کد خبر: ۱۶۷۶
۲۶ مهر ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

خانه‌های بی‌سقف

اگر کوچه حمام در خیابان حر13 را فاکتور بگیریم کوچه کشاورز6، دومین محور اصلی این محدوده است. جایی که به بازار شلوغ‌پلوغش معروف است. از راسته تجاری کوچه عبور می‌کنیم تا به انتها برسیم. نگاه‌ها، حرف‌ها و صورت‌ها همه چیز اینجا فرق می‌کند. بوی گندآب فاضلاب خانگی کم کم تمام مشاممان را پر می‌کند. رگه‌های خشونت حتی توی تن چرک دیوارها پیدا می‌شود. وجب به وجب روی دیوار‌ها علامتی را می‌بینی که با اسپری رنگ حک شده است. بعدتر می‌فهمیم نشانه‌ای است برای نشان دادن محل توزیع مواد مخدر. اینجا باید قلمرو اصلی ساقی‌ها باشد. کوچه‌ای میان هزارتوی باریک کوچه‌های این محله که به کوچه داروخانه معروف است! داروخانه مرکزی که دارو به‌طور عمده در آن فروخته می‌شود! طبق گفته اهالی کوچه داروخانه توی کل شهر معروف است. جنس ساقی‌های این کوچه جور جور است و هر جنسی بخواهی برایت رو می‌کنند.

دیدن یک کارت‌خواب کیسه به پشتِ در جست‌وجوی ضایعات در حاشیه شهر، تصویر ناآشنایی نیست. آن‌ها خیلی جا ها هستند، توی پارک‌ها، گوشه و کنار خیابان‌ها. آدم‌هایی که کاری به دور و اطراف ندارند. 

پرسه‌زنان با پلک‌های نیمه‌باز از این‌سو به آن‌سو می‌روند تا هر طور شده کیسه‌شان را از زباله پر کنند. تا همان چندرغاز پولی را که از فروش ضایعات گیر می‌آورند به شب نرسیده دود کنند بفرستند هوا. ردشان را که بگیری به چند نقطه مشترک می‌رسی. 

یکی از پاتوق‌های محبوبشان در منطقه6 کوچه کشاورز واقع در محله کشاورزاست. این کوچه که دومین محور اصلی این محدوده است مبدأ و مقصد خیلی از آن‌هاست.
ابتدای کوچه راسته تجاری است و پر از شلوغی بازار‌ها و آدم‌ها. هرچه به انتها نزدیک می‌شوی اما اوضاع فرق می‌کند. قدم به قدم مردان تکیده سیاه‌سوخته را مشغول چاق‌کردن در گوشه دیوار می‌بینی یا کودکانی را می‌بینی که توی جیب‌هایشان انواع و اقسام جنس‌ها دارند و زنانی که دوشادوش همسرانشان به توزیع مواد روی آورده‌اند.
انتهای این کوچه اما فراموش‌شده‌ترین نقطه دنیاست. بیابانی بی‌انتها پر از گودال‌هایی که به گورهای دسته‌جمعی می‌مانند. اینجا تنها خانه و کاشانه آدم‌هایی است که از همه جا بریده‌اند و شب تیره و تارشان را در این گودال‌ها به صبح می‌رسانند.

 

 

جنس کوچه داروخانه جور است

اگر کوچه حمام در خیابان حر13 را فاکتور بگیریم کوچه کشاورز6، دومین محور اصلی این محدوده است. جایی که به بازار شلوغ‌پلوغش معروف است. از راسته تجاری کوچه عبور می‌کنیم تا به انتها برسیم. نگاه‌ها، حرف‌ها و صورت‌ها همه چیز اینجا فرق می‌کند. 

بوی گندآب فاضلاب خانگی کم کم تمام مشاممان را پر می‌کند. رگه‌های خشونت حتی توی تن چرک دیوارها پیدا می‌شود. وجب به وجب روی دیوار‌ها علامتی را می‌بینی که با اسپری رنگ حک شده است. بعدتر می‌فهمیم نشانه‌ای است برای نشان دادن محل توزیع مواد مخدر.
اینجا باید قلمرو اصلی ساقی‌ها باشد. کوچه‌ای میان هزارتوی باریک کوچه‌های این محله که به کوچه داروخانه معروف است! داروخانه مرکزی که دارو به‌طور عمده در آن فروخته می‌شود! طبق گفته اهالی کوچه داروخانه توی کل شهر معروف است. جنس ساقی‌های این کوچه جور جور است و هر جنسی بخواهی برایت رو می‌کنند.

 

قدم به قدم، خانه‌های پلمب شده است

انگار که حضور چند غریبه را بو کشیده باشند، کوچک و بزرگ سر می‌چرخانند و سرتا پایت را می‌پایند. خط و خش صورت‌هایشان عمیق است، رنگ پوستشان تیره و تار، نگاهشان هم سرشار از سؤال و خشونت. ساقی‌ها یاد گرفته‌اند که هوشیار باشند، بترسند و خطر را از چند فرسخی بو بکشند.
دلیلش هم شاید وجود قدم به قدم خانه‌های پلمب شده این کوچه باشد. نمی‌خواهند خانه پلمب‌شده بعدی خانه آن‌ها باشد. هر کجا چشم می‌چرخانی بنر «این خانه به دستور مقامات قضایی پلمب شده است» را روی درهای پوسیده زنگ‌زده می‌بینی. زنی با لباس محلی بچه به بغل با ٥،٦ تا بچه قدم و نیم قد دیگر دورش، به من نزدیک می‌شود. با ناله و زاری می‌گوید که یکی 2هفته است خانه‌اش را پلمب کرده‌اند: «با این بچه‌ها آواره کوچه و خیابان شده‌ام. در به در شده‌ام. هر شب خانه یک خانم همسایه می‌خوابم. تو را به خدا بگویید خانه‌ام را پس بدهند.»
دلیلش را که می‌پرسم من‌من کنان می‌گوید: «ما کاری نکردیم، خلافکارهای اصلی کنار دیوار باغ هستند بروند آن‌ها را بگیرند.»

 اینجا پر از خلافکار و ساقی است. راست راست راه می‌روند و در روز روشن مواد می‌فروشند

 

مقرّ کله‌گنده‌ها

کوچه بعدی بغل به بغل دیوار باغ است. دیواری که از ابتدا تا انتهای حر٣١ با ١٦٠٠متر طول کشیده شده است. فضای این کوچه باریک با وجود این دیوار سرتاسری، سنگین و خفه شده است.

 اینجا مقرّ خلافکارهای اصلی است؛ کله‌گنده‌هایی که هر جنسی بخواهی در چنته دارند. اینجا حضور ساقی‌ها و معتاد‌ها پررنگ‌تر هم می‌شود. چشم بچرخانی نشانه‌هایش را همه جا می‌بینی. خانه مخروبه‌ای می‌بینیم که فقط از آن، 2در آهنی زنگ‌زده باقی مانده است. درهایی که انگار از اول، چارتاق باز بوده‌اند. روی در‌ها هم پتوهای پوسیده آویزان شده است.

 یکی از اهالی در حال عبور که نگاه متعجبمان را می‌بیند می‌گوید که این پتو‌ها متعلق به معتادهای آن سوی دیوار است. صبح پتوها را اینجا پهن می‌کنند که آفتاب بخورد تا شب از گزند سرما در امان باشند.
مشغول گفت‌وگو هستیم که همسایه دیگری از راه می‌رسد. پیرمردی که گمان می‌کند مسئولیت خاصی داریم زبان به گله و شکایت باز می‌کند. می‌گوید: «آن‌ها که سرشان به تنشان می‌ارزد اگر بتوانند از این محله جمع می‌کنند و می‌روند. من هم از سر ناچاری اینجا خانه خریده‌ام حالا اما نمی‌توانم بفروشم و به محله دیگری بروم. اینجا پر از خلافکار و ساقی است. راست راست راه می‌روند و در روز روشن مواد می‌فروشند.»
یکی از همین خلافکار‌ها را 2قدم بالاتر می‌بینیم. جلوی خودروها و موتور‌ها را می‌گیرد چیزی از توی جیبش در می‌آورد و توی مشت‌های آن‌ها می‌گذارد.

 

 

جیمز باند محله

سن و سالی ندارد شاید به زور ٢٦ را رد کرده باشد. از دور می‌بینم که چطور جلوی خودروها می‌دود تا جنسش را بفروشد. نزدیک‌تر که می‌شویم رد زخم‌های کهنه چاقو را روی سر و صورت و دست‌هایش می‌بینیم. تمام تنش را نقاشی کرده است. اما طرح اصلی را روی گردنش زده. عدد ٠٠٧ که عشق و علاقه‌اش را به فیلم جیمز باند نشان می‌دهد. همین هم هست که همه او را جیمز باند صدا می‌زنند. زنی جوان با لباس‌های محلی جنوبی در همان سن و سال جیمزباند کنارش ایستاده، تا ما را می‌بیند غیبش می‌زند.

 جیمز باند اما چشم می‌دوزد توی چشم‌هایمان، گرهی هم توی ابروهایش می‌اندازد. داد می‌زند که هستیم و اینجا چه می‌خواهیم؟ تهدید می‌کند که اگر بفهمد آماربده هستیم پایمان به سر کوچه هم نمی‌رسد.
کمی که گفت‌وگو می‌کنیم اعتمادش بیشتر جلب می‌شود. همان ابتدا از دختری که سریع رفت می‌پرسم. می‌گوید که زن برادرش است و برای برادرش کار می‌کند و جنس می‌فروشد اما یکی 2بار دستگیر شده و ترسیده شده است.
هر نوع ماده مخدری که اسمش را شنیده‌ام به زبان می‌آورم تا بدانم چه در چنته دارد.
می‌گوید: کرک که حکم طلا را دارد. اینجا پیدا نمی‌شود. هروئین هم که غول مرحله آخر است. ولی کریس و شیشه مثل نقل و نبات پیدا می‌شود.
می‌پرسم: از کدام نقاط مشتری داری؟
-از همه جا! از امیرآباد بگیر تا احمدآباد! همه جنسشان را از اینجا می‌گیرند.
-پس حسابی وضعتان خوب است؟
-نه آبجی. به جان شما وضعمان خوب نیست. باور کن هزار تا ساقی اینجاست. دست توی کار زیاد است. چیزی به ما نمی‌رسد.

 

اتاق مجهز در دل بیابان

نیمی از مشتری‌های جیمز باند آن سوی دیوار هستند. بعد از رسیدن به آنجا، نوجوانی که لبه دیوار نشسته با تعجب می‌پرسد که اینجا با چه کسی کار دارم. اسم فرد مورد نظر را بگویم تا صدایش بزند. انگار اینجا یک مجتمع مسکونی است که همه همسایه‌هایش یکدیگر را می‌شناسند. از پسر نوجوانی که حکم نگهبان مجموعه را دارد درباره زمین می‌پرسم. می‌گوید پاتوق اصلی معتادها گودالی است چند متر جلوتر. در نگاه اول تا چشم کار می‌کند بیابان است و خار و خاشاک. اینجا فقط اسم باغ را یدک می‌کشد.
تصورم از گودال حفره‌ای است که وسط بیابان کنده باشند. جایی که فقط بتوانند از گزند سرما و گرما در امان باشند و شبشان را به صبح برسانند. اما کمی بعد تمام تصوراتم نقش برآب می‌شود.
اینجا شبیه یک اتاق کوچک است. یک چهاردیواری 3در3 با ارتفاع 2متر در دل زمین که تجهیزات و امکانات لازم را دارد. یک حفره مربع‌شکل که انگار با بلدوزر و دستگاه حفرش کرده‌اند. توی یکی از دیوارهای اتاقک جایی شبیه شومینه هم حفر شده که حکم منقل و اجاق دارد. گوشه یکی از دیوار‌ها پله هم تعبیه شده برای رفت و آمد آسان‌تر!
کنار اتاق یک پارچه مندرس بزرگ به چشم می‌خورد که احتمالا شب‌های برفی و بارانی، سقف می‌شود. اینجا پاتوق اصلی معتادهای منطقه است. شب‌ها جمع می‌شوند و دورهمی می‌گیرند. مرد تکیده‌ای کف اتاق بی‌توجه به ما مشغول جارو زدن است این‌ها را تعریف می‌کند.
از همان بالا سلام می‌دهم. می‌پرسم اینجا را چه مدت است که ساخته‌اند. می‌گوید ٥، ٦سال. وقتی تعریف می‌کند که اینجا را فقط به کمک بیل و کلنگ ساخته‌اند باورم نمی‌شود. حالا هر روز یکی از آن‌ها مسئولیت رفت و روب و تمیزکاری را دارد.
پیرمرد می‌گوید: اینجا همیشه تر و تمیز است طوری که بوی ادکلن می‌پیچد! تنها دلخوشی‌مان این است شب‌ها اینجا دور هم جمع شویم، دودی بگیریم و حرف بزنیم.

روزی روزگاری این محله، محله‌ای باهویت بوده با ساکنان قدیمی و اصیل، اما حالا در قرق خلافکار‌ها، دزد‌ها و ساقی‌ها قرار گرفته است

 

هر کس داستانی دارد

در جای جای این بیابان گودال کنده‌اند. نیمی از معتاد‌ها هم کمی جلوتر در ضلع دیگر این باغ کپرنشین شده‌اند. از میان خار و خاشاک عبور می‌کنیم و به دیوار دیگری می‌رسیم. در سرتاسر طول دیوار معتاد‌ها به چشم می‌خورند. آدم‌هایی که چنبره زده‌اند روی زمین، روی سرشان پلاستیک کشیده‌اند و مشغول دودکردن جنسشان هستند. به چهره‌هایشان نگاه می‌کنم. یک‌جور بیهوشی تاریک و خوش تمام وجودشان را گرفته است. نزدیک که می‌شویم برخی تکانی می‌خورند. پلک‌های سنگینشان را بلند می‌کنند و سر برمی‌گردانند. پای صحبتشان که بنشینی هر کدام داستان خودشان را دارند. 

یکی از کرمان آمده اینجا. توی شهر خودشان هم مصرف‌کننده بوده است. علت ماندگارشدنش را که می‌پرسم جواب می‌دهد: خاک «کشاورز» گیراست! کافی است اراده کنی. هر جنسی که بخواهی در عرض سه سوت پیدا می‌کنی.
دیگری خانواده‌اش را در زلزله بم از دست داده است. سنگینی این غم بزرگ کمرش را خم کرده. برای کار به مشهد سفر کرده و بعد هم درگیر شده است.

در نگاه اول همه این‌ها مردان تکیده خسته‌ای هستند که تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند. ساکنان فراموش شده این شهر. گودال‌نشین‌هایی که در این زمین خالی روزگار تیره و تارشان را می‌گذرانند. کارتن‌خواب‌هایی که مثل سایه توی شهر پرسه می‌زنند. سایه‌هایی که تازه وقتی به این نقطه فراموش‌شده می‌رسند، رنگ می‌گیرند و دیده می‌شوند. آن هم در دل محله‌ای که سال‌ها قدمت دارد. روزی روزگاری این محله، محله‌ای باهویت بوده با ساکنان قدیمی و اصیل، اما حالا در قرق خلافکار‌ها، دزد‌ها و ساقی‌ها قرار گرفته است.

 

 

زمین‌ها کاربری کشاورزی دارند

معاون املاک و اراضی آستان قدس رضوی در گفت‌وگو با شهرآرامحله ابتدا از اختصاص زمین‌ها به شهرداری در این سال‌ها برای ایجاد پروژه‌های مختلف می‌گوید: در چند سال اخیر آستان قدس بالغ بر 100هکتار زمین در اختیار شهرداری قرار داد. حالا پروژه‌های معتددی در این زمین‌ها تعریف شده و به ثمر نشسته و فضاهای آموزشی، خدماتی و فضای سبز متعددی ایجاد شده است.
مرتضی حقیقی افزود: ما برای ساکنان محدوده منطقه 6 تسهیلاتی قائل شدیم. در این مناطق زمین‌ها عموما قولنامه‌ای است و بدون سند. آستان قدس برای این مورد هم از تسهیلات بازآفرینی استفاده کرد.
او درباره زمین رهاشده‌ای که در کوچه کشاورز قرار دارد توضیح می‌دهد: این زمین کاربری کشاورزی دارد اما حالا در محدوده شهری قرار گرفته و نمی‌توان از کاربری کشاورزی آن استفاده کرد. از طرفی برای زمین‌های «مزرعه نمونه» هم نمی‌توان کاری انجام داد. 

متولی کاربری‌ها کمیسیون ماده٥ است که بر این موضوع اصرار دارند و موافق با تغییر کاربری نیستند.وی در انتها می‌گوید: با همه این‌ها ما دلمان نمی‌خواهد که این خیابان چنین وضعیتی داشته باشد. معتمدان و گروه‌های تسهیلگر برای گفت‌وگو می‌توانند به ما مراجعه کنند تا با کمک هم به نتیجه‌ای مطلوب برسیم.

زمین‌های باغ آستان قدس ١٨٦هکتار از پهنه شهرک شهید رجایی را در اختیار دارد. ٤٠سال پیش در این زمین‌ها کشاورزی می‌شده اما حالا خالی از سکنه است

 

باید جایی وارد میدان عمل شد

فاطمه سلیمی، عضو شورای اسلامی شهر مشهد، ابتدا از پیگیری‌ها و گفت‌وگو با آستان قدس می‌گوید. اینکه بار‌ها آن منطقه توسط شهرداری پاک‌سازی شده اما راهکار اصلی را برنامه‌ای همه‌جانبه و حضوری با رؤسای شهرداری و آستان قدس می‌داند. اینکه از محل بازدید کنند و بعد به یک جمع‌بندی برسند. او قول بازدیدی حضوری در هفته آینده را می‌دهد. وی در انتها توضیح می‌دهد: حرف فایده‌ای ندارد. همیشه وعده‌وعید‌ها داده می‌شود اما بالأخره باید وارد میدان عمل شد.

 

محله محصورشده با دیوار

مدیر دفتر توسعه محله کشاورز از جزئیات مشکلات این زمین و پیگیری‌های این دفتر برای تعیین تکلیف وضعیت آن می‌گوید: زمین‌های باغ آستان قدس ١٨٦هکتار از پهنه شهرک شهید رجایی را در اختیار دارد. ٤٠سال پیش در این زمین‌ها کشاورزی می‌شده اما حالا خالی از سکنه است و بیشتر شبیه بیابان است تا باغ.
سهیل برومندی براتی ادامه می‌دهد:‌ «بخشی از این زمین در نیمه جنوبی محله کشاورز قرار گرفته است. طول دیوار حائل زمین و این محله هم ١٦٠٠متر جداره است. یعنی یک دیوار کوتاه آجری طولانی. ٢١تیر چراغ برق در طول این جداره درست کنار دیوار قرار گرفته‌اند که حکم پله را دارند و به‌راحتی می‌توان از طریق آن‌ها به داخل زمین رفت و آمد کرد.

 این دیوار تا انتهای محله کشاورز ادامه دارد و به‌نوعی این محدوده را محصور کرده است. همه این‌ها باعث شده که اینجا به پاتوق خلافکار‌ها و معتاد‌ها تبدیل شود. ساکنان بی‌حاشیه و آدم‌های معمولی و آبرومند محله از ناامنی به‌ستوه آمده‌اند و هر روز در این محله شاهد دزدی، چاقوکشی و... هستند.»
او در ادامه از راهکارهایی صحبت می‌کند که می‌تواند وضعیت محله را بهبود ببخشد: هدف ما این است که این خیابان مطابق با طرح مصوب کمیسیون ماده5 تعریض شود. عرض این محدوده در حال حاضر 20متر است. اگر آستان قدس موافقت کند شهرداری می‌تواند برای تعریض، پیاده‌روسازی و زیباسازی خیابان اقدام کند. 

با این اقدام علاوه‌بر از بین رفتن حس سنگینی و خفقان، بین دیوار با تیر چراغ برق فاصله ایجاد می‌شود و رفت و آمد معتاد‌ها سخت‌تر می‌شود. بعد از تعریض هم بهتر است از جداره‌های نفوذپذیر مثل نرده استفاده شود تا داخل زمین دیده شود و فضای امن برای معتاد‌ها ایجاد نشود.

ارسال نظر