کد خبر: ۲۵۲۰
۲۰ بهمن ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

ردپای انقلاب اسلامی مشهد در آلبوم عکس‌های اهالی قاسم‌آباد

بسیاری از افرادی که به ثبت وقایع انقلاب اسلامی از دریچه لنز دوربین عکاسی پرداختند، بعدها به چهره‌هایی مشهور در عکاسی، مستندسازی، کارگردانی و تهیه‌کنندگی تبدیل شدند. در مشهد هم از اولین روزهایی که آتش انقلاب اسلامی شعله گرفت، تاریخ این اتفاق مردمی با فلاش دوربین‌ها ثبت شد. عکس‌های معروفی که آن روزها از مشهد ثبت شده است را بارها دیده‌ایم اما این‌بار به‌سراغ آلبوم عکس‌های شهروندان رفتیم و از آن‌ها خواستیم تصاویری را که خود یا بستگانشان با دوربین‌های شخصی ثبت کرده‌اند برای ما ارسال کنند. در این گزارش نگاهی به چند عکس منتخب از این افراد انداخته‌‌ایم.

وقوع انقلاب اسلامی عکاسی را هم مثل دیگر ساحت‌های جامعه ایرانی دچار تحولی بزرگ کرد چنانکه از دل «یک فن» که بیشتر کاربردهای تبلیغاتی و صنعتی داشت، هنری اجتماعی زاییده شد. بسیاری از افرادی که به ثبت وقایع انقلاب اسلامی از دریچه لنز دوربین عکاسی پرداختند، بعدها به چهره‌هایی مشهور در عکاسی، مستندسازی، کارگردانی و تهیه‌کنندگی تبدیل شدند. در مشهد هم از اولین روزهایی که آتش انقلاب اسلامی شعله گرفت، تاریخ این اتفاق مردمی با فلاش دوربین‌ها ثبت می‌شد. 

عکس‌های معروفی که آن روزها از مشهد ثبت شده است را بارها دیده‌ایم اما این‌بار به‌سراغ آلبوم عکس‌های شهروندان رفتیم و از آن‌ها خواستیم تصاویری را که خود یا بستگانشان با دوربین‌های شخصی ثبت کرده‌اند برای ما ارسال کنند. در این گزارش نگاهی به چند عکس منتخب از این افراد انداخته‌‌ایم و با دو نفر از این عکاسان درباره حس و حال لحظه ثبت عکس‌ها گفت‌وگو کرده‌ایم.

 

سرباز فراری که نخواست در خدمت ستمگر باشد

محمدباقر عظیمی

محمدباقر عظیمی هم‌محله‌ای ما در محله استاد یوسفی متولد 1339 در کوچه جوادیه خیابان طبرسی است. او دوره دبستان را در مدرسه جوادیه مرحوم عابدزاده درس خواند و در این مدرسه با رئیس جمهور فعلی حجت‌الاسلام رئیسی هم‌مدرسه‌ای بود. اوایل سال 57تبریز سرباز بود که امام خمینی در پیامی از سربازان خواست از سربازخانه‌ها فرار کنند تا «در خدمت ستمکار» نباشند. 

به دنبال این پیام خیلی از سربازان از محل خدمت خود فرار کردند که محمدباقر نیز یکی از آن‌ها بود. می‌گوید: در مسیر همه‌جا ایست بازرسی بود و همه خودروها به دنبال سرباز فراری‌ها می‌گشتند. یادم هست در یک حرکت عمومی همه سرهایشان را تراشیده بودند که سرباز فراری‌ها شناخته نشوند. من یک خودرو شخصی پیدا کردم و به تهران رفتم. دوستی در جماران داشتم و پیش او رفتم. یک ماه آنجا بودم و هر روز در تظاهرات شرکت می‌کردم. بهمن ماه به مشهد برگشتم.

 

 

بخشیدن دوزاری به مردم در تظاهرات

عظیمی خاطرات زیادی از روزهای انقلاب اسلامی و همبستگی مردم در تظاهرات‌ها به یاد دارد. می‌گوید: افراد به هر شکلی به هم کمک می‌کردند. مثلا خیلی‌ها از جاهای دور و نزدیک می‌آمدند و در تظاهرات همدیگر را گم می‌کردند و یا به هر دلیل دیگری می‌خواستند از تلفن همگانی استفاده کنند، نیاز به دو زاری داشتند. یک عده دو زاری جمع می‌کردند و نزدیک تلفن عمومی می‌ایستادند و سکه‌ها را مجانی به مردم می‌دادند. یا اینکه ساندویچ درست می‌کردند و بین تظاهرکنندگان گرسنه که ساعت‌ها به همراه بچه‌های کوچک توی خیابان بودند توزیع می‌کردند.

خیلی‌ها از جاهای دور و نزدیک می‌آمدند و در تظاهرات همدیگر را گم می‌کردند و یا به هر دلیل دیگری می‌خواستند از تلفن همگانی استفاده کنند، نیاز به دو زاری داشتند

 

عکاسی از انقلاب با دوربین جیبی

او آن سال‌ها یک دوربین عکاسی «هانی مکث» خریده بود. این نوع دوربین‌ها به دوربین‌های کشویی یا قلمی معروف بودند و توی جیب جا می‌شدند. در خیلی از تظاهرات‌هایی که به همراه رفقایش در آن‌ها شرکت می‌کرد این دوربین همراهش بود. او عکس‌های زیادی تهیه کرده است اما فقط چندتایی برایش مانده است. می‌گوید: با رفقا می‌رفتیم یک لوکیشن جذاب پیدا می‌کردیم و به نوبت توی آن لوکیشن می‌ایستادیم و از هم عکس می‌گرفتیم. خیلی وقت‌ها هم از مردم عکس می‌گرفتیم.

 

عظیمی درباره این عکس توضیح می‌دهد: تاریخ دقیقش را یادم نیست ولی لوکیشنش را یادم است. حوالی حرم به سمت پنجراه بود. نزدیک 22بهمن سال 57 و خیابان از برف پوشیده شده بود. خیلی شلوغ بود ولی ما همان لحظه یک جای خلوت پیدا کردیم و عکس گرفتیم. کمی فکر می‌کند و ادامه می‌دهد: بیشتر به‌دلیل تصویر دکتر شریعتی و امام(ره) بود که آنجا ایستادم. می‌خواستم پس‌زمینه‌ای این تصاویر درعکس باشد. 

پیش از ظهر بود و با اینکه شب قبلش برف باریده بود هوا روشن و آفتابی بود. مغازه‌‌دارها کرکره‌ها را پایین کشیده بودند چون از حادثه 9 و 10دی خاطرات بدی داشتند. ولی آن روز تیراندازی نشد و تظاهرات آرام برگزار شد. بعد از آن واقعه در مشهد رژیم کوتاه آمده بود. فقط گاهی گاز اشک‌آور می‌زدند که مردم هم یاد گرفته بودند چه کار کنند؛ با خودشان کبریت می‌آوردند و به محض اینکه گاز اشک‌آور می‌زدند کاغذی یا چوبی را آتش می‌زدند تا گاز را خنثی کنند. تا ظهر در خیابان بودیم و بعد برگشتیم خانه.

 

او درباره عکس بالامی‌گوید: این عکس را یادم نیست کجا گرفتیم ولی همان نزدیک‌های انقلاب در سال 57 است. شاید خیابان امام رضا(ع) (خیابان تهران) باشد. نقاشی روی آن پرچم که یک نفر اسلحه دستش است، به نظرم قشنگ آمد و رفتم آنجا ایستادم که آن پرده هم بیفتد.

 

عکس‌های اتفاقی از وقایع مهم انقلابی مشهد

حسین مرادیان

حسین مرادیان عکاس، فیلم‌بردار و مستندساز دوران انقلاب اسلامی و بعد از آن دوره دفاع مقدس است. او در زمان انقلاب اسلامی جوانی علاقه‌مند به عکاسی و فیلم‌برداری بود که هرجا می‌رفت دوربینش همراهش بود. 

با او که از شهروندان ساکن در منطقه10 است، پیش‌تر به بهانه فیلم‌برداری از تشییع جنازه شهدای خراسان در معراج شهدا در دوره دفاع مقدس گفت‌وگو کرده بودیم. اما این بار از او خواستیم آلبوم عکس‌های انقلابش را ورق بزند و برایمان از حال و هوای عکاسی از آن روزها بگوید. 

مرادیان که آن سال‌ها هرکاری از دستش برمی‌آمد، از تکثیر فیلم و کتاب گرفته تا چاپ و توزیع عکس‌های انقلابی مانند عکس‌های امام خمینی(ره) در بین تظاهرکنندگان انجام می‌داد، به‌طور اتفاقی از چند تظاهرات مهم در مشهد عکاسی کرد. یکی از آن‌ها مربوط به وقایع 9دی 57 بود که مردم در چهارراه استانداری یک تانک‌ ارتش را به آتش کشیدند.

 

 

آتش‌سوزی کارخانه پپسی و فروشگاه ارتش

مرادیان عکس‌های دیگری هم دارد که مربوط به آتش زدن کارخانه پپسی در همین روز توسط مردم است. او توضیح می‌دهد: چون درصدی از فروش این کارخانه برای صهیونیست‌ها و بهاییت می‌رفت مردم جلو در کارخانه در خیابان کوهسنگی روبه‌روی بیمارستان 17شهریور تظاهرات کردند و آن را آتش زدند. این آتش‌سوزی به‌دلیل مواد شیمیایی که در کارخانه نگهداری می‌شد خیلی مهیب بود و نور خیلی شدیدی ایجاد کرده بود. آن روز من خیلی عکس گرفتم ولی آن‌قدر نور زیاد بود که همه فیلم‌های دوربین سوخت و فقط یک عکس باقی ماند که کیفیت خوبی نداشت.»

 

او همچنین از ماجرای آتش زدن فروشگاه ارتش در خیابان استانداری در همین روز نیز عکس‌هایی تهیه کرده است. تظاهرات خانم‌ها در نزدیکی حرم مطهر در یکی از روزهای بهمن57. مرادیان می‌گوید: خیابانش را یادم نیست فقط یادم است که رفته بودم بالای یک دکه روزنامه‌فروشی و از آنجا این عکس را تهیه کردم.

 

مرادیان درباره این عکس‌ها که 9 دی 57 در چهارراه لشکر ونزدیک فلکه تقی‌آباد تهیه شده توضیح می‌دهد: ابتدا همه چیز آرام بود و ارتش به ظاهر به مردم پیوسته بود. همه سوار تانک شده بودند و به سربازان گل می‌دادند و عکس می‌گرفتند. بعد یکی دو بالگرد روی سر جمعیت پدیدار شدند و ظرف چند دقیقه همه چیز عوض شد. 

تانک‌ها ناگهان حرکت کردند و مردمی که روی تانک‌ها حتی روی لوله آن‌ها رفته بودند، افتادند پایین و چندنفر زیر تانک‌ها آمدند و له شدند. بعد از آن رویه مردم برگشت و برای دفاع از خودشان سعی کردند تانک‌ها را آتش بزنند. در این عکس من در نقطه روبه‌رو ایستاده بودم و یک طرفم دیوار بیمارستان امام رضا(ع) بود. لحظه حمله تانک‌ها را ندیدم ولی به محض اینکه متوجه شدم رفتم به سمت محل حادثه و دیدم که مردم دارند یک تانک و یک نفربر را آتش می‌زنند.

 

جلو استانداری 9 دی 57

 

9دی 57فروشگاه ارتش در حال سوختن

 

مرادیان که شاهد این واقعه بوده است می‌گوید: یک عده واقعا آدم‌های درستی بودند و خیلی از اقلامی را که از فروشگاه و انبار آن برداشتند بردند به خانه آیت‌ا... شیرازی یا بیمارستان قائم تحویل دادند. یک عده هم البته بودند که فروشگاه را غارت کردند و اجناس را برای خودشان بردند.

او درباره این عکس توضیح می‌دهد: مردم از خار و خاشاک و شاخه‌های درخت و هرچه گیرشان می‌آمد استفاده کردند و تانک را آتش زدند. چون با هدف قبلی نبود که با خودشان بنزین بیاورند. در بعضی تظاهرات‌ها در شهرهای دیگر با هدف قبلی این کار انجام می‌شد. اواخر کار رژیم در تظاهرات‌ها تانک می‌آوردند که مردم وحشت کنند و نیایند.

واقعه چهارراه لشکر در 9دی57 از نمایی دیگر

مرادیان می‌گوید: سربازها وقتی واکنش مردم را دیدند فرار کردند. یکی از تانک‌ها و یک نفربر ارتش به دست مردم افتاد و آن‌ها با چوب و شاخه درخت‌ها آن را آتش زدند.

 

آتش زدن کارخانه پپسی در خیابان کوهسنگی در 9دی 57
9دی 57 کنار نرده‌ های بیمارستان امام رضا(ع) نزدیک میدان تقی‌آباد
ارسال نظر