کد خبر: ۲۶۴۱
۱۵ اسفند ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

دانش آموز ساکن محله وحید عنوان‌دار جشنواره خوارزمی است

محمدرضا جعفری آنی متولد1386 اولین بار کلاس هفتم در جشنواره خوارزمی شرکت کرد و مقام سوم استانی رشته «احساس واژه ها» را کسب کرد. پس از آن در عرض دو سال صاحب رتبه های دیگری هم شد، مانند رتبه سوم رشته زبان و ادبیات فارسی استانی جشنواره خوارزمی سال 98 - 99، رتبه اول استانی رشته داستان نویسی و رتبه دوم استانی رشته مجسمه سازی جشنواره فردا در سال 99-1400 تحصیلی جدید. نوجوان های هم سن وسالش در محله بیشترشان عاشق بازی گل کوچک در کوچه اند، اما محمدرضا علاقه زیادی به فوتبال ندارد. بیشتر دلش می خواهد کتاب بخواند و برای همین در کتابخانه محله عضو شده است و بیشتر کتاب می خواند.

محمدرضا جعفری آنی متولد1386 و ساکن محله وحید است و در کلاس نهم مدرسه امید انقلاب علامه امینی درس می خواند. یکی از دانش آموزان ویژه مدرسه است که پنج مقام در زمینه های انشا و داستان نویسی استانی دارد، آن هم در رقابت های دانش آموزی جشنواره خوارزمی .

می شود گفت تبحرش در بازی با کلمات است. نویسندگی را دوست دارد، اما بیشتر از آن مصمم است پزشک شود. اهل مطالعه است و بیشتر اوقات فراغتش را کتاب می خواند. با اشتیاق می گوید: تاکنون بیشتر از صد جلد کتاب خوانده ام.

 

برگزیده احساس واژه ها

اولین بار کلاس هفتم در جشنواره خوارزمی شرکت کرد و مقام سوم استانی رشته «احساس واژه ها» را کسب کرد. پس از آن در عرض دو سال صاحب رتبه های دیگری هم شد، مانند رتبه سوم رشته زبان و ادبیات فارسی استانی جشنواره خوارزمی سال 98 - 99 ، رتبه اول استانی رشته داستان نویسی و رتبه دوم استانی رشته مجسمه سازی جشنواره فردا در سال 99-1400 تحصیلی جدید. او تعریف می کند: از کودکی به نویسندگی علاقه داشتم.

خیلی وقت ها پول هفتگی ام را پس انداز می کردم تا بتوانم کتاب بخرم؛ کتاب های داستان و دایرةالمعارف و مجلات دانستنی ها. حتی از زمانی که هنوز نمی توانستم بخوانم و بنویسم، مادرم برایم داستان های زیادی تعریف می کرد. همه شب هایی که با قصه های او به خواب عمیق می رفتم، به این فکر می کردم که باید نویسنده شوم.

اولین داستانی که نوشته است، موضوع اجتماعی دارد و روایت خانم مسنی است که پسرش تصمیم می گیرد او را به خانه سالمندان ببرد. قلمش توصیفی است. محمدرضا می گوید: این داستان درون مایه ای احساسی و توصیفی دارد و ماجرای پسری است که تصمیم می گیرد مادرش را برای همیشه به خانه سالمندان بفرستد.

برای انتخاب موضوع، مادرم کمکم کرد، اما روایت داستان را خودم نوشتم. در مدرسه بیشتر نمره هایش عالی است و در اخلاق و ادب هم بیست است. یکی از علایقش که سرسخت پای آن ایستاده، ادبیات است. او خیلی دلش می خواهد پزشکی را هم در کنار ادبیات در آینده ادامه دهد. محمدرضا جعفری نوجوانی را با تجربه شیرینی شروع کرده است، آن هم در سه ماه تابستان که فصل تعطیلی مدارس است. سیزده سالگی منشی پزشک محله شان شد که از دوستان پدرش است.

خودش این تجربه را خیلی دوست دارد و می گوید: پدر و مادرم هم دوست دارند من پزشک شوم. خودم هم از کودکی به پزشکی بی علاقه نبوده ام و قصد دارم درآینده این رشته را برای ادامه تحصیلم انتخاب کنم و البته در کنار آن کتاب هایی تحقیقی با موضوع های مربوط به پزشکی و موضوع های ادبی بنویسم.

 

تأثیرگذاران زندگی من

نوجوان های هم سن وسالش در محله بیشترشان عاشق بازی گل کوچک در کوچه اند، اما محمدرضا علاقه زیادی به فوتبال ندارد. بیشتر دلش می خواهد کتاب بخواند و برای همین در کتابخانه محله عضو شده است و بیشتر کتاب می خواند.

خودش می گوید: زمان هایی که درس دارم، به آن ها رسیدگی می کنم و مشغول درس می شوم، اما اگر در طول روز وقت آزاد داشته باشم، معمولا یا کتاب می خوانم، یا در اینترنت مهارت های نویسندگی را جست وجو می کنم. در این بین اگر سؤالی پیش بیاید، در مدرسه معلم های دل سوزی داریم که با صبر و حوصله به سؤال هایمان پاسخ می دهند.

محمدرضا از پدر و مادرش که در این راه بهترین مشوقش هستند، تشکر می کند و در ادامه می گوید: معلم هایی مانند آقای علیرضا دلارامی، شاعر برجسته ناحیه5 که دبیرم نیز هست، در حوزه نویسندگی کمکم می کند و در موفقیت های من مؤثر است.

ارسال نظر