کد خبر: ۲۲۶۳
۲۷ بهمن ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

کندو؛ غول های گِلی که حافظ گندم بودند

در همه روستاها که نه، اما خوش اقبال اگر باشید، لابه لای تودرتوی ته خانه های قدیمی و تاریک بعضی خانه های روستایی هنوز رد و اثری از کندوها پیدا می شود، گندم دان های خمره ای یا دوکی شکل از گل رس که گاهی تا 2 متر هم قد کشیده اند و آن زمانی که تنور خانه های روستا زودبه زود گرم می شد، یکسره پر و خالی می شدند. از همین رو هم شاید بشود کندوها یا ابزارهای مشابه انبار خانگی گندم را هم عمر تنورها یا به تعبیر دیگر هم عمر زندگی جامعه کشاورزی دانست.

 علی اکبرخان دهخدا یک جایی در لغت نامه بی نظیرش، آنجا که نام «تاپو» به میان می آید، می نویسد: «پشت تاپو بار آمده بودن یعنی نادیده روزگار بودن، رسم دان نبودن...» شاید درست معادل آنچه امروز «از پشت کوه آمدن» خوانده می شود. بعد ادامه می دهد: «تاپو پشت و رو ندارد» مثال مزاح گونه ای که به جای «گل پشت و رو ندارد» استعمال کنند و گاه «تاپو چشم و رو ندارند» و ... .

 4 خط بالاترش اما شرح کوتاهی آمده درباره اینکه حالا این تاپو چیست که هم پشت و رو ندارد و هم چشم و رو. دهخدا می نویسد: «اصفهانی ها ظرفی را گویند که از گِل ساخته شده و در آن گندم و امثال آن کنند، خمره ای از گل نپخته...»

معادل همین بی چشم وروی بی پشت ورو را در خراسان به نام های مختلفی می خوانند: کَندو، کُندو، کُنده، کُندی، کُندوک و کندیک که انگار همگی شکل های مختلف از خوانش یک نام اند و پرخو و گلینه و گیلی گوندوم (گِلی گندم) که از شرق تا جنوب خراسان مصطلح ترند گویا، پیکره گلی بلندبالایی با شکم ورآمده که حکم یک سیلوی گندم خانگی را داشته و قرار است از خرمن امسال تا خرمن بعد، ذخیره گندم یک خانواده را نگه دارد.

 

کهن ابزار جامعه کشاورزی

در همه روستاها که نه، اما خوش اقبال اگر باشید، لابه لای تودرتوی ته خانه های قدیمی و تاریک بعضی خانه های روستایی هنوز رد و اثری از کندوها پیدا می شود، گندم دان های خمره ای یا دوکی شکل از گل رس که گاهی تا 2 متر هم قد کشیده اند و آن زمانی که تنور خانه های روستا زودبه زود گرم می شد، یکسره پر و خالی می شدند. از همین رو هم شاید بشود کندوها یا ابزارهای مشابه انبار خانگی گندم را هم عمر تنورها یا به تعبیر دیگر هم عمر زندگی جامعه کشاورزی دانست.

 

دهان بر آسمان

دهان یا سر کندو رو به بالاست. گندم هم از همین محل به داخل کندو ریخته می شود. به این طریق هم علاوه بر اینکه هیچ جونده ای را به کندو راه نیست، تازه ترین گندم ها هم در بالاترین سطح قرار می گیرند.

 

گندم های کهنه به نوبت

نافه را در پایین ترین نقطه بدنه کندو می گذارند تا قدیمی ترین گندم های کندو در نوبت مصرف قرار بگیرد. جاگذاری دهان و نافه در بالا و پایین بدنه کندو علاوه بر این یک خاصیت دیگر هم دارد و آن این است که با هر بار برداشتن لته (پارچه میان نافه) و ریختن گندم، همه محتویات کندو تکان دوباره ای می خورد، حرکتی که جلو خراب شدن گندم ها را می گیرد.

 

گِلی که به فرمان است

پیکره کندو را از گل نپخته آماده می کنند. به تجربه تاریخ هم انگار بر روستاییان اثبات شده است که خنکی گل مواد غذایی را سرحال نگه می دارد، درست مانند کنگینه های نگهداری میوه که هنوز این طرف و آن طرف افغانستان می توان سراغی از آن گرفت. این گل ها اما آن چنان باید ورز خورده باشند که به قول استادکارهای قدیمی روغن پس بدهند. تنها با این شیوه است که گل مثل خمیر به فرمان دست استاد کندویی (تنورمال) درمی آید.

 

پازل گلی

قطور گرفتن گل بدنه هرچند تنها راه جلوگیری از نفود رطوبت و جوندگان است، وزن کندو را به اندازه ای می رساند که به قدرت یاوری چند مرد هم نشود تکانش داد. نتیجه اینکه بدنه کندو را قطعه قطعه می سازند تا پس از جابه جایی سر هم شود. این قطعه ها را در برخی بوم ها پالانه می گویند، پالانه هایی که پس از قرارگرفتن بر یکدیگر، به وسیله چند «گاه» به هم متصل و با گل نپخته دیگری محکم می شوند.

 

سه ناگفته درباره ابزارهای نگهداری غلات در روستاها

تلاقی مصالح بومی و فناوری محلی


سادگی ابزارهای زیست پیشینیان شاید حاصل اقتضای زندگی زمانه آن ها بوده. همین سادگی اما گاهی آدم را از دیدن حکمت های موجود در این ابزارها محروم می کند. به دقت اما می توان در همه این ابزارها دو چیز را یافت: دانش ها و مهارت های بومی و نظام رفتارِ اجتماعی پیشینیان.

۱. کندوی گندم هم مانند همه کهن ابزارهای زیست روستایی به مرورِ تاریخ و بر اساس روزآمد شدن مستمر دانش و فناوری بومی شکل گرفته و از این نظر بر اساس اقتضای مصالح بومی، بهینه ترین روش انبار زیرابعاد غلات است.

۲. کندو و سایر کهن ابزارهای زیست روستایی از مهم ترین نشانه های یک جامعه خودبسنده هستند. چرا که این ابزارها با استفاده از مصالحِ در دسترس، هنر استادکاران بومی، دانش محلی و ... برای رفع یک نیاز زیستی معیشتی (در ابعاد یک روستا) ساخته شده و به جهت همین ساختار، همزیستی دقیقی با محیط زیست دارد.

۳. کندوها را می توان یکی از ملزومات جامعه ای دانست که از سیستم حمل ونقل یکپارچه و بهینه محروم است. به معنای دیگر رشد شبکه حمل ونقل و ایجاد امکان تجمیع و ذخیره سازی یک پارچه غلات در سطوح وسیع را می توان یکی از مهم ترین دلایل از میان رفتن این نیاز دانست و پایان عمر ابزارهای آن دانست.

 

آن چیست که چیستان است؟

پیش از این ها هر خانه روستایی را به کندوخانه نیاز بوده، اتاق خشک و خنک و تاریک و البته کم گذری که جز به وقت نیاز مادر خانه یا قایم باشک بچه های تُخس فامیل و همسایه، درش باز نمی شده است. 

پای خاطره بچه روستایی های قدیم هم که بنشینید، یک عالم خیال و تصور دارند از کندوخانه و کندوهای ریز و درشت گندم و آرد و سیب که به تصور آن ها گاهی به غول های بی شاخ و دم می ماندند و گاه خانواده ای از موجودات گلی ناشناخته. 

پای کرسی و چراغان های زمستانی هم که به میان می آمده، کم قصه و چیستان نبوده که پیرمردها درباره این غول ها سر هم می کرده اند تا ساعات شب نشینی به خوشی بگذرد. برای نمونه، می پرسیدند: «آن چیست که چیستان است؟ 3 پای معتبر دارد، دهان از فرق سر دارد، ز نافش بار می ریزد؟» و لابد بچه ها کلی فکر می کرده اند که این موجود محیرالعقول چه می تواند باشد!

ارسال نظر