کد خبر: ۲۶۷۴
۱۹ اسفند ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

داستانی برای آرش شهید

«خورشید در آسمان معرکه گرفته بود. نمی‌دانستم گریه کنم یا خویشتن‌دار باشم. دیگر کسی نبود که بچه‌های قد و نیم قد همسایه‌ها را سرگرم کند یا به سالمندان و کودکان‌کار یاری رساند. با صدای دخترعموی آرش به خودم آمدم. بفرمایید خرما! ....» این‌ها بخشی از داستان بهار بهلول، نوجوان سیزده‌ساله و داستان‌نویس محله فارغ‌التحصیلان است که چندی پیش در مسابقه داستان‌نویسی «قهرمان محله من» شرکت کرد و مقام آورد.

«خورشید در آسمان معرکه گرفته بود. نمی‌دانستم گریه کنم یا خویشتن‌دار باشم. دیگر کسی نبود که بچه‌های قد و نیم قد همسایه‌ها را سرگرم کند یا به سالمندان و کودکان‌کار یاری رساند. با صدای دخترعموی آرش به خودم آمدم. بفرمایید خرما! ....» این‌ها بخشی از داستان بهار بهلول، نوجوان سیزده‌ساله و داستان‌نویس محله فارغ‌التحصیلان است که چندی پیش در مسابقه داستان‌نویسی «قهرمان محله من» شرکت کرد و مقام آورد.

 

در جست‌وجوی صاحب نام کوچه

این مسابقه در فرهنگ‌سراهای شهر برگزار شد و علاوه بر برگزیدگان شهری در هر فرهنگ‌سرا هم نفرات برتر معرفی شدند. در این بین بهار بهلول، داستانی با عنوان«نامت ماندگار» نوشت که رتبه اول داستان‌نویسی فرهنگ‌سرای ترافیک را به خود اختصاص داد. او داستان شهیدی به نام «آرش بوستانی» را نوشته که درباره‌اش چنین می‌گوید: منزل یکی از دوستان خانوادگی‌مان در خیابانی به نام آرش بوستانی است. 

وقتی از آن‌ها پرسیدم این فرد کیست که نامش را بر کوچه‌تان گذاشته‌اند گفتند اسم یک شهید است که مادرش در منزل روبه‌روی ما سکونت دارد. بهار همراه مادرش به منزل مادر این شهید می‌رود تا بداند پسر او چه کسی بوده و چرا به شهادت رسیده است و این گفت‌وگوها، آن‌قدر او را تحت تأثیر قرار می‌دهد که موضوع داستانش می‌شود.

وقتی کلاس نقاشی می‌رفتم، دوست داشتم کتابی بنویسم که نقاشی‌هایش را خودم بکشم 

این نوجوان پرتلاش از کودکی به کتاب و داستان علاقه داشته است طوری که به گفته مادرش، الهه خبیری، وقتی شیطنت‌های او تمامی نداشته، فقط یک راه برای آرام کردنش بوده است آن هم خواندن کتاب داستان.

 بدین ترتیب او کودکی‌اش را گوش به داستان‌های مادر داده و از کلاس دوم مدرسه که خواندن و نوشتن را یاد گرفته، در کلاس‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شرکت کرده تا علاوه بر داستان‌خوانی، هنرهای مختلف سفالگری، نقاشی، سرود و ... را فراگیرد.

 

کسب مقام در مسابقات مختلف

او که همیشه از کتابخانه کانون کتاب امانت می‌گرفته است، می‌گوید: وقتی کلاس نقاشی می‌رفتم، دوست داشتم کتابی بنویسم که نقاشی‌هایش را خودم بکشم برای همین دوازده‌ساله بودم که در کلاس‌های داستان‌نویسی ثبت‌نام کردم. مربی‌مان خانم بهاره قانع‌نیا مسابقات مختلف را اعلام می‌کرد که در آن‌ها شرکت کردم.

داستان‌های بهار، سال99 در چند مسابقه برگزیده می‌شود: در جشنواره «کرونا را شوت کن» و مسابقه «یک سال کرونایی»، عنوان برگزیده استانی مسابقه داستان‌نویسی دانش‌آموزان را داشتم همچنین در جشنواره «پرسش مهر» در ناحیه به عنوان برگزیده معرفی شدم. در جشنواره خوارزمی هم در سطح مدرسه عنوان نفر اول را کسب کردم.

او بین داستان‌هایش «نامه‌ای به امام رضا(ع)» را که به‌تازگی نوشته از همه بیشتر دوست دارد و درباره‌اش چنین می‌گوید: این داستان از زبان یک اسکناس است تا زمانی‌که به ضریح امام رضا(ع) می‌رسد. هنوز نتایج مسابقه‌ای که با این داستان در آن شرکت کرده‌ام اعلام نشده است اما اگر رتبه نیاورد هم دوستش دارم.

ارسال نظر