کد خبر: ۱۵۲۱
۰۴ مهر ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

دفترهای نسیه همیشه باز

«جواد آقا علیزاده» را اهالی «دریادل» و «نوغان» به‌خوبی می‌شناسند. کاسب پنجاه‌ساله‌ای که در کوچه حمام بهاءالتولیه به دنیا آمده است و بقالی کوچکی نزدیکی خانه‌ پدری‌اش دارد. بچه‌های محله او را «عمو» صدا می‌زنند و بزرگ‌ترها «آقا جواد». آقا جواد یک سر دارد و هزار سودا؛ هم به کاسبی در بقالی کوچکش می‌رسد و هم دست خیر دارد برای افرادی که از پس مایحتاج خود برنمی‌آیند.

 «جواد آقا علیزاده» را اهالی دریادل و نوغان به‌خوبی می‌شناسند. کاسب پنجاه‌ساله‌ای که در کوچه حمام بهاءالتولیه به دنیا آمده است و بقالی کوچکی نزدیکی خانه‌ پدری‌اش دارد. بچه‌های محله او را «عمو» صدا می‌زنند و بزرگ‌ترها «آقا جواد».

 آقا جواد یک سر دارد و هزار سودا؛ هم به کاسبی در بقالی کوچکش می‌رسد و هم دست خیر دارد برای افرادی که از پس مایحتاج خود برنمی‌آیند. حواسش هم هست تا مبادا همسایه‌ای در جایی از زندگی‌اش برای تأمین مخارج یا کارهای دیگر درمانده باشد. هم اهالی محله و هم جواد آقا علیزاده به درد دل‌های هرروزه با هم و کمک به حال همسایه‌ها عادت کرده‌اند.


پسر علی‌آقا خواربار فروش و فاطمه‌خانم

کس و کار جوادآقا را همه در محله می‌شناسند. پدرش علی‌آقا که یکی از نیکان و معتمدان محل بوده است و مادرش فاطمه‌خانم هم دست خیرش زبانزد چند محله این طرف و آن طرف‌تر. جواد آقا خودش را این‌طور معرفی می‌کند: بچه یک خانواده ساده بازاری هستم. پدرم بسیار مرد آرام و مهربانی بود که بی‌سروصدا کارهای خیرش را انجام می‌داد. 

در روضه‌ها و مراسم‌های مذهبی همیشه نفر اول خدمت بود. مغازه‌ای کوچک هم کنار خانه داشت که خواربار می‌فروخت. مادرم هم قسمتی از مغازه پدرم را اشغال کرده بود و برای اهل محل خیاطی می‌کرد تا روزگارمان که به سبب کارهای خیری که پدرم می‌کرد و همیشه برای مایحتاج خانه می‌ماندیم، بچرخد. هیچ‌کدام هم گله‌ای نداشتیم؛ نه من و نه خواهرهایم.


دفترهای نسیه و برکت از مغازه 24متری

جوادآقا در محله همان راهی را می‌رود که علی‌آقا پدرش می‌رود. علی‌آقایی که مردم محله به یاد دارند موقع کشیدن جنس روی ترازو، پنکه سقفی مغازه‌اش را خاموش می‌کرد که مبادا باد آهسته پنکه سقفی ترازو را نابرابر کند. 

دفترهای نسیه جوادآقا هم مانند پدرش همیشه باز است. اهالی اعتقاد دارند که آداب کاسبی را خوب می‌داند و با مشتری همه‌جوره کنار می‌آید. به سود کم راضی می‌شود و خوش‌انصاف است. معتقدند جوادآقا حلال و حرام سرش می‌شود و کفه ترازویش همیشه به نفع مشتری پایین است.

جوادآقا تعریف و تمجیدها را لطف خدا و نان حلالی که خورده می‌داند و می‌گوید: من از پدرم یاد گرفتم که همیشه باید هوای مشتری را داشت. دفترهای نسیه من همیشه باز است.

اهالی معتقدند جوادآقا حلال و حرام سرش می‌شود و کفه ترازویش همیشه به نفع مشتری پایین است

 با اینکه در این دوره و زمانه دیگر کسی به کسی نسیه نمی‌دهد و خیلی‌ از سوپری‌ها و بقالی‌های محله من را از این کار منع می‌کنند، من به این دلیل که برکت این کار را در زندگی‌ام دیده‌ام، کار خودم را می‌کنم.

 خیلی از قدیمی‌های محل که از این محله نقل مکان کرده‌اند یا به رحمت خدا رفته‌اند، هنوز پیش من حساب دارند، اما من حسابشان را به ایشان بخشیده‌ام. من خیلی خوش‌حال و خوشبختم که مردم محله برای گره‌گشایی در کار و زندگی‌شان من را انتخاب می‌کنند.


صله رحم، عادت جوادآقا

کاسبی و مدارا با مشتری را اگر جوادآقا از پدرش به ارث برده، دیدار از پیران و غریبان محله را از مادرش فاطمه‌خانم یاد گرفته است. مادری که به گفته جوادآقا در زندگی او نقش پررنگی داشته و ابتدای ماه مبارک رمضان امسال به رحمت خدا رفته است: «مادرم همیشه زیر چادرش چیزی پنهان می‌کرد و به دیدن پیرهای محله می‌رفت که یا غریب بودند یا اقوامی نداشتند.

 همیشه به من می‌گفت تا زنده‌ای این کار را انجام بده. مادرم فرشته بود و زندگی من با دعای خیر او گذشت و می‌گذرد. همیشه نصیحت می‌کرد و می‌گفت مبادا شیطان تو را برای چند گرم بیشتر و کمتر گول بزند و کفه ترازو را به نفع خود کنی. خدا رحمتش کند من را صاحب خانه کرد و خودش به رحمت خدا رفت.»

ارسال نظر