کد خبر: ۲۲۷۵
۱۹ دی ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

ده‌متری سماورسازها

جاده سیمان هنوز خاکی بود و حالت روستایی و کشاورزی داشت، اما حاجی و آن چندنفر تصمیمشان را گرفته بودند؛ اینکه هرطور شده است، کارگاه سماورسازی راه بیفتد: یک سمت روستای دهرود بود و سمت مقابل آن تا چشم کار می‌کرد، زمین کشاورزی و باغ. مرغداری بزرگی هم اول جاده بود که الان ‌جای آن را ‌درمانگاه قمربنی‌هاشم(ع) گرفته است. کار ما‌ احتیاج به برق دارد. به همین دلیل اول رفتیم شرکت برق. گفتند برق روستا به کدخدای ده فروخته شده است. موافقت کدخدا را گرفتیم و کارمان را در زمینی به مساحت 750متر شروع کردیم و کم‌کم به اینجا رسید.

هیچ فکرش را نمی‌کردیم بساط چای و سماوری که هرروز گرمای آتش، تنوره‌اش را داغ می‌کند و صدای قل‌زدن آب در آن صبحی تازه را رقم می‌زند، ما را به بازار سماورسازهای دهرود بکشاند، بارها این راسته را بالا و پایین برویم و بنشینیم پای صحبت آن‌هایی که به‌معنای واقعی زبان هنر را می‌دانند و با آن مأنوس و دمخورند؛ کنارش حرف‌های صنعتگران سماورسازی را گوش کنیم که از کسادی بازار می‌گویند و کم‌رونقی هنری که کار دست است و طرح‌هایی که روی بدنه سماور می‌نشیند و هرصبح پیش از اینکه لذت قل‌زدن آب خواب را کم‌کم از چشم بگیرد، نگاه را غرق تماشا می‌کند.

 

سماورسازها در کاروان‌سرای گندم‌آباد بودند

خودرو از جاده اصلی آرام می‌پیچد به سمت یکی از بازارهای دیدنی شهرمان. برای خیلی‌ها ناآشناست. دهرود در مسیر جاده سیمان‌ است، راسته کوچه رسالت120. صدای تق‌تق چکش‌‌ بر فلز محله را برداشته است. سرتاسر حجره‌هایی است که درهای آهنی آن را حصار کشیده‌اند. کوچه یک‌دست و یک‌شکل نیست. در میان کارگاه‌ها و حجره‌هایی که نمای فرسوده و کهنه دارند، مغازه‌های شیک و امروزی خودنمایی می‌کند. 

پشت شیشه ویترین آن‌ها ‌پر است از‌ سماورهای شکیل کنده‌کاری‌شده با طرح‌هایی که از روی ذوق دل کشیده شده‌اند و آدم برای انتخاب‌کردن یکی از آن‌ها پای مغازه می‌ماند. کسبه می‌گویند تاریخچه کوچه‌ای که به «ده‌متری سماور‌سازها» شهرت دارد، پیش حسین جاویدی است. او بیشتر از هرکسی دراین‌باره می‌تواند به ما اطلاعات دهد.حاجی جاویدی که حالا سن‌وسالی از او گذشته و 65ساله است، با همراهی 7نفر دیگر پایه‌گذار این بازار بوده است، آن هم در محدوده‌ای که همه زمین‌ها کشاورزی بوده‌اند.

مغازه حاج‌حسین جاویدی میانه کوچه است. با یک پله آن را بالا می‌آییم و در قاب در حجره‌ای نمور و تاریک با دیوارهای آجری دودگرفته می‌ایستیم. دورتادور آن پر است از کیسه‌های اشیای فلزی بازیافتی، سماورهای کج‌ومعوج و آهن‌پاره‌های دورریختنی.

حاجی 6سال شاگرد سماورساز بوده و فوت‌وفن آن را کامل آموخته است. تعریف می‌کند: قدیم بورس تولیدی سماور اطراف حرم مطهر بود، در محدوده ‌حمام شاه و نزدیک بازار سرپوشیده فرش‌ که به بازار بزرگ معروف بود.‌ حاجی خوش‌صحبت است و ادامه حرف را دنبال می‌کند و می‌گوید: آنجا 2کاروان‌سرا بود؛ یکی «ملائکه» و ‌دیگری «گندم‌آباد». بیشتر سماورسازهای مشهد در کاروان‌سرای گندم‌آباد مشغول بودند. من هم از همان‌جا شاگردی را شروع کردم، پیش حاج‌ناصر یوسفیان که اکنون در همین محله کارگاه دارد، اما خودش به‌علت کهولت سن خانه‌نشین است.

حاج‌حسین تعریف می‌کند که بعد یک‌سال شاگردی، کاروان‌سرای گندم‌آباد در طرح تعریض حرم خراب شد و بیشتر سماورسازها به مصلی در محله پایین‌خیابان کوچ کردند: بعد از تخریب کاروان‌سرا و متفرق‌شدن سماورسازها، عده زیادی به پایین‌خیابان و مصلی رفتند و آنجا کارشان را ادامه دادند. من هم بعد یکی‌دوسال شاگردی، مغازه‌ای برای خودم دست‌وپا کردم و کارم را همان‌جا ادامه دادم. آن زمان 18سالم بود و این ماجرا مربوط به سال1350 است.


از ما 8نفر شروع شد

به هم پیوسته‌بودن بخش‌های مختلف تولید‌ سماور، یک‌جور وابستگی بین تولیدکنندگان به‌وجود آورد. همین اتحاد و یکدلی سبب شد تا 8نفر از بازاری‌های سماورسازی مصلی ‌تصمیم به جابه‌جایی و ایجاد کارگاهی بزرگ‌تر بگیرند؛ اینکه همه کنار هم باشند و کار و تولید سرعت بیشتری بگیرد. 

حاجی تعریف می‌کند: ساخت سماور مراحل زیادی دارد؛ از برش‌کاری ورق تا خم‌کاری، تراش‌کاری، تقه‌کاری، آب‌کاری و... که هرکدام دستگاهی مخصوص به خود دارد. ما 8نفر تصمیم گرفتیم کارگاه بزرگی راه بیندازیم؛ یک‌جا و کنار هم. اما حرفه ما پرسروصداست و به همین دلیل دوست داشتیم از محیط شهری فاصله داشته باشیم.

زمینی در انتهای طبرسی اولین جایی بود که‌ جاویدی جوان و دوستانش انتخاب کرده بودند، اما ‌‌موانع نگذاشت‌ تا کارگاهشان آنجا پا بگیرد. آن زمان هنوز بولوار دوم طبرسی نبود و شهر به همین بولوار اول ختم می‌شد: برای شروع زمین کشاورزی خریدیم، اما کارشناس شرکت برق می‌گفت امکان جانمایی ستون و انتقال برق به آنجا نیست.‌ این شد که آمدیم دهرود‌، در امتداد جاده سیمان.

حرفه ما پرسروصداست و به همین دلیل دوست داشتیم از محیط شهری فاصله داشته باشیم

جاده سیمان هنوز خاکی بود و حالت روستایی و کشاورزی داشت، اما حاجی و آن چندنفر تصمیمشان را گرفته بودند؛ اینکه هرطور شده است، کارگاه سماورسازی راه بیفتد: یک سمت روستای دهرود بود و سمت مقابل آن تا چشم کار می‌کرد، زمین کشاورزی و باغ. مرغداری بزرگی هم اول جاده بود که الان ‌جای آن را ‌درمانگاه قمربنی‌هاشم(ع) گرفته است. کار ما‌ احتیاج به برق دارد. به همین دلیل اول رفتیم شرکت برق. گفتند برق روستا به کدخدای ده فروخته شده است. موافقت کدخدا را گرفتیم و کارمان را در زمینی به مساحت 750متر شروع کردیم و کم‌کم به اینجا رسید.


نشستن طرح بر لوح برنجی

هوا از باران شب گذشته پاک و لطیف است. یکی‌دو نفر کنار دیوار کارگاهی رو به آفتاب نشسته‌اند و گرم صحبت ‌هستند. صدای تق‌تق چکش‌ها برایم تداعی‌کننده بازار مسگرهای کرمان است. با این تفاوت که مسگرهای راسته بازار به چشم می‌آیند، اما اینجا صدا پررنگ‌تر است و تا وقتی داخل حجره نروی، چیزی به چشم نمی‌آید.

حاج‌حسین بعد از زدن چند ضربه به درب بزرگ آهنی، وارد کارگاه قلم‌زنی می‌شود؛ اتاقکی چهل‌متری که دورتادورش پر است از بدنه گرد و زردرنگ سماورهای خام، بدون طرح و نقش. صدای چکش داخل کارگاه بلندتر و گوش‌خراش‌تر از فضای بیرونی است.‌ 2نوجوان هفده‌هجده‌ساله پشت میزی مستطیل‌شکل جلو در نشسته‌اند و سخت مشغول هستند. می‌گویند علیرضا بزرگ‌تر است. 

تا وقتی بالای سرش نرفته‌ایم و سایه‌مان روی دستانش نیفتاده است، اصلا متوجه حضورمان نمی‌شود. می‌گوید: صدا اینجا زیاد است و آزاردهنده. معمولا هنگام انجام کار گوشی می‌گذارم و موسیقی گوش می‌کنم.

علیرضا خادم خیلی جوان است. هجده‌سالگی هم برای شروع هرکاری مناسب است، اما او خیلی پیش‌تر کارش را آغاز کرده است. تعریف می‌کند: از چهارده‌سالگی کار را در همین بازار شروع کردم و قلم‌زنی را یاد گرفتم و حالا 4سال از آن زمان می‌گذرد. 

فکر نکنید کار ساده‌ای است. قلم‌زنی و اجرای طرحی که قرینه و شبیه هم دربیاید، سخت است. اولین کارها زدن طرح ساده روی سر و پاتوقه (آتش‌دان) سماور بود تا کم‌کم دستمان برای زدن طرح‌های دیگر مثل سرباز هخامنشی، گل‌وبته و... روان شد و بعد آن طرح بدنه هم به ما سپرده‌شد. 3سال زمان لازم بود تا بتوانم کار را بدون عیب و نقص تحویل دهم.

طراحی روی فلز بعد از مراحل خم‌کاری،‌ تقه‌کاری و تراش‌کاری انجام می‌شود: بدنه برنجی سماورها خشک است و با زدن طرح و نقش سعی می‌شود کمی از خشکی کار کم شود تا زود نشکند و ترک برندارد. نوع طرح و نقش هم به سلیقه مشتری برمی‌گردد که گل‌وبلبل سفارش دهد یا طرح‌های هخامنشی.


اینجا کار با اسید است

حاج‌حسین هنوز همراه ماست. به تک‌تک کارگاه‌ها می‌آید و توضیح می‌دهد. کارگاه‌ها پراکنده هستند و این به اعتقاد حاجی ضعف بازار است. می‌گوید: برای خیلی از بازاری‌های مشهد که از تولیدات ما برای عرضه به بازار استفاده می‌کنند، ده‌متری سماورسازهای مشهد آشناست، اما متأسفانه مثل دیگر بازارهای مشهد تبلیغاتی برای آن نشده‌ و گمنام مانده است. حاجی آماده می‌شود که به کارگاه بعدی سر بزنیم و در این بین می‌گوید: سماورسازی هنر دست است و هنر نیاز به حمایت دارد.

آب‌کاری آخرین کارگاهی است که حاجی همراه ماست؛ کارگاهی حدود هشتادمتری که درون آن چند وان بزرگ و چند بشکه آبی‌رنگ قرار دارد. از درون برخی وان‌ها که گویا آب اسید است، بخار بیرون می‌آید. حاجی توضیح می‌دهد: اینجا مخصوص ‌جرم‌گیری است و سیاهی‌های کار صیقل داده می‌شود و سماور جلا می‌گیرد. بعد این مرحله نوبت سرهم‌کردن قطعات است تا کار آماده بسته‌بندی و ارسال شود.

از کارگاه بیرون می‌آییم. دوست داریم راسته را بالا و پایین برویم. می‌دانیم نام هنرمندان زیادی در این بازار از قلم می‌افتد و ما شرمنده‌شان می‌شویم.


بعضی خواهان سماورهای زغالی هستند

چند سماور بزرگ کنار جدول روبه‌روی حجره‌ای گذاشته شده است. پشت ویترین هم ‌پر است از سماورهای ریز و درشت که طرح‌های روی بدنه آن متنوع است. علی‌آقا 38ساله است. تابلو آبی‌رنگ سردر مغازه ‌به نام خودش حک شده است. از کودکی وارد این حرفه شده است. تعریف‌می‌کند: ‌هشت‌نه‌ساله بودم که شاگرد پسرعمه‌ام شدم. مغازه تولیدی سماور داشت. کار را یاد گرفتم و پای آن ماندم و ادامه دادم.

بیشتر کسانی که خواهان سماور زغالی هستند، باغ و باغچه دارند یا وقتی می‌خواهند برای گردش به طبیعت بروند، ترجیح می‌دهند سماور زغالی هم همراهشان باشد

حجره‌اش جای سوزن‌انداختن نیست. روی قفسه‌ها و کف زمین تا سقف پر است از انواع سماور. می‌گوید: اینجا هم تعمیر انجام می‌دهم، هم تبدیل سماور نفتی به گازی و برقی، اما حالا سماور زغالی هم خواهان زیاد دارد و خیلی‌ها می‌خواهند گرمای زغال آب را جوش بیاورد.‌ بیشتر کسانی که خواهان سماور زغالی هستند، باغ و باغچه دارند یا وقتی می‌خواهند برای گردش به طبیعت بروند، ترجیح می‌دهند سماور زغالی هم همراهشان باشد.

 


کار کم شده، اما هنوز هست

سماورسازی هم از رونق افتاده است و آن هم علت زیاد دارد. علی‌آقا می‌گوید: الان خیلی کم از سماور استفاده می‌کنند. بیشتر مردم کتری و قوری دارند یا از چای‌سازهای برقی استفاده می‌کنند. کار کم شده، اما هنوز هست.

کرونا روی این هنر هم تأثیر گذاشته و کسادی‌اش را دامن زده است. او تعریف می‌کند: پیش از شیوع ‌کرونا، هرسال یکی‌دو هفته قبل از محرم سماورهای بزرگ صدصدوپنجاه‌لیتری برای تعمیر می‌آوردند، اما با کم‌شدن مراسم عزاداری و تعطیلی ایستگاه‌های صلواتی، رونق کارمان کم شد.

روی بدنه یکی از سماورهای روی زمین شماره تلفن همراه یکی از مشتریان با ماژیک نوشته شده است. علی‌آقا توضیح می‌دهد: روی بدنه امانتی‌ها شماره را می‌نویسم تا راحت بتوانم پیدایشان کنم. بعد از شیوع کرونا بعضی‌ها که سماورهایشان را برای تعمیر آورده بودند، دیگر به دنبالش نیامدند. سماوری ‌هست که 4سال پیش برای تعمیر آورده شده، اما صاحبش دیگر پیگیر آن نبوده است.


طعم چای زغالی فرق می‌کند

2مرد میان‌سال برای خرید سماور به حجره علی‌آقا آمده‌اند، البته به راهنمایی حسین عباسی که ساکن جاده سیمان است. حسین‌آقا دوستانش را به مرکز و قلب سماورسازی آورده است تا کالایی را که می‌خواهند، به قیمت مناسب‌تر تهیه کنند.

علی‌آقا در کنار تعمیرات خریدوفروش سماورهای دست‌دوم و کهنه را هم انجام می‌دهد. درحالی‌که سماور استوانه‌ای نفتی را‌ به مشتری‌ها نشان می‌دهد، می‌گوید: سماور تعمیری هم برای فروش هست.
مردی از اهالی روستای النگ کلات در حال زیروروکردن سماورهاست. سماور نفتی می‌خواهد. می‌گوید: سماور برقی خرجش زیاد است. البته چای‌خوردن در سماور نفتی و زغالی صفای دیگری دارد. باید یک‌بار چای زغالی بخورید تا بفهمید چه می‌گویم.


سرمایه‌ام را خرج هنر کردم

اصل کارگاه‌های سماورسازی میانه کوچه شهیدرجایی14 است، اما کارگاه‌هایی هم در راسته رسالت120 وجود دارد. کارگاه روح‌ا... محمدزاده یکی از این کارگاه‌هاست. او هم از کودکی همراه با این هنر زندگی کرده و روزگار گذرانده است. می‌گوید: هشت‌ساله بودم و شاگرد علی سلیمانی سماورساز. حدود 17سال کارگری و شاگردی کردم و 2سال پیش تصمیم گرفتم مستقل شوم.

کارگاهشان مستطیل‌شکل است و انتهای آن، جایی که حدود 12دستگاه دیده می‌شود، مردی میان‌سال با موهای جوگندمی پشت دستگاهی نشسته و مشغول تقه‌زدن روی شیئی فلزی است. عبدا...، پدر روح‌ا...، همان‌طور که کار می‌کند، در میان سروصدای تقه‌های چکش داد می‌زند: در روستای «کلاته عرب» سمت سد کارده زمین کشاورزی داشتم، با چند رأس دام. بعد خشک‌سالی‌های مداوم و ازبین‌رفتن زراعت و دام، به مشهد آمدم.

او برای اینکه به پسرش کمک کند، زمین کشاورزی را فروخته و سرمایه او را فراهم کرده و برای دلگرمی بیشتر او، خودش هم کنارش مشغول به کار شده است. روح‌ا... نگران بازاری است که ثبات ندارد و هرروز قیمت‌ها بالا می‌رود. با سرمایه‌گذاری پدر دغدغه و نگرانی‌اش بیشتر شده است. می‌گوید: پیش از این شاگرد بودم و با همان حقوق شاگردی می‌ساختم، اما حالا نگران بالا و پایین رفتن قیمت ارز و دلارم. دولت باید به فکر صنعتگرها و هنرمندان باشد.

 

بازار سماورسازها تماشایی است

با همه شورواشتیاق 8نفر برای توسعه کار، کارگاه‌های تولیدی سماورسازی هم با شروع جریان‌های مربوط به پیروزی انقلاب اسلامی و تعطیلی برخی کارخانه‌ها کم‌رونق شد. هرکدام جداگانه کار می‌کردند، یا دوسه نفر با هم شریک می‌شدند: سال1358 و بعد 2سال از شروع فعالیت کارگاه تولیدی، هرکدام از تولیدکنندگان تصمیمی گرفتند. بعضی‌هایشان می‌خواستند مستقل باشند. من هم از آن گروه جدا شدم و 15سال مستقل کار می‌کردم. 

بعد از آن هم به دلایلی وارد کار ضایعات سماور و دیگر فلزات رنگی شدم. حاج‌حسین همراه ماست. گشت‌وگذار در بازار سماورسازها تماشایی است.‌ هرچه به ظهر نزدیک می‌شویم، آمدوشد‌ها‌ بیشتر می‌شود. راسته کوچه شهیدرجایی14 که نخستین تولیدی‌ها آنجا پا گرفت، بیشتر کارگاه است و کمتر منزل مسکونی در آن دیده می‌شود. گاری‌هایی که سماورها را جابه‌جا می‌کنند، در رفت‌وآمدند. رفت‌وآمد بین آن‌ها لذت‌بخش است. روی آن‌ها سماورهای زردرنگ منظم چیده شده است. 

جوانی بلندقد که هدایت‌کننده یکی از آن‌هاست، درحالی‌که برای رفتن عجله دارد، می‌گوید: گاری ابزار کار ماست. سماورها را برای پرس‌کاری به کارگاه می‌بریم. کار که تمام می‌شود، سماور برای ‌قلم‌زنی ‌به کارگاه برده می‌شود. مراحل کار زیاد است؛ تقه‌کاری، تراش‌کاری،‌ آب‌کاری و... . برای انجام هرمرحله سماور باید حمل شود.

همه کار‌ تولید با دست است؛ از برش ورق‌های ضخیم برنجی با قیچی‌های صنعتی بزرگ، تا خم‌کاری، قلم‌زنی و پیچ‌ومهره‌کردن شیر سماور و... که هیچ‌کدام را نمی‌شود با دستکش انجام داد

رضا خیلی جوان است؛ نوزده‌ساله. او هم فوت‌وفن این هنر را خوب می‌داند. از هفت‌سالگی شاگرد سماورساز بوده است. با خنده می‌گوید: بارها مسیر را می‌رویم و برمی‌گردیم، اما کار که به نتیجه برسد، شیرین است.

 

 

هنر خانوادگی

خانواده محمدرضا محمدپور همه اهل این هنرند و در تولید صفرتاصد سماور با هم همکاری می‌کنند. محمدپور چوب فریب‌کاری شریک را خورده و یک‌بار همه سرمایه کارش را از دست داده است. او بعد عمری کار دوباره از صفر شروع کرده، اما این‌بار اعضای خانواده‌اش را شریک کار کرده است. این‌طوری کار را با دلگرمی بیشتری ادامه می‌دهد. کارگاه تولیدی محمدپور هم راسته خیابان رسالت است. مثل خیلی بازاری‌ها از کودکی این هنر را آموخته و به مرحله استادی رسیده است. 

درحالی‌که کف دستان زمخت و پینه‌بسته‌اش را رو به ما می‌گیرد، می‌گوید: همه کار‌ تولید با دست است؛ از برش ورق‌های ضخیم برنجی با قیچی‌های صنعتی بزرگ، تا خم‌کاری، قلم‌زنی و پیچ‌ومهره‌کردن شیر سماور و... که هیچ‌کدام را نمی‌شود با دستکش انجام داد. فقط در قسمت آب‌کاری و سروکارداشتن با اسید است باید که دستکش دستت باشد.

ماجرایی از کودکی و کار با اسید برایش خاطره‌ساز شده است. تعریف می‌کند: کار با اسید سخت است و خطرناک. خاطرم هست استاد به ما می‌گفت اگر تعداد بیشتری کار را در آب اسید آماده کنید، انعام هم دارید. بعضی وقت‌ها هم شب‌جمعه ما را به بازار می‌برد و انعامی جمع می‌کردیم. ما هم که خرید رخت و لباس و پول توجیبی‌مان با خودمان بود، از ذوق گرفتن انعام، بدون دستکش تنه سماور را در آب اسید تمیز می‌کردیم، بدون اینکه به ضررش فکر کنیم. نتیجه‌اش هم همین است. 

نگاهمان به دست‌های چروکیده‌اش گره می‌خورد و بعد خیالمان می‌رود پیش سماورهایی که پشت ویترین مغازه‌ها طنازی می‌کنند و جلوه‌گری. مغازه‌ها تعدادشان به شمار انگشتان دست نمی‌رسد، اما این هنر برای خودش یلی است و می‌تواند خیلی‌ها را از رنج بیکاری برهاند و از آن سمت گرمای آتش چای داغ آن خستگی را از تن خیلی‌ها بستاند، به همین سادگی.

ارسال نظر