کد خبر: ۲۴۶۴
۱۱ بهمن ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

همراه با مرد انقلابی محله وکیل‌آباد که هیچ سمتی نپذیرفت

سیدرضا تفضلی می‌گوید: در رفت‌وآمدهای مخفیانه‌ای که به خانه آیت‌الله شیرازی داشتم، با امام خمینی (ره) و قیام ایشان آشنا شدم. بعد از این آشنایی نیز پای ثابت جلسات سخنرانی‌ آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله واعظ طبسی و شهید هاشمی‌نژاد شدم و خیلی زود مورد اعتماد رهبران انقلاب مشهد، به ویژه آیت‌الله خامنه‌ای، قرارگرفتم و به عنوان نماینده ایشان و مبلغ انقلاب در منطقه وکیل‌آباد و روستاهای اطراف فعالیتم را شروع‌کردم. اعلامیه‌های حضرت امام خمینی (ره) را تکثیر می‌کردم و در بین اهالی محله وکیل‌آباد و روستاهای اطراف چون پاچنار، قاسم‌آباد، نوچاه و... پخش می‌کردم.

سیدرضا تفضلی یکی از فعالان و البته گمنامان انقلاب 57 مشهد است که این روزها هشتادسالگی را در محله وکیل‌آباد و در تنهایی سپری می‌کند. او در واپسین سال‌های دهه سوم زندگی‌اش تلاش کرد اهالی وکیل‌آباد و روستاهای اطراف آن را با انقلاب آشنا کند و توانست با صحبت‌هایش افراد زیادی را جذب انقلاب کند. به پاس زحمات و به منظور بهره‌برداری بیشتر از توان سید رضا، بعد از پیروزی انقلاب، مناصب مهمی به او پیشنهاد می‌شود، اما او که عمری را با کشاورزی گذرانده، تصمیم می‌گیرد شغل آبا و اجدادی خود را ادامه دهد و فقط حامی انقلاب بماند. 
 

نماینده انقلاب در وکیل‌آباد و روستاهای اطراف شدم

سی‌و‌خورده‌ای‌ساله است که زمزمه‌های انقلاب به گوشش می‌رسد و خیلی زود او را وامی‌دارد که پای منبر رهبران انقلاب بنشیند. ‌سیدرضا تفضلی در تعریف ماجرای آشنایی‌اش با انقلاب می‌گوید: خانواده مذهبی ما همیشه مخالف تبلیغات ضداسلامی و بی‌بندوباری‌هایی بود که توسط رژیم شاه از طریق تلویزیون پخش می‌شد. در سال‌های بعد از قیام 15خرداد، اعلامیه‌ای از سوی امام‌خمینی (ره) با مضمون حرام بودن تماشای فیلم‌های تلویزیون منتشر شد و بسیاری از مذهبیون نیز از این موضوع حمایت کردند و در یک اقدام متهورانه 26 عدد تلویزیون را به داخل خیابان (دانشگاه) پرتاب کردند. 

برادر من هم یکی از این معترضان بود و تلویزیونشان را به داخل خیابان پرتاب کرد. بعد از شنیدن این حادثه من هم مشتاق شدم با مجتهدی که این فتوا را صادرکرده است، آشنا شوم. در رفت‌وآمدهای مخفیانه‌ای که به خانه آیت‌الله شیرازی داشتم، با امام خمینی (ره) و قیام ایشان آشنا شدم. بعد از این آشنایی نیز پای ثابت جلسات سخنرانی‌ آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله واعظ طبسی و شهید هاشمی‌نژاد شدم و خیلی زود مورد اعتماد رهبران انقلاب مشهد، به ویژه آیت‌الله خامنه‌ای، قرارگرفتم و به عنوان نماینده ایشان و مبلغ انقلاب در منطقه وکیل‌آباد و روستاهای اطراف فعالیتم را شروع‌کردم. 

اعلامیه‌های حضرت امام خمینی (ره) را تکثیر می‌کردم و در بین اهالی محله وکیل‌آباد و روستاهای اطراف چون پاچنار، قاسم‌آباد، نوچاه و... پخش می‌کردم. به تدریج جمعی از ساکنین این روستاها به انقلابیون و انقلاب پیوستند.

 

از سه تعقیب گریختم

با افزایش رفت‌وآمدهای سیدرضا تفضلی به مجامع انقلابی و ارتباط با رهبران انقلاب در مشهد، ساواکی‌ها به او مظنون می‌شوند و تعقیبش می‌کنند تا بلکه بتوانند ردی از بالاسری‌هایش بگیرند. اما تفضلی هر بار به نحوی از این تعقیب‌وگریزها سالم بیرون می‌آید. او می‌گوید: در آن زمان خودرو وانتی داشتم که در رفت‌و‌آمدهای خود به شهر و حضور در مجامع انقلابیون از آن استفاده می‌کردم. ساواکی‌ها که همیشه در اطراف خانه آیت‌الله شیرازی مستقر بودند و رفت‌وآمد انقلابیون را زیر نظر داشتند، بعد از خروج افراد از منزل آیت‌الله شیرازی آن‌ها را تعقیب می‌کردند. 

یک شب متوجه تعقیب ساواکی‌ها شدم، سرعت وانت را زیاد کردم و با رفتن از خیابان‌های فرعی، مأموران ساواک را پشت سرگذاشتم. چند روز بعد از این ماجرا، دوباره توسط همان ساواکی‌ها تعقیب شدم. این بار نیز بعد از تعقیب‌وگریز طولانی، توانستم از دیدشان پنهان شوم. طولی نکشید که برای سومین بار توسط همان گروه ساواکی مورد تعقیب قرار گرفتم. این بار تا نزدیکی ورودی محله وکیل‌آباد تعقیبم کردند. 

خوشبختانه توانستم قبل از آنکه به من برسند، با خودرو وارد حیاط شوم. این‌بار هم متوجه نشدند به کدام خانه رفتم. صبح روز بعد چند نفر از ساواکی‌ها به محله وکیل‌آباد آمدند و شروع به پرس‌وجو از اهالی کردند، اما هیچ‌کدام از اهالی با آن‌ها همکاری نکردند.

 

 انقلابیون را با وانت به میدان شهدا می‌بردم

با عمومی شدن انقلاب، سیدرضا تفضلی نیز علنا به تبلیغ می‌پردازد و از طریق گفت‌وگو با اهالی محله وکیل‌آباد و مناطق اطراف، آنان را برای شرکت در راهپیمایی آماده می‌کند. تفضلی در ادامه می‌گوید: با آغاز سال 57 ابهت و خفقان پوشالی رژیم شاه از بین رفت و راه‌پیمایی‌های چندصدهزار نفری در مشهد شکل گرفت. با این وجود هنوز هم افرادی بودند که احتیاج به یک تلنگر برای ورود به صحنه و پیوستن به انقلابیون داشتند. 

با آغاز سال 57 ابهت و خفقان پوشالی رژیم شاه از بین رفت و راه‌پیمایی‌های چندصدهزار نفری در مشهد شکل گرفت

به همراه چند نفر دیگر از انقلابیون با حضور در محلات و روستاهای منطقه به پخش آخرین اطلاعیه‌ها و سخنرانی‌های امام خمینی (ره) و شرح وقایع و حضور میلیونی راهپیمایان در شهرهای دیگر می‌‌پرداختیم و از آن‌ها می‌خواستیم با حضور خود در راهپیمایی، دیگر انقلابیون را یاری کنند. این سخنرانی‌ها تأثیر مثبتی داشت و تعداد زیادی از افراد روستاهای منطقه به انقلاب پیوستند. اما دوری راه و نبود وسیله یکی از مشکلات اهالی روستا برای حضور در تظاهرات بود. 

برای حل این مشکل پیش‌قدم شدم و هر روز صبح، با وانتی که داشتم به محلات وکیل‌آباد، قاسم‌آباد، پاچنار و... می‌رفتم و انقلابیون را به میدان شهدا می‌بردم و بعد از پایان راه‌پیمایی نیز آن‌ها را به منازلشان برمی‌گرداندم، گاهی اوقات جمعیت سوار شده به وانت به قدری زیاد بود که هر لحظه امکان ترکیدن لاستیک وجود داشت، اما با توکل به خدا به طرف شهر حرکت می‌کردم.

 

توزیع روزی 40 نان در محله وکیل‌آباد

در روزهای اوج انقلاب که مردم هر روز درگیر شرکت در تظاهرات و حضور در خیابان‌ها بودند، بسیاری از مغازه‌ها و کارخانه‌ها تعطیل شده بود. ضدانقلاب و گروه‌های وابسته به شاه نیز با سوءاستفاده از این موضوع، از مردم می‌خواستند به سر کارهایشان برگردند تا فقر و بدبختی گریبانگیر آن‌ها نشود. برخی از انقلابیون نیز که وضعیت مالی ضعیفی داشتند، کم‌کم تحت‌تأثیر این تبلیغات نگران شده بودند. 

در این احوال تفضلی برای حمایت از قشر ضعیف تأمین مایحتاج زندگی آنان را تقبل می‌کند. او روزی 40 نان در محله توزیع می‌کند تا مبادا غم نان کسی را از شرکت در تظاهرات بازدارد. مبادا مثل آنان برخورد کنیم. «مقابله‌به‌مثل» همیشه یکی از خط قرمزهای تفضلی در طول انقلاب بوده است. 

او تا جایی که دستش می‌رسد تلاش می‌کند با گفت‌وگو و محبت مانع برخورد خشونت‌آمیز برخی از انقلابیون تندرو شود. می‌گوید: در طول دوران مبارزه با شاه و راهپیمایی‌ها همیشه مراقب بودم کاری که باعث خدشه‌دارشدن انقلاب و امام شود انجام ندهم؛ این حس را نسبت به اطرافیانم نیز داشتم. به همین دلیل با کسانی که معتقد به مقابله به‌مثل و برخورد خشونت‌آمیز بودند، برخورد می‌کردم. در یکی از راهپیمایی‌ها چند نفر از افرادی که مشکوک به جاسوسی برای ساواک بودند، توسط انقلابیون افراطی دستگیر شدند. 

آن‌ها قصد کشتن این افراد را داشتند. وقتی این صحنه را دیدم، خودم را نزد انقلابیون رساندم و با بیان این مطلب که ما باید الگوی دیگران باشیم و نباید مانند ساواکی‌ها و وابستگان به رژیم شاه با خشونت و خونریزی رفتارکنیم، از اعمال خشونت بر ضد افراد دستگیر شده جلوگیری کردم. یکی دیگر از جریاناتی که رژیم پهلوی برای حفظ حکومت خود به‌ راه انداخته بود، اجیر کردن چماق به دستان و چاقوکشان برای مقابله با انقلابیون بود. به دنبال این جریان، به ما خبردادند که تعدادی از افراد لات و شاه‌دوست با چوب و چماق به طرف مشهد حرکت کرده‌اند. 

به ما خبردادند که تعدادی از افراد لات و شاه‌دوست با چوب و چماق به طرف مشهد حرکت کرده‌اند

انقلابیون منطقه نیز با شنیدن این خبر آماده مقابله به مثل شدند، اما ما مانع این حرکت آن‌ها شدیم و به همراه چند نفر دیگر برای مذاکره و صحبت با این افراد روانه شدیم. در بیرون از شهر با تعدادی از این افراد فریب خورده برخورد کردیم. آن‌ها که برای این کار پول خوبی ‌گرفته بودند، ابتدا به ما اعتنا نکردند و حتی قصد حمله کردن به ما را داشتند، اما کم‌کم تحت‌تأثیر صحبت‌های ما قرار گرفتند و از این حرکت خود پشیمان شدند و بازگشتند.

 

هیچ سمتی را قبول نکردم

سیدرضا تفضلی بعد از پیروزی انقلاب با وجود دریافت پیشنهاد برای پست‌های مهم، سمتی را قبول نمی‌کند و تصمیم می‌گیرد تا پایان عمر کشاورز بماند. البته او در روزها و ماه‌های نخستین پیروزی انقلاب، چون هنوز حکومت و امنیت برقرار نشده بود و احتمال خرابکاری منافقان وجود داشت به همراه تعدادی از انقلابیون محافظت از محله و راه‌های اطراف را بر عهده گرفت، اما بعد از آن ترجیح داد سمتی نداشته باشد و فقط حامی انقلاب بماند. 

او می‌گوید: بعد از پیروزی انقلاب تعدادی از افراد انقلابی‌نما با پیوستن به انقلاب، به دنبال انجام کارهای افراطی بودند. در یکی از پاس‌های شبانه تعدادی از انقلابی‌نماها، زن و شوهری را دستگیر کردند و به بهانه رابطه نامشروع، آن‌ها را به درخت بستند. من تا جایی که می‌توانستم رو‌به‌روی این گروه‌های افراطی ایستادم و ماهیت آن‌ها را رسوا کردم اما بعد از مدتی تصمیم گرفتم دیگر دخالت نکنم. 

بعد از پیروزی انقلاب در جلسه‌‌ای خصوصی با حضور انقلابیون قدیمی مشهد، یکی از رهبران انقلاب در مشهد، به همه حاضران پذیرش سمت‌ها و مسئولیت‌هایی را پیشنهاد داد. از میان 25 نفری که در جلسه حاضر بودند، تنها من و یکی دیگر از افراد که ایشان هم معلم بود، سمت و مقامی را نپذیرفتیم. تا امروز نیز از انقلابی بودن و موقعیت خود هیچ استفاده‌ای نکرده‌ایم. ما برای خدا و برپایی عدالت قیام کردیم و مزد و اجر کارمان را نیز از خدا می‌خواهیم.

ارسال نظر