کد خبر: ۱۱۹۶
۲۰ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

قطع نخاع شدن تیر خلاص زندگی نسرین شاهی نبود

نسرین شاهی در میان ورزشکاران معلول چهره‌ای شناخته شده است. 9سال از عمر خود را روی ویلچر گذرانده اما فراز و نشیب زندگی نتوانسته است زمین‌گیرش کند. در 13سالگی نامزد کرده، 17سال بیشتر نداشته که خانه‌داری را شروع کرده و 2سال بعد از زندگی مشترک این حادثه برای او رقم خورده است. 2ماه بعد از آن اتفاق، او زندگی جدیدش را روی ویلچر آغاز کرد. خودش معتقد است بخش دوم زندگی او که شاید از بیرون سخت به نظر برسد، نقطه عطف زندگی‌اش است.

«9سال قبل اتفاق افتاد، مجلس عروسی پسرعمه‌ام بود. موقع عروس کشون، من،خواهر و برادرم و همسرش با خودرو برادرم دنبال خودرو عروس می‌رفتیم که یکدفعه دنیا وارونه شد. فشار سختی به دستم که سمت شیشه خودرو بود وارد شد و دیگر هیچ‌چیز توی خاطرم نیست. تا 4روز بعد که 2تا عمل روی بدنم انجام شد چیزی یادم نمی‌آید. البته اطرافیان می‌گویند به هوش بودم، ولی هیچ‌چیز توی حافظه‌ام ثبت نشده است، وقتی به خودم آمدم فهمیدم پاهایم را از دست داده‌ام و بقیه عمرم را باید روی ویلچر بنشینم.»

وقتی این حرف‌ها را از زبان نسرین 28ساله می‌شنوم، از تصور اینکه دختر جوان 19ساله‌ای در ابتدای مسیر زندگی چطور توانسته سنگینی این حادثه را بپذیرد مبهوت می‌مانم. هیچ کلمه‌ای نمی‌توانم بر زبان بیاورم. فقط به چشمانش نگاه می‌کنم، چشمان امیدواری که قدرتی وصف‌ناشدنی را در وجود او به رخ می‌کشند. در سکوت و بهت من، نسرین صحبتش را ادامه می‌دهد: «در آن حادثه خواهر 8ساله‌ام را از دست دادم. خودم هم جراحت‌های جدی دیدم. شکستگی دنده و شانه، خونریزی ریه، خونریزی داخلی و از همه مهم‌تر له‌شدگی نخاع بود که چاره‌ای جز پذیرفتن آن نداشتم.»

حالا این روزها نسرین شاهی، بانوی جوان ساکن محله سرافرازان، منتظر است رکوردگیری مسابقات تپانچه کشوری برگزار شود تا ببیند در انتخاب نهایی جزو فهرست اعزامی‌ها به مسابقات پاراآسیایی قرار می‌گیرد یا نه!

 

ویلچرنشین شد، اما زمین‌گیر، نه!

او که در میان ورزشکاران معلول چهره‌ای شناخته شده است، 9سال از عمر خود را روی ویلچر گذرانده اما فراز و نشیب زندگی نتوانسته است زمین‌گیرش کند. نسرین در 13سالگی نامزد کرده، 17سال بیشتر نداشته که خانه‌داری را شروع کرده و 2سال بعد از زندگی مشترک این حادثه برای او رقم خورده است. 2ماه بعد از آن اتفاق، او زندگی جدیدش را روی ویلچر آغاز کرد. خودش معتقد است زندگی او به 2بخش قبل و بعد از معلولیت تقسیم می‌شود. بخش قبلی که یک زندگی معمولی مانند افراد معمولی بوده و با رؤیاهای او فاصله زیادی داشته است. 

بخش دوم که شاید از بیرون و از زاویه نگاه دیگران سخت به نظر برسد، به نظر نسرین نقطه عطف زندگی‌اش است. چون توانسته بر رؤیاها و خواسته‌هایش تمرکز کند، به کنش درونی برسد و اوج بگیرد. او در مقابل چشمان بهت‌زده من با اطمینان کامل می‌گوید: «اگر به من بگویند 2پایت را به تو باز می‌گردانیم اما از رؤیاهایت فاصله بگیر، هیچ‌گاه قبول نمی‌کنم.»

 

فکر نمی‌کردم تصادف آدم را ویلچرنشین کند

نسرین اتفاقات زندگی را جزئی از سرنوشت هر انسانی می‌داند و یقین دارد هیچ حادثه‌ای بی‌دلیل رخ نمی‌دهد. از روزهای بعد از عمل تعریف می‌کند، از انرژی و امیدی می‌گوید که باعث تعجب هم‌اتاقی‌هایش می‌شد. درحالی‌که سعی می‌کند خنده‌اش را کنترل کند می‌گوید: «وقتی تصادف کردم اصلا نمی‌دانستم نخاع چه کاری در بدن انجام می‌دهد. هر وقت فردی را روی ویلچر می‌دیدم فکر می‌کردم یا سالخورده است یا از جبهه برگشته. 

اصلا تصور نمی‌کردم که با تصادف هم آدم می‌تواند ویلچری شود. اما وقتی در 19سالگی با این مسئله روبه‌رو شدم، سعی کردم واقعیت را بپذیرم. اولش سخت بود اما پس از 2ماه فیزیوتراپی و کار با دستگاه بریس کم کم خودم را پیدا کردم.»

 

هم درسم را ادامه دادم، هم نقاشی کردم

او که به دلیل ازدواج در سن کم از تحصیل فاصله گرفته بود بعد از معلولیت به کلاس‌های رایانه و گرافیک در مرکز توان‌یابان رفت و دیپلمش را در رشته گرافیک گرفت. علایقش را کشف کرد و دنبال آن‌ها رفت. می‌گوید: «بعد از حادثه متوجه شدم به نقاشی علاقه دارم. خیریه‌ای نزدیک خانه‌مان بود که کلاس‌های رایگان آموزش نقاشی برگزار می‌کرد. هر روز بعدازظهر همراه با همسر برادرم با ویلچر به کلاس می‌رفتم و نقاشی می‌کردم. بعد از آن وسایل لازم را تهیه کردم و آموزش‌هایم را در خانه ادامه دادم. پرداختن به هنر روحم را آرام می‌کرد. استعدادهای درونی‌ام یکی یکی شکوفا می‌شد.» او با صدایی محکم و مطمئن می‌گوید: «من بعد از معلولیت معنی زندگی را درک کردم.»

 

آشنایی با انجمن نخاعی‌ها سکوی پرشم بود

نسرین خاطره شفاگرفتنش در حرم امام رضا(ع) روبه‌روی پنجره فولاد را تعریف می‌کند: « 4سال از ماجرای تصادفم گذشته بود. اعیاد شعبانیه سال95 بود که هر 3روز عید را به حرم می‌رفتم تا از امام رضا(ع) کمک بخواهم. روبه‌روی پنجره فولاد نشسته بودم که خانمی با ویلچر کنار من آمد. مشکلم را پرسید. بعد گفت: «با انجمن نخاعی‌ها آشنا هستی؟» تازه آن‌زمان متوجه شدم که چنین انجمنی وجود دارد. تا آن موقع نمی‌دانستم که حتی در شهرمان افرادی مثل من هم هستند.

شفایی که از امام رضا(ع) می‌خواستم قراردادن همین دوستان خوب در مسیر زندگی‌ام بود که باعث شد خودم را پیدا کنم

حکمت خدا بوده که با خانم خوش‌نیت آشنا شوم. با این اتفاق آنچه درونم بود شکوفا شد. بعد از آن برایم زندگی زیبایی رقم خورد و خدا مسیر بهتری را پیش رویم گذاشت. شفایی که از امام رضا(ع) می‌خواستم قراردادن همین دوستان خوب در مسیر زندگی‌ام بود که باعث شد خودم را پیدا کنم. بعد از آن با بچه‌های انجمن قراری گذاشتیم و جلوی در ورودی آسایشگاه جانبازان پارک ملت جمع شدیم. 

تازه آن زمان متوجه شدم من تنها نیستم، افراد زیادی از هر سنی با هر تجربه‌ای در آنجا حضور دارند. خاطرات و توانایی‌های افراد برایم جالب بود. آنجا متوجه شدم عده‌ای گواهی‌نامه رانندگی دارند. ورزش می‌کنند، به هنر می‌پردازند و فعالیت‌های اجتماعی دارند. بعد از آن کلاس‌های رانندگی توان‌یابان را گذراندم و گواهی‌نامه‌ام را گرفتم.»

 

شروع تفریحی تیراندازی، ادامه ورزش حرفه‌ای

او که روحیه قوی و محکمی دارد به هنر بسنده نکرد. به دنبال راهی بود تا توانایی‌های درونی‌اش را بیشتر بشناسد. از طریق نساءخوش‌نیت که او هم معلول قطع نخاعی است با دنیای ورزش معلولان آشنا شد. خوش‌نیت او را به زهرا اسلامی، دبیر انجمن ورزش جانبازان معلولان مشهد، معرفی کرد و با مشورت‌هایی که با برخی کارشناسان انجام داد، رشته ورزشی تیراندازی را به او پیشنهاد کرد.

نسرین برای امتحان اولیه به ورزشگاه 15خرداد رفت: «همان روز اول که برای امتحان رفتم خارج از سیاهی تیر نزدم. در همان جلسه به من گفتند در این زمینه استعداد داری و استایل بدن و دستت برای تپانچه مناسب است. اما برای تیراندازی با تفنگ نمی‌توانستم تعادل تفنگ را روی دستم حفظ کنم. بعد از آن با استاد مصطفی خادم تمریناتم را شروع کردم. یک سال اول را تفریحی می‌رفتم ولی بعد از یک سال تصمیم گرفتم به‌طور جدی این رشته را دنبال کنم. هر روز سر تمرین می‌رفتم تا اینکه در سال97 که مسابقات برگزار شد برای حضور در مراحل مختلف آماده بودم. مسابقات آزاد کشوری معلولان و جانبازان در 4مرحله برگزار شد که ما با تیم جانبازان و معلولان مشهد برای 3مرحله حضور پیدا کردیم.

مسابقات تهران و ساری را رفتیم، برای مسابقات اصفهان شرایط رفتنمان مهیا نشد، اما برای آخرین مرحله که باز در تهران بود حضور پیدا کردیم و توانستم رکوردهای خوبی ثبت کنم. در رکوردگیری‌های خرداد امسال که آخرین مرحله بود 7نفر موفق شدند برترین رتبه‌ها را به دست بیاورند که 3نفر از این 7نفر از تیم ما بودند( از جمله خود من). حالا ما منتظریم بعد از پارالمپیک مسابقه بگذارند، رکوردگیری کنند و انتخاب نهایی از بین 7نفر برای مسابقات پاراآسیایی انجام شود که در نهایت 2یا 3نفر انتخاب می‌شوند.»

 

تیراندازی سن و سال ندارد

او به قهرمانی جواد فروغی تیرانداز 42ساله کشورمان در مسابقات امسال اشاره می‌کند و می‌گوید: «تیم ایران در المپیک امسال خیلی قوی عمل نکرد اما یک طلا گرفتیم. پارالمپیک هم شهریور در توکیو شروع می‌شود که مسابقات ما مهر یا آبان خواهد بود. فروغی مسن‌ترین ورزشکار المپیک بود. در رشته ما سن و سال خیلی معنا ندارد و می‌توانیم سال‌های طولانی در مسابقات حضور داشته باشیم. البته این رویکرد وجود دارد که در انتخاب‌های ورزشی بیشتر به جوان‌ها بها داده می‌شود. ما هم تا هر زمان که کنار گذاشته نشویم تلاش می‌کنیم.»

تیم ایران در المپیک امسال خیلی قوی عمل نکرد اما یک طلا گرفتیم

 

رویارویی با چالش‌ها برایم جذاب است

او که برای مسابقات مجبور بوده همراه با تیم به سفر برود، انجام کارهای شخصی را به‌تنهایی و بدون کمک خانواده تجربه‌ای چالش‌برانگیز اما جالب و لازم می‌داند. نسرین درباره سفرهایش تعریف می‌کند: «اولین سفری که تنها رفتم برای مسابقات رسمی‌ای بود که در تهران برگزار می‌شد. خانواده قبول نمی‌کردند که تنها سفر بروم و احساس می‌کردند نمی‌توانم به‌تنهایی از پس کارهایم بربیایم. اما بالأخره با اصرار من پذیرفتند. هرچند دوستانی که همراهم بودند در بسیاری از کارها به من کمک می‌کردند ولی با چالش‌هایی روبه‌رو شدم که تا آن زمان با آن‌ها روبه‌رو نشده بودم.

خانواده قبول نمی‌کردند که تنها سفر بروم و احساس می‌کردند نمی‌توانم به‌تنهایی از پس کارهایم بربیایم

در کارهای شخصی و فضای هتل با مسائل متفاوتی روبه‌رو شدم، مثل ردشدن از نیم پله‌هایی که در اتاق هتل بود یا استفاده از سرویس‌هایی که با آن‌ها آشنایی نداشتم. اما همیشه می‌گویم بالأخره باید بتوانم به‌تنهایی تمام کارهایم را انجام دهم. دفعه‌های اول با خودرو به سفر می‌رفتیم اما از زمانی که به‌دلیل محدودیت‌های کرونایی مجبور شدیم با قطار سفر کنیم شرایط تغییر کرد که این هم خودش چالش جدیدی بود و برایم جذابیت خاصی داشت.»

 

کسب و کار به شیوه هنرمندانه

از روحیه قوی و متکی به نفس نسرین حدس می‌زنم که در زمینه کسب درآمد هم تلاش کرده باشد. وقتی از کسب و کار از او می‌پرسم کمی چهره‌اش را در هم می‌کشد و می‌گوید: «کارهای مختلفی برای معلولان در نظر گرفته می‌شود. مثلا من قبلا یک‌سال اپراتور بودم. بعد از آن از طرف بهزیستی در فروشگاهی کار اداری برایم پیدا شد. اما افراد قطع نخاعی نباید مدت زمان طولانی یک جا ثابت بنشینند. نشستن طولانی مدت می‌تواند به بدن ما آسیب بزند.

در آن فروشگاه هم من بعد از 3ماه زخم بستر گرفتم. به‌دلیل همان زخم، یک‌سال خانه‌نشین شدم تا زمانی که مجبور شدم عمل کنم. چند ماهی هم دوره نقاهت داشتم تا خوب شدم. اما نمی‌توانم بیکار بمانم. حتی در دوره 2ماهه‌ای که نباید از جایم تکان می‌خوردم دوره آموزشی بورس را گذراندم. دیدن فیلم، خواندن کتاب، کارهای هنری مثل بافتنی و نقاشی یا تمرین تیراندازی کارهایی بود که در مدت یک‌سال خانه‌نشینی انجام می‌دادم. در همان مدت دوره آموزش نقاشی روی سفال را از طریق فضای مجازی گذراندم. بعد از آن به‌سراغ کار سفال رفتم، کاری که می‌توانم در خانه انجام دهم. 

حالا در صفحه شخصی‌ام سفارش می‌گیرم. همین شده سرگرمی و کار من. فعلا منبع درآمد چشمگیری ندارم ولی سرگرمی خوبی است. من ایده‌های خوبی برای کار در ذهنم دارم و به دنبال این هستم که خانواده را هم درگیر کار خودم کنم. تصمیم دارم بعد از کرونا در دانشگاه بهزیستی درسم را ادامه دهم. دوست دارم در رشته زبان انگلیسی تحصیل کنم و فعالیت‌های اجتماعی‌ام را افزایش دهم. در مسیری که انتخاب کرده‌ام رؤیاها حرف اول را می‌زنند.»

 

نگاه مردم به فرهنگ عمومی بستگی دارد

نسرین در سال‌های اول ویلچرنشینی حساسیت زیادی داشته و از نگاه‌های مداوم مردم ناراحت می‌شده اما به مرور زمان این امر برای او عادی شده است و حالا با لبخند به افرادی که به او خیره می‌شوند نگاه می‌کند. او معتقد است چند سالی است نگاه مردم عوض شده و با همین تغییر فرهنگ جامعه، ویلچری‌ها و معلولان راحت‌تر از گذشته در شهر حضور پیدا می‌کنند. او می‌گوید: «یکی از دلایلی که معلولان توانستند به زندگی عادی برگردند فضای مجازی بود. فضایی که معلولان در آن باهم آشنا شدند و توانستند توانایی‌های خود را به اشتراک بگذارند. فضای مجازی، هم به کسب و کار معلولان کمک کرده و هم در افزایش اعتماد به نفسشان تأثیر داشته است. در اصل دری به سوی دنیای بیرون برای آن‌ها باز شده که می‌توانند تمام کارهای خود را مانند افراد عادی انجام دهند.»

یکی از دلایلی که معلولان توانستند به زندگی عادی برگردند فضای مجازی بود

 

شروع سخت رویارویی با کرونا

همه ما با بیماری ناشناخته کرونا رویارویی سختی داشتیم اما افراد ویلچری با چالش‌های بیشتری روبه‌رو بودند. نسرین می‌گوید: اوایل که کرونا آمد برایم سخت بود. تا اینکه دستم آمد چطور ویلچر را ضدعفونی کنم و بدانم چطور باید موارد بهداشتی را رعایت کنم. ضدعفونی کردن ویلچر کار سخت و زمان‌بری بود. من با تهیه یک ویلچر کربنی سبک و قابل حمل توانستم به راحتی با این مسئله کنار بیایم. البته این نکته هم مهم است که ویلچر برای ما حکم پا یا کفش را دارد. داشتن ویلچر راحت و سبک، با طراحی که حس خوبی به ما بدهد و اعتماد به نفسمان را افزایش دهد بسیار مهم است. یکی از مشکلات معلولان این است که قیمت ویلچر گران است و بسیاری از نخاعی‌ها نمی‌توانند ویلچر راحت و مناسب تهیه کنند.»

 

حمل ونقل عمومی برای معلولان مناسب نیست

گله از حمل و نقل عمومی حرف امروز و دیروز نیست. اتوبوس‌های نامناسب، آسانسورهای خراب، رمپ‌های غیراستاندارد، مناسب‌سازی‌هایی که پیوستگی ندارند همه دردی بر دردهای معلولان می‌افزایند. شاهی می‌گوید: «استفاده از حمل و نقل عمومی برای معلولان بسیار سخت است. من تا زمانی که خودرو شخصی نداشتم خیلی کم به‌تنهایی بیرون می‌رفتم و همیشه باید همراه خانواده می‌بودم. اتوبوس‌ها که اصلا مناسب نیستند، مترو هم که باید شانسمان بگیرد و آسانسورش خراب نباشد تا بتوانیم استفاده کنیم.

من از خودروی شخصی استفاده می‌کنم اما دوستانم همیشه از نامناسب بودن شرایط گله دارند. برای رفت و آمد در شهر هم شرایط ما نامناسب است. بیشتر رمپ‌ها طوری طراحی شده‌اند که فرد سالم هم نمی‌تواند از آن‌ها بالا برود چه رسد به یک فرد معلول که گاهی توانایی جسمی کمی هم دارد و عبور از آن برایش غیرممکن می‌شود. غیر از نامناسب‌بودن مسیرها، تاریک بودن پیاده‌روها نیز حضور معلولان را در شهر سخت‌تر می‌کند. 

یکی دیگر از مشکلاتی که هر روز با آن روبه‌رو هستیم نبود جای پارک مخصوص معلولان است. تعداد جای پارک‌های درنظر گرفته شده بسیار کم است، تازه همان تعداد هم توسط تعدادی افراد بی‌توجه اشغال می‌شود و ما مجبوریم در فاصله‌ای بسیار دورتر از محل مورد نظر خودرو را پارک کنیم و تا مقصد ویلچر بزنیم.

ارسال نظر