کد خبر: ۱۳۲۷
۱۴ شهريور ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

گره از کار مردم باز می‌کرد

خبر درگذشت محمدرضا اکبریان، نماینده ایثارگران شورای اجتماعی محله قرقی، هنگام اذان ظهر روز تاسوعا آن‌قدر تلخ و تکان‌دهنده بود که کسی نمی‌توانست باور کند او با انرژی و اشتیاق فراوانی که برای کارکردن در محله داشت، ناگهانی و یک‌دفعه خاموش شده است. 42ساله بود و اصالتش نیشابوری، اما از کودکی در همین محله بزرگ شده بود و نمی‌توانست از خدمت به مردم محله‌اش چشم‌پوشی کند.

خبر درگذشت محمدرضا اکبریان، نماینده ایثارگران شورای اجتماعی محله قرقی، هنگام اذان ظهر روز تاسوعا آن‌قدر تلخ و تکان‌دهنده بود که کسی نمی‌توانست باور کند او با انرژی و اشتیاق فراوانی که برای کارکردن در محله داشت، ناگهانی و یک‌دفعه خاموش شده است.

42ساله بود و اصالتش نیشابوری، اما از کودکی در همین محله بزرگ شده بود و نمی‌توانست از خدمت به مردم محله‌اش چشم‌پوشی کند. مرحوم اکبریان علاوه بر فعال‌بودن در حوزه شورای اجتماعی، بیشتر وقتش را در پایگاه بسیج شهیدخوشدل مسجد امام حسین(ع) می‌گذراند.
به قول همسرش، تقدیرش بر این بود که در ماه محرم و روز تاسوعا آسمانی شود و روز عاشورا به خاک سپرده شود. در این مجال یادی کرده‌ایم از او و کارها و نیت‌های خیرش.

پدرم جانباز دفاع مقدس بود و نقش تأثیرگذاری در زندگی برادرم داشت. محمدرضا هم مدام به فکر خدمت به مردم بود

 

اجرای نیمه‌تمام طرح محلی

خانه‌های بی‌نشان و بدون پلاک یکی از هزاران مشکل محله قرقی است. این موضوع در جلسه شورا مطرح شده بود. برنامه‌ای که قرار به انجامش بود و شادروان اکبریان داوطلبانه آن را عهده‌دار شد، اما کار نصب پلاک‌ها در کوچه‌ها نیمه‌تمام ماند و او به‌علت بیماری کرونا درگذشت.
برادرش تعریف می‌کند: پدرم جانباز دفاع مقدس بود و نقش تأثیرگذاری در زندگی برادرم داشت. محمدرضا هم مدام به فکر خدمت به مردم بود و شیفته این کار.


بیشتر وقتش با مردم بود

صدیقه نوغابی، همسر مرحوم اکبریان، می‌گوید: بیشتر از 17سال از زندگی مشترک ما می‌گذرد و صاحب 2دختر دوقلو 12ساله و یک پسر 7‌1ساله‌ایم. همسرم بیشتر وقتش با مردم می‌گذشت و خیلی کم در منزل بود. چون می‌خواست به مشکلات اهالی برسد. او بیشتر وقتش را در پایگاه بسیج و گشت شبانه برای جمع‌کردن خانه‌های تیمی و برقراری امنیت محله می‌گذاشت.

همسر محمدرضا اکبریان می‌گوید: شغل همسرم جوشکاری اسکلت ساختمان بود، اما شوق و اشتیاقی که برای کمک به اهالی محله داشت، بعضی وقت‌ها او را از کار اصلی‌اش می‌انداخت. او به کارش در شورای اجتماعی عشق داشت. حتی تا دیروقت بیرون می‌ماند و کوچه به کوچه می‌رفت و مشکلات را یادداشت می‌کرد و هروقت هم که معترض می‌شدم، می‌گفت راه‌انداختن کار مردم گره از زندگی‌مان باز می‌کند. او به این موضوع خیلی اعتقاد داشت.

صدیقه نوغابی خوش‌حال است که اولین‌بار یک رسانه برای گفتن تسلیت سراغ آن‌ها می‌رود، اما ایمان دارد که اگر همسرش بود، تمایلی نداشت که درباره کارهایش حرفی بزند و آن‌ها را مطرح کند.
می‌گوید: همسرم یک‌ماه بیمار بود. ما یک خانه کوچک داریم و محمدرضا نیز همه وقتش را برای مردم می‌گذاشت. بماند که هزینه دارو و درمانش چطور فراهم شد. چون زادگاهش نیشابور بود، دوست داشتیم همان‌جا به خاک سپرده شود، اما حتی یک آمبولانس هم برای انتقال نبود و این برای من که شاهد بودم که چقدر برای مردم از جان و دل کار می‌کرد،آزاردهنده بود.

خانواده اولین کانونی است که کرونا آن را تحت‌تأثیر می‌گذارد. صدیقه نوغابی تعریف می‌کند: دخترانم بسیار به پدرشان وابسته هستند و حال روحی‌شان خوب نیست. حال خودم هم همین‌طور است. امیدوارم شرمنده همسرم نباشم و از صمیم قلب دعا می‌کنم خدا بهترین‌ها را در آن دنیا نصیبش کند.

کلمات کلیدی
ارسال نظر