام خانه را بکوبد که حرفی برای گفتن پیدا کند. حیف از بزرگان ما که هم‌آغوش خاک شده‌اند و نیستند تا جای حرف‌ها و کلمه‌هایشان میان سطرهای ما این‌قدر خالی نباشد.

در این بین برخی از اتفاقات سنگ پیش پایمان می‌اندازد؛ آن‌قدر که کسی حاضر به گفت‌وگو نمی‌شود. کاش مرحوم محمد اعتضادرضوی، مدیر دبستان و دبیرستان نوین،زنده بود. اگر شادروان غلامحسین حیدری، مدیرکل اسبق آموزش‌وپرورش خراسان، عمری به دنیا داشت، حتما چیزهای دندان‌گیری دستمان را می‌گرفت. اما نبودن آدم‌ها دلیل نمی‌شود که دنباله کار را نگیریم.

 

جابه‌جایی اداره ثبت

کوچه را برای بار چندم گز می‌کنیم. سمت چپ ورودی کوچه ‌بنای قدیمی دوطبقه‌ای با در چوبی سبزرنگ است. در ذهن هیچ عابری نمی‌نشیند که این ساختمان با دیواره‌های آجری آبی‌رنگ که امروز نمور و کهنه شده‌اند، روزگاری براق و استوار ابتدای کوچه چشم‌نوازی می‌کرده و همان اداره ثبت گذشته است. 

مزه‌کردن تاریخ کنار هرکسی شیرین است و عابدی استاد که سال‌های بازنشستگی را می‌گذراند و سال‌ها در کتابخانه آستان قدس رضوی فعال بوده، همراه‌تر و پایه‌تر از بقیه است. زحمتش را به جان می‌خرد، درحالی‌که عرق تنمان را فراگرفته است، پابه‌پایمان کوچه را می‌آید و برمی‌گردد و در هر رفت‌وآمدی بخشی از تاریخ زندگی‌اش مرور می‌شود. حساب یک سال و 2سال که نیست؛ حرف 40سال زندگی در یک محله و کوچه است. روایت‌های زیادی در ذهنش می‌دوند تا نقلشان کند.

کمرکش کوچه و در ظل آفتاب تابستانی می‌ایستد و انگشت اشاره‌اش را به سمت دیوارهای آبی‌رنگ و کهنه می‌گیرد و می‌گوید: اولین اداره ثبت اسناد مشهد اینجا بود، اما بعد‌ها مکانش جابه‌جا شد. حالا قسمت بالای اداره ثبت متروکه و خالی است. حاجی با لذت و شعف ماجراهایی را که از آن سال‌ها می‌داند، برایمان تعریف می‌کند و ما نگاهمان به شلوغی مغازه‌های امروزی زیر آن می‌افتد. فکرمان مشغول آدم‌هایی می‌شود که روزی در این مجموعه شاغل بوده‌اند و معلوم نیست زندگی‌شان کجای این شهر ادامه دارد یا شاید هم تمام شده و به خط آخر رسیده است.

امیر جاویدی، از قدیمی‌ها و کاسبان محله، حرف‌های متفاوت‌تری می‌زند که آن‌ها را به نقل پدرش به یاد دارد: اداره ثبت اولیه حدود سال1310 انتهای همین کوچه پا گرفت و از سال1325 به ساختمان ابتدای کوچه منتقل شد. پدرم آن زمان اینجا شاگرد نجار بود. بعدها خودش 2دربند مغازه نجاری باز کرد و مشغول کار شد. او تعریف می‌کرد همین مقابل مغازه ما ایوانگاهی بود که همیشه از کله صبح تا نزدیک صلات ظهر عده‌ای عریضه‌نویس با میز و صندلی نشسته بودند تا کارهای مردم را راه بیندازند.

اداره ثبت اسناد اولیه مشهد اینجا بود، اما بعد‌ها مکانش جابه‌جا شد. حالا قسمت بالای اداره ثبت متروکه و خالی است

 

همسایگی عابدی با تقی بینش

در برخی خانه‌ها که باز می‌شود، تازه می‌فهمیم فضای داخلی بزرگ‌تر از چیزی است که در خیال ماست. خانه‌ها بزرگ‌اند. بعضی‌ها متروکه و رهاشده‌اند، با تارهای عنکبوتی که یکی باید آن‌ها را بگیرد و زنده‌شان کند. زن جوانی لحظه‌ای پا سست می‌کند و می‌گوید: خانه پدری‌ام اینجاست و ما به اینجا رفت‌وآمد می‌کنیم و می‌بینیم خانه‌های زیادی در این حوالی خالی مانده است، اما کسی چرایی‌اش را نمی‌گوید و ما هم خیلی کنجکاوی نمی‌کنیم.

عابدی هنوز هم با ماست. به کارگاه ساختمانی ‌سمت راست کوچه اشاره می‌کند و می‌گوید: خانه معروف بینش‌هاست که تخریب شده است. تا 2سال پیش هنوز سرپا بود؛ درندشت و پردارودرخت‌. درخت‌ها دورتادور بنا را گرفته بودند و چشم‌نوازی‌اش تا کوچه هم کشیده می‌شد و تماشایی‌اش می‌کرد، تا اینکه اداره میراث‌فرهنگی و گردشگری انگشت روی آن گذاشت و تشخیص داد ارزش ماندگاری و ثبت‌شدن را دارد، اما نمی‌دانم چه اتفاق افتاد که شبانه تخریب شد. مالک جدیدش یکی از هتل‌داران مشهد است.

تقی بینش از شخصیت‌های نامدار ادبی مشهد است. به‌دنبال بیشتر دانستن از زندگی او هستیم. بر اساس زندگی‌نامه‌ای که از مرکز پژوهش‌های آستان قدس‌رضوی به دستمان می‌رسد، ‌معلوم می‌شود او یکی از 3پسر حاج‌علیرضا رکن‌التولیه،‌ سرکشیک اول آستان‌قدس رضوی است و پس از تحصیلات عالیه در رشته فیزیک و ادبیات، موسیقی نظری و تار را آموزش می‌بیند؛ به‌ترتیب پیش استاد سلیمان‌خان روح‌افزا و استاد علی‌اکبرخان شهنازی. 

عابدی استاد که در همسایگی تقی بینش زندگی کرده است، از مجاوربودن با او می‌بالد و فرهیختگی استاد بینش بیشتر به خاطرش می‌آید. از ترجمه و تألیفاتش، تحلیل‌های هنری موسیقی خواجه نصیرالدین طوسی، رساله خیام‌ نیشابوری و مقالات مختلف و همچنین از نامه‌ها و مرقومات او یاد می‌کند. مرقوماتی که برای ثبت و شناسنامه‌کردن آن‌ها در کتابخانه مرکزی آستان زیر دستش می‌آمده و در دلش هزاربار به این همسایگی افتخار می‌کرده است و می‌کند.

خانه معروف بینش‌ها درندشت و پردارودرخت‌ بود. اداره میراث‌فرهنگی و گردشگری تشخیص داد ارزش ثبت‌شدن دارد، اما نمی‌دانم چه اتفاق افتاد که شبانه تخریب شد

 

اداره اتباع، محل اتراق مسافران

وسط کوچه ساختمانی قرار دارد که حالا محلی برای اسکان مسافران است، اما در قدیم اداره اتباع خارجه استان بوده است و پیش‌تر از آن دبستان پسرانه «مهر علوی». هیچ‌کدام از مسافرانی که روزهای داغ تابستانی را برای اتراق در این مهمان‌پذیر انتخاب کرده‌اند، از قدمت آن چیزی نمی‌دانند، اما توضیحات فضل‌ا...علی‌اکبری، مدیر امور اتباع و مهاجرین خارجی استانداری خراسان‌رضوی که با او تلفنی گفت‌وگو کردیم، در این‌باره شنیدنی است: ساختمان اداره اتباع خارجه قسمتی از عمارت موقوفه واقف بزرگ میرزای ناظر بوده است.

او در توضیحات بیشتر می‌آورد: سال1363 با افزایش تنش‌ها و درگیری‌ها در افغانستان و مهاجرت افغانستانی‌ها به کشور ما و به‌ویژه شهر مشهد، دفتر مرکزی اداره اتباع خارجه در کوچه ثبت آن زمان زیر نظر استانداری پایه‌گذاری می‌شود. علی‌اکبری که 9سال مدیریت مجموعه را عهده‌دار بوده است، توضیح می‌دهد: همه خدمات به مهاجران افغانستانی که از مرز وارد استان خراسان می‌شدند، با اداره اتباع خارجه بود که به‌صورت استیجاری اداره می‌شد و در کنار خوابگاه دخترانه عمید قرار داشت.
شاید برای کسانی که اهل محله نیستند آشنا نباشد، اما ساکنان این کوچه همه می‌دانند که خاندان عمید صفوی انتهای کوچه زندگی می‌کردند؛ عمید‌ صفوی و همسرش بی‌بی‌فاطمه میرزای ناظر. بی‌بی‌فاطمه دختر میرزای ناظر نایب‌التولیه آستان قدس‌رضوی و از ملاکان بزرگ مشهد بود و یک فرزند پسر داشت که عقب‌مانده ذهنی بود و در نوجوانی فوت کرده‌است.

این داشته‌های اطلاعاتی ما را به سمت دیگر کوچه و خوابگاه دختران عمید‌ صفوی می‌کشاند؛ ساختمانی آجری که در امتداد ‌بنای ساختمان اتباع است و در به‌نسبت بزرگ و سفیدرنگی دارد که‌ روی قسمت بالایی‌اش «عمید صفوی» حک شده است. ‌ورود به خوابگاه دختران سخت نیست. ساختمان اصلی و قدیمی خوابگاه سمت راست است. بنا در حال بازسازی است و کارگران سخت مشغول کارند. مقابل ساختمان اصلی فضای سبز بزرگ و مصفا و ‌پر از دارودرختی قرار دارد که مخصوص دختران یتیم و بی‌سرپرست و بدسرپرست است. با همه خوش‌خلقی و خوش‌مشربی کارکنان خوابگاه، باید مجوز گرفته شود، مانند بیشتر گفت‌وگوهای این گزارش. البته تأییدیه هیئت‌امنا گره‌گشا می‌شود.

سال1363 با افزایش تنش‌ها در افغانستان و مهاجرت افغانستانی‌ها به کشور ما و به‌ویژه شهر مشهد، دفتر مرکزی اداره اتباع خارجه در کوچه ثبت آن زمان زیر نظر استانداری پایه‌گذاری می‌شود

 

وقف دختران یتیم

زهره اسماعیلی، مدیر کنونی خوابگاه دختران عمید‌ صفوی، سال‌ها مددکار همین مجموعه بوده و 6سال است مدیریت خوابگاه را بر عهده‌ دارد. تعریف می‌کند: بی‌بی‌فاطمه میرزای‌ناظر چون فرزندی نداشت، در زمان حیاتش تصمیم گرفت این ملک را که گویا به عمارت کلاه‌فرنگی معروف بوده است، وقف نگهداری دختران یتیم ‌کند. برای همین از دختر برادرش، جواهر شه‌دوست که تحصیل‌کرده و مددکار اجتماعی بوده است، می‌خواهد به‌عنوان امین و ناظر در این خوابگاه نظارت داشته باشد. اسماعیلی توضیح می‌دهد: وقف‌نامه ‌خوابگاه دختران عمید صفوی سال1343 به امضای فرماندار وقت رسیده و در سال۱۳۴۶ ثبت رسمی شده‌است.

جواهر شه‌دوست عنصر اصلی مجموعه بود و تا زمانی که حیات داشت، از جان و دل مایه گذاشت. یعنی از سال۱۳۴۳ تا ۱۳۹۷ که از دنیا رفت. در لابه‌لای صحبت‌های‌ عابدی‌استاد شنیده بودیم که دیواری بین بنای اداره اتباع خارجه و خوابگاه دختران وجود نداشته و تازه چندسال قبل دیواری بین 2ساختمان حایل شده است. 

این موضوع را با خانم اسماعیلی مطرح می‌کنیم . توضیحات او جالب است: ما هم شنیده‌ایم ساختمان کناری‌مان اداره اتباع خارجه بوده است. جالب اینکه بعد از تحویل آنجا‌ دیدیم روی کلیدهای درهای آن ساختمان کلمه استانداری نوشته شده است. مثلا کلید «دفتر استانداری» یا «زیرزمین استانداری»، اما روی در ورودی زیرزمین نوشته شده‌ بود: «زندان افاغنه». این‌ها برای ما هم جالب بود. بعد از مدتی هم‌ به آموزش‌وپرورش برای تأسیس دبستان پسرانه‌ای به نام «مهر علوی» اجاره داده شد. این بنا حالا مهمان‌پذیری است برای پذیرایی از مسافران و زائران.

از فعالیت و سال تأسیس دبستان «مهر علوی» اطلاعات زیادی در دست نیست. اعتضادرضوی مدیر دبستان و دبیرستان نوین و غلامحسین حیدری مدیرکل وقت آموزش‌وپرورش که از مدیران و اعضای هیئت‌امنای مدرسه بودند، به رحمت خدا رفته‌اند. همه اطلاعات ما از دبستان مهر علوی که کارشناسی از آموزش‌وپرورش ناحیه یک در اختیارمان می‌گذارد، به این ختم می‌شود که دهه70 مدرسه ویژه پسران یتیم در همین کوچه شیرازی19 افتتاح شده‌ و به‌صورت غیرانتفاعی و هیئت‌امنایی اداره می‌شده است.

 بی‌بی‌فاطمه میرزای‌ناظر چون فرزندی نداشت، در زمان حیاتش تصمیم گرفت این ملک را که گویا به عمارت کلاه‌فرنگی معروف بوده است، وقف نگهداری دختران یتیم ‌کند

 

میرنقیب‌ها بنیان‌گذار کار خیر بودند

خاندان میرنقیب‌ها از اسم‌ورسم‌دارها و به‌نام‌های کوچه بودند و هنوز هم هستند. مهین‌دخت میرنقیبی سال1394 در گفت‌وگویی با بخش تاریخ شفاهی سازمان کتابخانه‌ها، موزه‌ها و مرکز اسناد آستان قدس رضوی، حرف‌های جالبی زده و از ثروت بی‌اندازه پدری‌اش به نام امیرعلی میرنقیب تعریف کرده که از اجدادش به آن‌ها رسیده است. او گفته است همراه با خواهرانش قدسی و ایران و برادرانش محمود، محمد، مرتضی و محسن در خانه‌ای از این کوچه زندگی می‌کردند و مادرشان هم که در مشهد به نام خانم امیر معروف بود، دختر آیت‌ا... شیخ عبد‌الحسین مجتهد بود.

آن زمان نهری بزرگ و پرآب میان کوچه جاری بود و بیشتر ساکنان کوچه افراد متمول و ثروتمند بودند. مهین‌دخت میرنقیب که متولد1308 است، در همین مصاحبه گفته است: پدرم ملاک بود و آن‌طور که تعریف می‌کرد، آن‌قدر ثروت و مکنت داشته است که در هر شهری خانه داشته باشد. ما بیشتر اوقات در تهران زندگی می‌کردیم. پدربزرگم، عبدالحسین نقیب، از اشراف بود.

در خانه‌مان حدود دوازده‌سیزده خدمتکار داشتیم برای کارهای مختلف؛ از خدمتکار رفت‌وروب منزل گرفته تا قابچی‌ها که درآمد مستغلات را جمع می‌کردند. بیشتر املاک هم وقف اولاد ذکور بود و به دختران چیزی نمی‌رسید، اما به‌دلیل شهرت و اسم‌ورسمی که پدران ما داشتند، من و خواهرم هم همسران صاحب‌نامی داشتیم. 

بهزاد چوپانکاره مشهدپژوه هم خیلی کوتاه و خلاصه درباره این خانواده به شهرآرامحله توضیح می‌دهد: میرنقیب‌ها جزو سلسله سادات رضوی بودند و اطراف حرم زندگی می‌کردند و بنیان‌گذار کارهای خیر زیادی در مشهد بودند؛ از ساخت رواق دارالسیاده حرم گرفته تا ساخت مسجد نقبای سادات رضوی.

تاریخ کوچه‌هایی با این آدم‌ها و قدمت، یک‌فصل 2فصل نیست، به‌ویژه اینکه انتهای آن به حوزه علمیه خواهران ختم می‌شود و محل رفت‌وآمد طلبه‌هاست و ابتدای آن حسینیه بجستانی‌هاست که ماجراهای مفصل‌تری را شامل می‌شود و مجال و فرصت بیشتری می‌خواهد.

ارسال نظر