کد خبر: ۱۶۴۹
۲۳ مهر ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

پاکبانِ یاری‌رسان

تنها یک اتفاق کافی است تا زندگی آدم از این‌رو به آن‌رو شود. به خودت می‌آیی و می‌بینی که سال‌هاست آدم دیگری شده‌ای و در مسیر دیگری گام برمی‌داری. «غلام‌محمد منصوریان» هم یکی از آن آدم‌هاست. یک اتفاق زندگی‌اش را تغییر داد و حالا مسیری را که طی کرده است، دوست دارد و با اشتیاق از آن صحبت می‌کند. اما پیش از آن در ابتدای گفت‌وگو از آغاز راه و اتفاق بزرگ زندگی‌اش می‌گوید.

تنها یک اتفاق کافی است تا زندگی آدم از این‌رو به آن‌رو شود. به خودت می‌آیی و می‌بینی که سال‌هاست آدم دیگری شده‌ای و در مسیر دیگری گام برمی‌داری.
«غلام‌محمد منصوریان» هم یکی از آن آدم‌هاست. یک اتفاق زندگی‌اش را تغییر داد و حالا مسیری را که طی کرده است، دوست دارد و با اشتیاق از آن صحبت می‌کند. اما پیش از آن در ابتدای گفت‌وگو از آغاز راه و اتفاق بزرگ زندگی‌اش می‌گوید.


پسرم در یک قدمی مرگ

همه‌چیز برای او از جایی شروع ‌شد که پسر کوچکش فقط 2هفته از به دنیا آمدنش می‌گذشت و به‌دلیل چسبندگی معده زیر تیغ جراحی رفت و دیگر به هوش نیامد. همان چند روز بیهوشی پسرک برای او به‌اندازه چند سال طول کشید و جزو روزهای تاریک زندگی او محسوب شد. روزها و شب‌هایی که با دعا و راز و نیاز او و همسرش می‌گذشت. 

او می‌گوید: همان روزها نیت کردم اگر پسرم به هوش بیاید تا می‌توانم درحد توانم دست مردم را بگیرم و به خلق خدا کمک کنم. یک رفتگر ساده‌ام و مال و منالی هم ندارم، اما نیت کردم تا می‌ توانم از کمک یدی و جانی دریغ نکنم.سرانجام پسرک به هوش آمد، اما با آسیب ذهنی و بهره هوشی پایین. اما او بابت همین که چهارستون بدنش سالم است، نفس می‌کشد و راه می‌رود، خدا را شکر می‌کند و راضی است. می‌پرسم چه زمانی فعالیت خود در مساجد و حسینیه‌ها را شروع کردید و او بلافاصله جواب می‌دهد: 23دی سال1393.

همه این کمک‌ها در حقیقت کمک به خودم است؛ خودم سبک می‌شوم. این‌ها به‌نوعی عبادت است. عبادت هم به جز خدمت به خلق نیست

 

ادای نذر

حالا انگار که تازه به اهمیت این نیت و نقش آن در زندگی‌اش پی برده باشم، دوباره می‌پرسم: نیت خود را چطور عملی کردید؟
توضیح می‌دهد: ما ساکن شهرک شهید رجایی هستیم و مسجد امام‌محمد‌باقر(ع) هم در دوقدمی ماست و من هر روز برای نماز به مسجد می‌روم. آن روز که برای نماز رفته بودم بعد از نماز نیتم را به متصدی آنجا گفتم و پرسیدم چه کمکی از دستم برمی‌آید؟ از آن روز به بعد کار من در آن مسجد شروع شد. از تمیز کردن سرویس بهداشتی بگیرید تا پذیرایی از نمازگزاران. زندگی من تغییر کرده بود. صبح تا ظهر سر کار بودم و ظهر تا شب در مساجد و حسینیه‌ها هر کاری از دستم برمی‌آمد انجام می‌دادم.

 یک سال تمام به امور این مسجد پرداخت و بعد، خیلی اتفاقی در یک سفر زیارتی و سیاحتی به یکی از روستاهای اطراف مشهد به نام «هندل‌آباد» رفت و با زیارت زیارتگاه امامزاده عبادالصالحین(ع) که از نوادگان امام‌هفتم شیعیان(ع) است، حال معنوی خوبی را تجربه کرد و تصمیم گرفت جمعه در میان به این روستا بیاید و به امور این زیارتگاه هم رسیدگی کند. اما فعالیت‌های خداپسندانه و خیرخواهانه‌اش به همین‌جا ختم نشد. او از طریق یکی از آشنایان با سوله بحران شهرک شهیدباهنر و برنامه اسکان کاروان‌ها و زائران پیاده در ایام شهادت امام‌هشتم(ع) آشنا ‌شد. 

بعد از آن هرسال این 10روز را به‌صورت شبانه‌روزی در این سوله می‌گذراند و هرکاری از دستش بربیاید برای زائر امام مهربانی‌ها انجام می‌دهد. با اینکه به‌قول خودش در این چند روز حسابی خسته می‌شود و در کل شبانه‌روز یکی‌دو ساعت بیشتر نمی‌تواند بخوابد، اما این روزها را از شیرین‌ترین روزهای زندگی‌اش می‌داند. در این چند روز کاروان‌های مختلف از روستاها و شهرستان‌های اطراف، پیاده برای زیارت به مشهد می‌آیند و یکی از اماکن برای اسکان آن‌ها در بین راه همین سوله بحران محله شهیدباهنر است. اینجا هم غریب است و مثل ورودی‌های دیگر شهر خیران کمک چندانی نمی‌کنند، اما هرکسی از اهالی گرفته تا ارگان‌ها و... هرکاری بتواند انجام می‌دهد؛ از ماساژ بگیرید تا پذیرایی و غذا و....


آچار فرانسه ایستگاه استقبال از زائر

یک سر تمام این فعالیت‌ها هم «غلام‌محمد منصوریان» است و به‌نوعی آچار فرانسه و کار راه‌انداز اینجا محسوب می‌شود. این را «علیزاده»، مسئول مردمی رتق‌وفتق امور زائران در این ایام که متوجه گفت‌وگوی ما می‌شود، می‌گوید.
از آقای «منصوریان» می‌پرسم خانواده او با این همه فعالیت و کار شبانه‌روزی که به ظاهر عایدی برای او و خانواده‌اش ندارد، مشکلی ندارند؟ او تعریف می‌کند حالا خانواده‌اش هم با او همراه شده‌اند و می‌گوید: سال پیش همسر او، دختر کوچکش و همان پسری که مسبب آغاز این فعالیت‌ها بود هم با او به این سوله آمدند و این چند روز را پا‌به‌پای او به امور زائران رسیدگی کردند. امسال هم قرار است خانه‌اش را کامل در اختیار قرار دهد تا محل استقرار نیروهای خدمات‌رسانی مثل گروه پزشکی و پرستاری شود تا آن‌ها بتوانند آنجا در شیفت خود استراحت کنند. سرویس‌دهی تمام و کمال به این تیم‌های پشتیبان هم برعهده خود اوست.
در آخر می‌پرسم هیچ‌وقت پشیمان نشده‌اید؟ هیچ‌وقت نشده خسته شوید و با خود بگویید کاش چنین نیتی نمی‌کردم؟
پاسخ می‌دهد: این شعار توخالی نیست. این کارها لیاقت می‌خواهد. از طرفی همه این کمک‌ها در حقیقت کمک به خودم است؛ خودم سبک می‌شوم. این‌ها به‌نوعی عبادت است. عبادت هم به جز خدمت به خلق نیست.

ارسال نظر