کد خبر: ۲۱۸۰
۰۵ دی ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

«شوق زندگی» مشکلات خانواده‌ها را حل می‌کند

کودکان کار، کودکان دورافتاده از خانه، زنان مستأصل، مادران درمانده؛ آن‌ها که در پس‌زمینه‌های زندگی‌شان جز درد و رنج چیزی نیست. آن‌هایی که عددهای جوانی‌کردنشان به اندازه انگشت‌های دست هم نمی‌شود. حالا گروهی کنار هم کمر به خدمت بسته‌اند تا نگذارند این حس ناامیدی دردآلود کسی را از پا بیندازد. تیرماه سال جاری بود که مجتمع پیشگیری، شناسایی و کاهش آسیب‌های اجتماعی‌ «شوق ‌زندگی» با هدف برر‌سی وضعیت آسیب‌های اجتماعی و حمایت از گروه‌های آسیب‌پذیر جامعه در بوستان بهار پا گرفت.

چندروز است یک صفحه باز می‌کنم و چندخطی می‌نویسم و دوباره می‌بندم. هیچ‌کدام از صحنه‌هایی را که دیده‌ام، از خاطرم نمی‌رود. معصومیت چشم‌های دخترکی یازده‌ساله که تا پای مرگ رفته و برگشته بود.

چشم‌های براق و پرامیدش از خاطرم محو نمی‌شوند. سطرها را می‌نویسم و پاکشان می‌کنم. بچه‌هایی که در آرزوهایشان می‌نویسند مرغ آشیانه دارد و می‌روند صفحه بعد و می‌نویسند لاک‌پشت خانه دارد و می‌روند صفحه بعد.

اما ما... چندروز است یک صفحه باز می‌کنم و می‌نویسم کودکان کار، کودکان دورافتاده از خانه، زنان مستأصل، مادران درمانده؛ آن‌ها که در پس‌زمینه‌های زندگی‌شان جز درد و رنج چیزی نیست.

آن‌هایی که عددهای جوانی‌کردنشان به اندازه انگشت‌های دست هم نمی‌شود. حالا گروهی کنار هم کمر به خدمت بسته‌اند تا نگذارند این حس ناامیدی دردآلود کسی را از پا بیندازد.

تیرماه سال جاری بود که مجتمع پیشگیری، شناسایی و کاهش آسیب‌های اجتماعی‌ «شوق ‌زندگی» با هدف برر‌سی وضعیت آسیب‌های اجتماعی و حمایت از گروه‌های آسیب‌پذیر جامعه در بوستان بهار پا گرفت. در راه‌اندازی آن مجموعه‌های مختلف مشارکت داشتند؛ شهرداری، دادگستری، بهزیستی و حالا گره خیلی از مشکلات را باز کرده‌اند.

 مجتمع 2بخش «دادسرای ویژه کودکان» و «آسیب دیدگان اجتماعی» را شامل می‌شود و مرکز اجتماعی «شوق زندگی» نماینده شهرداری مشهد در آن است. «شوق زندگی» شامل بخش‌های گوناگونی است؛ اتاق مادر و کودک‌‌، دفتر طرح سایه‌بان مهان، مرکز راه نوین ویژه زنان آسیب دیده، کتابخانه کودک، حوزه معاون دادستان، اتاق جلسات، شعبه‌های یک‌تا۶ دادیاری، ۵واحد مددکاری، دفترکل دادسرا و...

 

بازار محلی در دل مجتمع قضایی

سراشیبی پل کابلی میدان ‌امام حسین(ع) را که پشت سر بگذاری، سمت راست خیابان درختان بوستان بهار خودنمایی می‌کند. ساختمان مجتمع پشت باغچه‌های آذین‌شده با پیچک‌های سرسبز است.

سمت راست بنای سه‌طبقه ‌محوطه بازی ‌کودکان است؛ مجهز به انواع تاب و سرسره ‌رنگی. ‌هفت‌هشت کودک سه‌تا‌شش‌ساله فارغ از هیاهوی دنیای بزرگ‌ترها، مشغول بازی و جست‌وخیزند.

از پله‌ها بالا می‌رویم. پیش از هر چیزی بازار محلی کوچکی به چشم می‌آید. جانمایی بازار در دل مجتمع قضایی عجیب به نظر می‌رسد. حدود ۸میز با روکش یاسی‌رنگ چیده شده که روی آن‌ها پر است از انواع هنرهای دستی بانوان. چه کار ارزشمندی است که بانوان در حمایت مجتمع هستند!

رنگ‌آمیزی‌های شاد با تصاویری کودکانه و البته مفهومی حال‌وهوای آدم را عوض می‌کند. با اینکه مجموعه قضایی است، فضاسازی آرامش را حکم‌فرما کرده است.

راهرو و حتی مسیر راه‌پله با تصاویری از گل‌های شاد چشم‌نواز شده است؛ از اتاق بازی انتهای سالن طبقه همکف تا فضای طبقه اول ساختمان، یعنی بخش دادسرا. «راه نوین زندگی»، «سایه‌بان مهان» و «سایه‌بان مهر» هم در طبقه همکف است و از مجموعه‌های فعال. این ساختمان روزهای شلوغی دارد. آسانسور کارمان را برای بالارفتن و پایین‌آمدن راحت می‌کند.


«مهان» و کودکان نیازمند به حمایت 

نیروهای مرکز «سایه‌بان مهان» از اسفند1399، یعنی 6ماه پیش از افتتاح رسمی مجتمع کارشان را در مجموعه شروع کرده‌اند. آن‌ها در حوزه سلامت روان کودک فعال هستند. مدیر مرکز از سال1377 و دوره دانشجویی‌اش در کارهای خیر و عام‌المنفعه دستی داشته است.

کارشان از کمک به دانشجویان کم‌بضاعت شروع شده و به اینجا رسیده است. خسروی درباره فعالیتشان توضیح می‌دهد:‌ سال1377 با کمک جمعی از هم‌کلاسی‌های دانشکده حقوق زنجان، فعالیتمان را برای حمایت از دانشجویان بی‌بضاعت‌ شروع کردیم. بعد از پایان درس و برگشت به مشهد هم دوست داشتیم کار ادامه پیدا کند.به همین دلیل تعدادی از آن‌ جمع، ‌خیریه‌ای تشکیل دادیم به نام «منتظران مهدی(عج)».

این نکته خیلی مهم است که فرزندان ما از همان کودکی مهارت‌های زندگی و کنترل خشم را یاد بگیرند و آن‌قدر توانمند شوند که بتوانند با خلأها و کاستی‌های زندگی‌‌شان کنار بیایند 

او که خود وکیل پایه‌یک دادگستری است، ادامه می‌دهد:‌ مرکز «مهان» از مجموعه‌هایی است که به‌صورت تخصصی و از سال1392 درباره سلامت روان کودکان کار می‌کند و حامی کودکان‌ بدسرپرست و بی‌سرپرست است؛ آن‌هایی که آزار جسمی و جنسی دیده‌اند و بهزیستی و دادسرا آن‌ها را به این مرکز معرفی کرده اند.

خسروی توضیح می‌دهد: «مهان» از تحصیل هم غافل نبوده است و برای کودکان بازمانده از تحصیل هم با مشارکت اداره آموزش‌وپرورش برنامه دارد. روند کار در مرکز به این شکل است که بچه‌هایی که در دادستانی پرونده دارند، معرفی می‌شوند. روان‌شناس کودک، کودکان و روان‌شناس بزرگ‌سال، خانواده را ارزیابی می‌کند. بعد از شناسایی مشکل و علت‌های آن، هم کودک و هم خانواده در فرایند درمان قرار می‌گیرند. روند ‌تشخیصی هم در کمیسیون روان‌پزشکی پیگیری می‌شود. هزینه‌های درمان و... نیز برعهده خیریه منتظران‌مهدی(عج) است.


دختری که دیدار پدرش را آرزو می‌کند

کار او و همکارانش سخت است، اما اتفاقاتی آن را شیرین می‌کند؛ مثل همین ماجرا که تعریفش می‌کند: از ابتدای فعالیت مرکز، 130کودک زیرپوشش قرار گرفته‌اند.

تابستان گذشته مراسم جشنی بود و از آن‌ها خواستیم آرزوهایشان را نقاشی کنند یا بنویسند. این کار را کردند. 2هفته بعد دوباره همان جمع در جشنی دیگر ‌‌دعوت شدند.

خادمان خیریه منتظران مهدی(عج) هرکاری را که برای برآورده‌شدن آرزوهای بچه‌ها از دستشان برمی‌آمد، انجام داده بودند و برای محقق‌شدن برخی موضوع‌ها هنوز هم در تلاش هستند؛ مثل آرزوی دختر نوجوانی که از یک‌سالگی پدرش را ندیده بود و می‌خواست بابا را در باغی پر از گل ببیند.

پیداکردن او به همین سادگی نبود. از اداره ثبت و... پیگیری کردیم و او را در یکی از شهرستان‌های اطراف مشهد پیدا کردیم. ان‌شاءالله به‌زودی برنامه دیدار این پدر و دختر را در باغی زیبا آماده می‌کنیم.

حمایت از کودکان آسیب‌دیده نیاز به عزمی جهادی و ملی دارد. این باوری است که خسروی و همکارانش برای آن تلاش می‌کنند: این نکته خیلی مهم است که فرزندان ما از همان کودکی مهارت‌های زندگی و کنترل خشم را یاد بگیرند و آن‌قدر توانمند شوند که بتوانند با خلأها و کاستی‌های زندگی‌‌شان کنار بیایند و برای تحقق این موضوع همه باید دل بسوزانند.


تلاش برای حفظ امنیت

دخترک آرام و محجوب گوشه‌ای ایستاده است. کلاه بافت شیپوری نسکافه‌ای‌رنگی روی مقنعه پوشیده است. کاپشن بلند تا روی زانو، قدش را کشیده‌تر از آنچه هست، نشان می‌دهد.

حسنا در انتظار رسیدن نوبت برای مشاوره است. با هماهنگی مدیر مرکز «ندای مهر» دقایقی در اتاق مشاوره با او هم‌کلام می‌شویم. 11سال بیشتر ندارد، اما زندگی پرماجرایی دارد. اعتیاد پدر و مشغله‌های کاری و فکری مادر او را سمت آسیب‌های اجتماعی کشانده که عاقبتش ناکامی و سرخوردگی بوده است.

معصومیت را در چشم‌هایش می‌شود دید. مقابل 2روان‌شناس بالینی و مددکار اجتماعی نشسته است و جریان یک‌ماه اخیر را آرام و شمرده‌شمرده تعریف می‌کند: حوصله دعواهای بابا و مامان را نداشتم. از خانه زدم بیرون. رفتم پارک نزدیک خانه‌مان. شب شده بود و هوا تاریک و من هنوز داخل پارک بودم. خانواده‌ای فهمیده بودند فراری هستم و من را به خانه‌شان بردند. فردای آن روز شماره مامان و بابام را خواستند.

دوست نداشتم به خانه‌مان برگردم. فرار کردم و دوباره به پارک رفتم. شب که شد، خانواده دیگری من را به خانه‌شان بردند. شب‌ها را در خانه ‌غریبه‌ها خوابیدم، اما آن‌ها آن‌قدر اصرار کردند تا شماره بابا را ‌دادم. بعد من را تحویل خانواده‌ام دادند.

این ماجرا باز هم تکرار شد و حسنا از خانه گریخت و در کلانتری تقاضای رفتن به مراکز بهزیستی را داد، اما بعد مدتی کوتاهی که در یکی از مراکز زیرپوشش بهزیستی به‌سر برد، به تشخیص مسئولان مرکز به آغوش خانواده‌اش برگشت.


کار اصلی ما توانمندسازی افراد است

کارشناس‌ارشد روان‌شناسی بالینی مرکز «ندای مهر‌» راجع به پرونده‌های این‌چنینی می‌گوید: خدمات این مرکز رایگان است. زنان و دختران در‌ معرض خطر و آسیب، موضوع بیشتر پرونده‌هایی است که به ما ارجاع می‌شود؛ از بهزیستی و دادستانی و... . در برخی موارد، ‌خودمعرف هم داریم.

ندا اکبری هم تأکید می‌کند که نوجوانان باید مهارت‌های زندگی و چگونگی برخورد را یاد بگیرند: در این داستان اگر حسنا مهارت حل مسئله یا مدیریت خشم را آموزش دیده بود، با مشاجره‌‌ خانواده از کوره درنمی‌رفت و اولین راه‌حلی که به ذهنش می‌رسید، فرار از منزل نبود. ما آموزش‌ها را به افرادی مانند حسنا می‌دهیم، آموزش مهارت‌های زندگی؛ کنترل خشم، مدیریت بحران و... . درحقیقت کار اصلی ما آموزش و توانمند‌سازی افرادی است که به مرکز ما معرفی می‌شوند.

خانم اکبری و همه همکاران این حوزه معتقدند باید آموزش مهارت‌ها به دل خانواده‌ها برگردد. آن‌ها می‌گویند بیشتر مددجوهای ما مشکلاتشان از داخل خانواده‌ها آب می‌خورد و آن‌ها باید اصلاح شود تا عملکرد ما نتیجه داشته باشد. او می‌گوید: در کنار جلسه‌های مشاوره و روان‌درمانی، جلساتی نیز برای خانواده‌ها برگزار می‌شود.

استعداد‌یابی، آموزش بر اساس علایق و خواسته‌ها، اشتغال‌زایی و... از دیگر برنامه‌های مرکز «ندای مهر» برای زنان و دختران جوان در معرض آسیب است.

افراد زیادی به این حوزه مراجعه می‌کنند. اکبری یاد ماجرای دختر و پسر جوانی می‌افتد که واحد امنیت اخلاقی به این ‌مرکز معرفی‌شان کرده بود: دخترخانم و آقاپسری که مذهبشان با هم فرق می‌کرد، قصد ازدواج داشتند، اما خانواده‌ها مخالف بودند. علتش تفاوت مذهب بود و آن‌ها فرار کرده بودند. حل‌وفصل این ماجرا ساده نبود. بعد چند جلسه مشاوره با خانواده‌ها، سرانجام آن‌ها موافقت کردند دختر و پسر جوان با هم ازدواج کنند. البته برای پیداکردن شغلی درخور، مهلتی شش‌ماهه به آقاپسر داده شد. یک ماه پیش جشن ازدواج آن‌ها برگزار شد.‌

 

سایه‌بانی پر از مهر برای کودکان تبعه

مرکز «سایه‌بان مهر» با هدف حمایت، سامان‌دهی و توانمندسازی کودکان کار و خیابانی راه‌اندازی شده است. این مرکز در طبقه همکف است. مژده توکلی کارشناسی‌ارشد روان‌شناسی بالینی دارد و در این مجموعه فعال است.

او تعریف می‌کند: بعد از ‌اینکه نیروهای شهرداری کودکان دست‌فروش و ضایعات‌جمع‌کن را جمع‌آوری کردند، سامان‌دهی و ‌رسیدگی به وضعیت آن‌ها، با این مرکز است.

توکلی در توضیحات تکمیلی می‌گوید: بعد از جمع‌آوری‌ کودکان کار و تحویلشان به مراکز غربال، اطلاعاتی از آن‌ها گرفته می‌شود. اگر کودکی خانواده داشته باشد، سراغ خانواده‌اش می‌رویم. بچه‌هایی هم که خانواده ندارند، تا پیداشدن خانواده یا تعیین‌تکلیف، در مرکز قرنطینه نگهداری می‌شوند.

او به‌طور خلاصه به این موضوع هم اشاره می‌کند که 60درصد این کودکان تبعه هستند.

 

روایت زندگی زهره و کلاهبرداری

«راه نوین زندگی» از دیگر زیرمجموعه‌هاست که وظیفه‌اش‌ حمایت و صیانت از زنان و دختران آسیب‌دیده است. زهره یکی از این زنان است که در حمایت مجموعه «شوق زندگی» امروز کار دارد و سقفی روی سرش است.

زندگی سخت و پرفرازونشیبی را گذرانده تا به امروز رسیده است. تعریف می‌کند: سن‌وسالی نداشتم که ازدواج کردم. همسرم قمارباز بود و زندگی‌مان را سر همین قمار باخت. بعد بچه اولم، 3بار دیگر حامله شدم، اما هربار همسرم بچه‌ها را به‌دنیانیامده، پیش‌فروش می‌کرد. موضوعی که به‌شدت افسرده و بیمارم کرده بود.

او با تهدید‌ و کتک‌های همسرش، دسته‌چک گرفت و همسرش با چک‌ها‌ کلاهبرداری می‌کرد. درنهایت زهره به‌دلیل چک بی‌محل و به جرم کلاهبرداری 4سال به زندان افتاد. تعریف می‌کند: در نشست دادرسی قاضی فهمید من بی‌گناهم، اما یک امضای ناخواسته مرا به زندان انداخته است.

همسرم قمارباز بود و زندگی‌مان را سر همین قمار باخت. بعد بچه اولم، 3بار دیگر حامله شدم، اما هربار همسرم بچه‌ها را به‌دنیانیامده، پیش‌فروش می‌کرد

بعد بیرون‌آمدن هم کسی را نداشتم و دوباره به همان خانه برگشتم. ماجرا دردناک‌تر از این حرف‌هاست که من تعریفش می‌کنم. من دیدم دارد در قمار سر من شرط‌بندی می‌کند. اولین‌بار جلوش ایستادم. اینجا بحث جان نبود، پای حیثیت و آبرو در میان بود. ‌بعد کلی زدوخورد و دوندگی با گذشتن از تنهافرزندم، موفق شدم با طلاق از آن زندگی نکبت‌بار بیرون بیایم.

زهره از طریق مددجویان زندان با مرکز «راه نوین زندگی» آشنا شده و قصه زندگی‌اش به گوش معاون دادستان رسیده است. او که حالا دوره‌های آموزشی را گذارنده، با کمک مجتمع «شوق زندگی» کار نصفه‌ونیمه‌ای برای خود دست‌وپا کرده است تا بعد چندسال خوابگاه‌خوابی بتواند اتاقی برای خود اجاره کند.

 

دادسرای کودکان

طبقه دوم مجتمع شناسایی و کاهش آسیب‌های اجتماعی‌«شوق‌ زندگی»، ‌محل دادسرای عمومی و انقلاب ویژه امور صغار، مهجورین و آسیب‌دیدگان اجتماعی است.

گویا این ‌طبقه شلوغ‌ترین و پرکار‌ترین بخش مجتمع است. 2سمت سالن عریض‌وطویل تابلویی از نقاشی‌های کودکان است که در برخی از آن‌ها آرزوها و حرف‌های دلشان نوشته شده است. جانمایی میز تنیس، کتابخانه، میز فوتبال‌دستی و زمین بازی اصلا نشان نمی‌دهد که اینجا به پرونده کودکان رسیدگی می‌شود.

زنی میان‌سال و بلندقامت همراه با زنی جوان‌تر که هردو بچه در بغل دارند، سراغ اتاق معاون دادستان را می‌گیرند. لباس‌های پرزرق‌وبرق و نوع پوششان نشان می‌دهد که بومی این شهر نیستند. با یکی از آن‌ها سر صحبت را باز می‌کنم و می‌گوید: آمده‌‌ام نامه بگیرم‌ و بچه‌ها را به بهزیستی بدهم.

او که اصالتش چابهاری است، می‌گوید: خانواده‌ام سال‌هاست در مشهد زندگی می‌کنند، اما من عروس چابهاری‌ها شده‌ام. شوهرم ماه‌هاست ترکمان کرده است و خرجی نمی‌دهد.

من هم از پس مخارج زندگی برنمی‌آیم. برای همین آمده‌ام تا‌ دوتا از بچه‌ها را به بهزیستی بدهم.

اتاق به‌نسبت بزرگی که روی آن تابلوی‌ «اتاق لبخند» نصب است، به اتاق مسئول دفتر معاون دادستان متصل است. سمت چپ این اتاق که بیشتر شبیه اتاق کودک است، فرشی پهن شده که روی آن پر است از انواع وسایل بازی کودکان؛ از عروسک و توپ و سه‌چرخه تا وسایل آشپزی دخترانه و قابلمه.

زن سراغ مسئول می‌رود و من به این فکر می‌کنم که آدم باید چقدر بدشانس باشد که در خانواده‌ای به دنیا بیاید که پدر و مادرش هم او را نخواهند.

به این فکر می‌کنم که خوب شد بعضی‌ها پای کار آمده‌اند تا نگذارند اشتیاق زندگی در رگ‌ها خشک شود و بمیرد.

ارسال نظر
نظرات بینندگان
لیلی غفوریان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۱۵ - ۱۴۰۲/۱۱/۲۰
0
0
در این مرکز فرشتگان قدم می‌زنند و مشکلات مردم را حل می‌کنند از نگهبان تا اتاق شعبه ی ۷ومددکاری و خانم پور جمعه عزیز
خدا یاور شما