کد خبر: ۱۲۲۲
۲۲ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

40 سال پیش اولین شعبه توزیع نفت در پنجتن91 آغاز به کار کرد

حاجی حسین‌زاده اولین شعبه نفت را در انتهایی‌ترین نقطه پنجتن راه‌اندازی کرد. شعبه‌ای که هنوز هم هست، اما کاربرد آن سال‌ها را ندارد. فضا به همان شکل و شمایل مانده است؛ محوطه‌ای بزرگ که بخشی از آن شنی است و کنارش مخازنی برای نگهداری سوخت گذاشته بودند و نفت‌ها را داخل آن خالی می‌کردند. منبعی بزرگ وسط محوط بود که داخلش سوخت ذخیره می‌شد و کنارش کسانی بودند که نفت را به دست متقاضیان می‌دادند.

 با آغاز زمستان، اولین موضوعی که مردم به آن فکر می‌کردند، تأمین سوخت بود. به همین دلیل دسترسی به اولین شعبه نفت در محل زندگی کلی از مشکلاتشان را حل می‌کرد.

اولین شعبه نفت را در انتهایی‌ترین نقطه پنجتن حاجی حسین‌زاده راه‌اندازی کرد. شعبه‌ای که هنوز هم هست، اما کاربرد آن سال‌ها را ندارد. فضا به همان شکل و شمایل مانده است؛ محوطه‌ای بزرگ که بخشی از آن شنی است و کنارش مخازنی برای نگهداری سوخت گذاشته بودند و نفت‌ها را داخل آن خالی می‌کردند.

 منبعی بزرگ وسط محوط بود که داخلش سوخت ذخیره می‌شد و کنارش کسانی بودند که نفت را به دست متقاضیان می‌دادند. این کار نیرو و وقت زیادی می‌گرفت.
حالا توزیع نفت به‌علت اینکه حتی روستاها هم گازکشی شده‌اند، انجام نمی‌شود و بیشتر گازوئیل برای روستاهای اطراف کاربرد دارد.

 

توزیع سوخت با گاری

محمد حسین‌زاده که متولد و بزرگ‌شده همین محدوده است، تعریف می‌کند: با توجه به نیاز مردم به سوخت، پدرم تصمیم گرفت شعبه‌ای راه‌اندازی کند. برای این کار چند دلیل هم داشت. اول اینکه سوخت کوره‌های آجرپزی هم با نفت بود و بیشتر کوره‌های آجرپزی حوالی پنجتن بود و سوخت همه کوره‌ها از این طریق تأمین می‌شد. خودش هم عهده‌دار چند کوره بود. مجبور بودیم نفت را با گاری از مسیرهای خاکی و پردست‌انداز به کوره‌ها برسانیم. کار سخت و دشواری بود. کوره‌ها در مسیرهای دور و پرت‌افتاده‌ای بودند. حالا فکر کنید زمستان هم باشد و مسیر هم پردست‌انداز و چشم خیلی از کارگرها به این سوخت باشد که باید بموقع به دستشان می‌رسید.

تحویل نفت فقط با کوپن بود. کوپن‌ها رنگ‌بندی بود و طبق همان رنگ افراد گالن‌هایشان را پر می‌کردند

 

کار سخت نفت‌رسانی

این ماجرا که محمد حسین‌زاده تعریف می‌کند، مربوط به 40سال پیش است که نه جاده‌ای تا انتهای پنجتن بوده است و نه وسیله حمل‌ونقلی. کار نفت‌رسانی خیلی مشکل‌تر از این حرف‌هاست که به زبان می‌آید.

محمد حسین‌زاده خاطره صف‌های بلند نفت را مرور می‌کند. با همه سختی‌هایی که او و خانواده‌اش را پای کار آورده بود، لذتش را می‌برد. تعریف می‌کند: انگار همین دیروز بود. آدم‌ها دل‌های بزرگی داشتند، اما خانه‌ها چیزی نداشت، جز سقف‌های چوبی و دیوارهای کاهگلی. سوختشان هم نفت بود. اجاق‌ها با نفت روشن می‌شد و علاءالدین و وسایلی که گرمای خانه با آن تأمین می‌شد.

 

نفت با کوپن

زمستان تا نزدیک عید صف نفت شلوغ بود و گالن‌ها صبح آفتاب‌نزده ردیف می‌شد. زمستان‌ها که می‌گویم، یک چیزی می‌شنوید. مثل حالا نبود که، سوزش استخوان‌سوز بود. زمین از سرما سفیدک می‌بست و آدم‌ها مجبور بودند با شال و کلاه چندساعت در همان زمین سفیدک‌زده در صف کنار هم باشند، گپ بزنند و خاطره تعریف کنند تا نوبتشان شود و گالنشان را پر کنند.

 تحویل نفت فقط با کوپن بود. کوپن‌ها رنگ‌بندی بود و طبق همان رنگ افراد گالن‌هایشان را پر می‌کردند.کسی که سوخت را که تحویل می‌گرفت، انگار خوشبخت‌ترین آدم روی زمین بود که شانسش گرفته و به او رسیده است. حق هم داشت. جز نفت سوخت دیگری نبود و فاصله تا شهر طولانی بود و کسی نمی‌توانست این مسیر را برود. 

در این میان به بعضی‌ها هم نمی‌رسید. البته پدرم آدم خیرخواهی بود و فکر همه‌جا را می‌کرد و سفارش می‌کرد برای پیرزن‌ها و پیرمردهایی که نمی‌توانستند صف بایستند، گالنی را کنار بگذاریم. پدرم کوره‌های آجرپزی را هم مدیریت می‌کرد و راه‌اندازی کار متقاضیان در شعبه را به عهده مادرم گذاشته بود.

 

کوره‌ها نباید خاموش می‌شدند

اطراف پنجتن هم پر از روستا بود که نیاز به سوخت داشتند. اوایل با همان گاری نفت را به روستاهای اطراف می‌بردیم. آن روزها من نوجوان بودم و خاطرم هست دست‌هایم از شدت سرما کبود و مچاله می‌شد، اما چاره‌ای نبود. با منبعی که روی گاری جانمایی شده بود، سوخت را از این روستا به روستای دیگر می‌رساندیم و بعد مجبور بودیم برگردیم و دوباره سوخت‌گیری کنیم.

کم‌کم ماشین جایگزین گاری شد و نیسان کارمان را راحت‌تر کرده بود. سوخت‌رسانی به کوره‌ها خیلی مهم بود. زیرا کوره‌ها نباید خاموش می‌شدند و اگر این اتفاق می‌افتاد، روشن‌کردنشان خیلی سخت بود. کوره‌ها معمولا چندماه روشن بودند و خاموش نمی‌شدند.

 

روزگاری که فراموش‌شدنی نیست

علاوه بر کوره‌ها و روستاها، برخی از مناطق شهری هم بودند که باید سوخت را دستشان می‌رساندیم. روزهای تماشایی و جالبی بود. خیلی‌ها بر سر اینکه نفت زودتر دستشان برسد، با هم بحثشان می‌شد و بگوومگو می‌کردند، اما خیلی زود آشتی می‌کردند. فداکاری خیلی زیاد بود.

 برخی‌ها با اینکه خودشان نیاز داشتند، کمتر مصرف می‌کردند تا به فرض به پیرزن بیمار همسایه‌شان هم سوخت برسد. توزیع نفت که تمام می‌شد، کوپن‌ها را سرجمع می‌کردیم تا سوخت دوباره تحویل بگیریم. شاید خیلی از بچه‌های امروزی از نفت یادشان نباشد و بعدها اصلا این موضوع فراموش شود، اما شعبه‌های نفت در محله‌ها برای خودشان بروبیایی داشتند و نباید در گذر زمان فراموش شوند و از یاد بروند.

ارسال نظر