کد خبر: ۲۷۱۹
۱۴ فروردين ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

درخشش قرآنی «لعل»

مسعود لعل‌اول یکی از دل‌باخته‌های کلام الهی است که اول دلش پیش صوت خوش قرائت قرآن گیر کرد و بعد کم‌کم حس کرد جرعه‌جرعه این کلام دست از سر دلش برنمی‌دارد و پا پیش‌تر گذاشت و حافظ کل قرآن شد. بعدها خانواده‌اش هم در این مسیر قدم برداشتند. می‌گوید: حفظ‌کردن تجربیات قشنگی دارد. گاهی به آیاتی می‌رسی که دوست داری بیشتر روی معانی‌اش تمرکز کنی. مسعود لعل‌اول می‌گوید: به‌تدریج که در تلاوت قرآن پیشرفت کردم، با معانی آن هم آشنا شدم. خیلی از آن‌ها جذاب و دل‌نشین بود. آیه آخر سوره مبارکه عنکبوت از همان آیات راهگشاست.

وقتی کلام خدا در خانه‌ای جریان دارد، انگار زندگی روی زیباتری نشان می‌دهد؛ ثانیه‌ها مقدس‌ترند و آرامش و خوشبختی چاشنی لحظه‌ها می‌شود. محال است کسی صدای تلاوت قرآن را از بلندگوهای مسجد یا کوچه و خیابان بشنود و به آن دل نبازد.

مسعود لعل‌اول یکی از دل‌باخته‌های کلام الهی است که اول دلش پیش صوت خوش قرائت قرآن گیر کرد و بعد کم‌کم حس کرد جرعه‌جرعه این کلام دست از سر دلش برنمی‌دارد و پا پیش‌تر گذاشت و حافظ کل قرآن شد. بعدها خانواده‌اش هم در این مسیر قدم برداشتند. حالا جمع خوشبخت و آرامی را کنار هم دارند. وجاهت و ایمانشان بین دوست و آشنا و هرکسی که می‌شناسدشان زبانزد است.

 حافظ و قاری قرآن محله ایثار، کارشناسی‌ارشد علوم قرآن و حدیث از دانشگاه فردوسی دارد و چندین مقام برتر در مسابقات حفظ و قرائت. او درتصحیح و تحقیق یک جلد از مجموعه بیست‌جلدی تفسیر «علامه شبر» سهیم است. زیباترین هدیه‌ای که قرآن در دوران زندگی به او داده، همسرش است. 

این وصلت سرشار از خیر و برکت بوده است. او حالا سه فرزند دارد؛ محمد‌صادق یازده‌ساله حافظ پنج جزء و فاطمه که هفت سال دارد، حافظ سوره‌های کوچک است. زهرای کوچک هم هنوز دو سال ندارد. مادر خانواده نیز حافظ پنج جزء قرآن است و دروس حوزه را تا سطح سه ادامه داده است. ماه مبارک رمضان بهانه‌ای شد تا ساعتی همراه با این خانواده قرآنی باشیم.

 

از کودکی با قرآن

مسعود لعل‌اول سال 1360در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمده و در محله ایثار بزرگ شده و پدرش قاری قرآن بوده است. او و برادرش در جلسات همیشه همراه پدر بوده‌اند و تحت‌تأثیر این فضا قرار گرفته‌اند. آن‌ها ذوق می‌کردند که قرآن را با تلاوت بخوانند. آقامسعود ترجیح می‌دهد از این قسمت زندگی‌اش تعریف کند: همراه پدر به جلسات قرآن می‌رفتیم و اصول قرائت را پیش خودش یاد ‌گرفتیم. آن زمان حفظ قرآن خیلی متداول نبود و حافظان قرآن در مشهد به تعداد انگشتان دست هم نمی‌رسیدند. 

همان سال‌ها بود که اساتیدی مثل رضا عابدین‌زاده حافظ کل قرآن و حاج‌مهدی حسنی به محل کسب پدرم می‌آمدند و با او بحث‌ قرآنی می‌کردند. پیش از اینکه مدرسه برویم، می‌توانستیم برخی سوره‌های قرآن را به تقلید از اساتید قرآن بخوانیم. آن زمان رادیوقرآن تلاوت‌های استاد طبلاوی را پخش می‌کرد. 

پدرم هم سبک او را دوست داشت و آن را تقلید می‌کرد و حتی پسردایی‌ام، استاد محمدجواد پناهی که قاری معروفی بود، به سبک استاد طبلاوی می‌خواند. اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد قاریان بسیاری از این سبک تقلید می‌کردند. سبک او در کنار استاد منشاوی و استاد مصطفی اسماعیل آن زمان‌ها خیلی مطرح بود.

 

من و برادرم در رقابت قرآنی

علاقه پدر به همراهی بچه‌ها هیچ‌گاه فروکش نکرد و زمینه‌ساز موفقیت آن‌ها در مراحل مختلف بود. می‌گوید: پدر مرتب با من تمرین می‌کرد، تا اینکه به کلاس سوم رسیدم. همان سال در بخش قرائت مسابقات دانش‌آموزی رتبه آوردم و تا سطح استانی پیش رفتم. 

یادم هست که آن زمان استادرضا ملکی، از قاریان برجسته، دوست پدرم بود. ایشان آن سال‌ها معاون قرآن و عترت آموزش‌وپرورش ناحیه بود و برای ارتقای سطح کیفی قرائت من و برادرم وقت گذاشت تا به سطح استانی و مدارج بالاتر برسیم. ما سه برادر هستیم. من و یکی از آن‌ها هم‌زمان در قرائت و حفظ پیش می‌رفتیم، اما برادر دیگرمان هفت سال کوچک‌تر است و فقط در قرائت قرآن تبحر دارد و حافظ نیست.

 

به خاطر دلم حفظ می‌کردم

بزرگ‌شدن در خانواده قرآنی ناخودآگاه این تأثیر را در زندگی می‌گذارد که همان مسیر را دنبال کنی. لحظه‌لحظه زندگی مسعود لعل‌اول و برادرانش با کلام وحی گره خورده است. تعریف می‌کند: بین 9تا10سالگی توفیقی شد که در جلسات استاد پناهی شرکت کنیم. ایشان در پیشرفت قرآنی من و برادرم بسیار تأثیرگذار بود. خانه استاد در کوچه جوادیه نوغان بود. جلسه قرآنی ایشان بین خانواده‌ها می‌گشت و بیشتر هم در محله طلاب برگزار می‌شد. 

خیلی‌ها راغب بودند در این جلسه‌ها باشند و از هر سنی شرکت می‌کردند. حتی قاریان بین‌المللی مانند استاد رضا عابدین‌زاده و استاد حاج‌مهدی حسنی نیز در این جلسات شرکت می‌کردند. سازوکار جلسه این طور بود که در ابتدای آن افراد عادی قرآن می‌خواندند و انتهای جلسه به قرائت متخصصان این حوزه مانند استاد عابدین‌زاده اختصاص می‌یافت. از همان زمان‌ من به حفظ علاقه‌مند شدم. ابتدا تصمیم گرفتم سوره‌های پرفضیلت مانند یاسین و ملک و الرحمن و واقعه را بخوانم. 

وقتی با کلام وحی مأنوس می‌شوی و روح قرآن و آیه‌های آن با زندگی‌ات عجین می‌شود، برکت زمان را بیشتر حس می‌کنی

حفظ قرآن را شروع کردم، درحالی‌که پدرم هم از این ماجرا بی‌خبر بود. حفظ‌کردن آیات کاملا دلی بود. در اوقاتی که کارم کمتر می‌شد، سوره حفظ می‌کردم، به این شکل که زمانی را برای محفوظات جدید می‌گذاشتم و زمانی را هم به مرور حفظیات قبلی اختصاص می‌دادم. چون کار دلی بود، فکر می‌کردم حفظیات من در حد همان سوره‌های پرفضیلت خواهد ماند. آن زمان‌ها اصلا تصورش را نمی‌کردم که روزی حافظ کل قرآن شوم.

 

قرآن محبوبم کرد

وقتی با کلام وحی مأنوس می‌شوی و روح قرآن و آیه‌های آن با زندگی‌ات عجین می‌شود، برکت زمان را بیشتر حس می‌کنی. آقامسعود تعریف‌می‌کند: نفهمیدم کی به دوران سربازی رسیدم. دوران خدمت برایم زمان پربرکتی بود و اتفاق‌های خوبی برایم رقم خورد. سعی می‌کردم زمان‌های آزاد را برای حفظ و مرور حفظیات قبلی‌ام استفاده کنم. یک روز قاری پادگان مرخصی بود. یکی از مسئولان وقت برای بازدید آمده بود. 

مسئولان عقیدتی بسیار مضطرب بودند حالا که قاری ندارند، چه کنند. من گفتم نگران نباشید، من قرائتم خوب است. مراسم شروع شد. دوری از خانواده دل‌گیر و منقلبم کرده بود و شاید به همین خاطر تأثیرگذار خواندم. هرچه بود، از آن روز نگاه بچه‌ها و فرمانده به من خیلی تغییر کرد. همان روز سردار ابراهیم‌زاده و سردار گرمه‌ای هرکدام سه روز تشویقی به من دادند. فرمانده پادگان من را به‌عنوان مسئول قرائت و اجرای صبحگاه مشترک منصوب کرد. شک ندارم این محبوبیت را قرآن به من داد.

 

بهترین هدیه خدا به من،‌ همسرم بود

از آن زمان حلاوت و شیرینی قرآن برایش بیشتر شد و او را برای حفظ مصمم تر کرد: دیگر نمی‌توانستم دست از آن بردارم. مصمم شدم که کل قرآن را حفظ کنم. آن زمان پدرم مغازه موادغذایی داشت. من هم بعد از سربازی در همان مغازه مشغول شدم. دوباره زمان‌های آزاد را برای حفظ قرآن می‌گذاشتم. برنامه‌ریزی داشتم و مشخص بود که هر روز چند صفحه را باید حفظ و چند صفحه را مرور کنم. 

علاوه بر مغازه، برای حفظ کردن در مسیر رسیدن به منزل هم برنامه‌ریزی کرده بودم و اگر این موضوع میسر نمی‌شد، داخل ماشین مقابل درب منزل می‌ماندم تا بخش مربوط را حفظ کنم. معمولا یکی‌دو روز از برنامه‌ریزی‌ام جلوتر بودم و روزی که مشکلی داشتم و نمی‌توانستم طبق برنامه عمل کنم، می‌دانستم از چیزی عقب نمی‌مانم. برنامه‌ریزی‌ام به این شکل بود که مثلا سوره بقره را باید در یک ماه تمام می‌کردم و برای مرور آن در روزهای بعد هم زمان‌بندی مشخصی داشتم. 

حواسم بود که برنامه سبک باشد تا از حفظ‌کردن لذت ببرم و حلاوت کلمه‌ها به دلم می‌نشست و آرامم می‌کرد. زبان عربی‌ام خوب بود و معانی بیشتر لغات را می‌دانستم. به‌ندرت می‌شد معنای کلمه‌ای را ندانم که معمولا آن را هم در زمان حفظ‌کردن پیدا می‌کردم. سه‌چهار سال بعد از سربازی نتیجه تلاش‌هایم را دیدم و حافظ کل قرآن شدم.

هدیه خدا به کسانی که کلامش در زندگی آن‌ها جریان دارد و همراه همیشگی‌شان است، کم نیست و در زندگی قاری روایت ما هم این‌طور بوده است. آقامسعود تعریف می‌کند: بهترین هدیه خدا به من، همسرم است. برای خانواده همسرم اینکه من حافظ قرآن بودم، خیلی مهم بود و هنوز هم احترام و جایگاه خاصی بین آن‌ها دارم.

 

مسئولیت سنگین‌تر

حفظ قرآن مسئولیت سنگینی بر شانه‌هایت می‌گذارد. باید حواست باشد کاری نکنی که در شأن حافظ قرآن نباشد. همین سبب شده است آقامسعود در رفتار‌هایش با همسر، فرزند، همسایه و دوست و آشنا و هرکسی که با او مراوده‌‌ای دارد، آن‌طور باشد که خدا در قرآن خواسته است. 

می‌گوید: اگر بین من و همسرم اختلافی پیش بیاید که بین زن و شوهر‌ها طبیعی است، شأن خودم را بالاتر از این می‌دانم که صدایم را روی همسرم بلند کنم یا ایشان را از خودم برنجانم. در کسب‌وکار نیز همین‌طور است. سعی می‌کنم طوری با مشتری و همسایه‌ها رفتار کنم که شأن قرآن پایین نیاید و آن‌ها هم به حفظ و قرائت قرآن راغب شوند.

 

افتخارات رقابت‌های قرآنی

فعالیت‌های قرآنی آقامسعود با اتفاق‌های زیادی همراه بوده و پای او را به رقابت‌های قرآنی باز کرده است. خودش در این‌باره می‌گوید: سال1390 بود. در یکی از جلسات استاد جواد پناهی شرکت کردم. ایشان خواست که یکی از سوره‌ها را تلاوت کنم. گفتم اگر اجازه دهید از حفظ می‌خوانم. ایشان تعجب کرد. سؤالات متعددی از 10جزء قرآن پرسید و از آمادگی من خیلی خوش‌حال شد. همان روز زنگ زد و از من برای شرکت در مسابقات قرآنی سازمان اوقاف و امور خیریه که در سطح کشوری برگزار می‌شد، دعوت کرد. در این رقابت مقام دوم را به دست آوردم. 

این موفقیت آغازی برای شرکت در مسابقات دیگر بود. پس از آن در مسابقات حفظ قرآن آستان‌قدس رضوی که سال1392 برگزار شد، مقام اول را به دست آوردم. در مسابقات سازمان تبلیغات اسلامی سال1394 به مقام سوم دست یافتم و موفق شدم از سازمان تبلیغات اسلامی مدرک حافظ ممتاز قرآن را که معادل کارشناسی‌ارشد هم هست، دریافت کنم. اکنون زیر نظر استاد حاج‌مهدی حسنی روایات مختلف قرآن را با یکدیگر اقرا می‌کنیم. 

کسانی که در راه ما تلاش کنند و قدم بگذارند، ما آن‌ها را هدایت می‌کنیم و راه را برای آن‌ها آسان می‌کنیم. زیرا خداوند همراه نیکوکاران است

اقرا مرحله‌ای است که قرآن را پیش شیخ قرائت می‌خوانی و او باید تأیید دهد که تو اجازه قرائت و آموزش آن را داشته باشی. شیخ قرائت در مشهد استاد حسنی است که یکی از سه‌چهار شیخ قرائت در کشور است و قاریان بسیاری از سراسر کشور خدمت ایشان می‌رسند تا اجازه‌نامه قرائت بگیرند.

 

آیه‌های راهگشا

حفظ‌کردن تجربیات قشنگی دارد. گاهی به آیاتی می‌رسی که دوست داری بیشتر روی معانی‌اش تمرکز کنی. مسعود لعل‌اول می‌گوید: به‌تدریج که در تلاوت قرآن پیشرفت کردم، با معانی آن هم آشنا شدم. خیلی از آن‌ها جذاب و دل‌نشین بود. آیه آخر سوره مبارکه عنکبوت از همان آیات راهگشاست. در این آیه خداوند می‌گوید: کسانی که در راه ما تلاش کنند و قدم بگذارند، ما آن‌ها را هدایت می‌کنیم و راه را برای آن‌ها آسان می‌کنیم. زیرا خداوند همراه نیکوکاران است. مصداق بارز این آیه زندگی من است. من در این راه قدم گذاشتم و خدا راه را برایم آسان کرد.

 

تأثیرگذاران زندگی‌ام

تأثیرگذاران زندگی مسعود لعل‌اول، یکی و دوتا نیستند. احترام به استاد واجب است و خودش را تا همیشه مدیون آن‌ها می‌داند. اساتیدی مانند حاج‌کاظم حسن‌زاده، حاج‌وحید مجتهدزاده، استاد محمدجواد پناهی و استاد حسنی. اما بیش از همه این‌ها، زندگی امروزش را مرهون زحمات و اخلاق نیک پدر و مادرش می‌داند که از همان کودکی صوت قرآن را در گوش او و برادرانش زمزمه کردند. 

می‌گوید: پدر و مادرم برای قرآنی‌شدن ما خیلی زحمت کشیدند. حاصل زحمات آن‌ها این شد که من و برادرم حافظ و قاری قرآن هستیم. همسایه‌ها چه در محل زندگی و چه در محل کسب از این مسئله آگاه‌اند و برای تلاوت قرآن به ما مراجعه می‌کنند؛ به‌خصوص در ماه مبارک رمضان کسبه برای تلاوت قرآن به مغازه ما می‌آیند. 

در منزل هم جلسه قرآنی برای همسایه‌های محله داریم، اما محل اصلی جلسات قرآنی‌ام، حسینیه طفلان مسلم در خیابان بهار است که در هفته یک روز برگزار می‌شود. البته تدریس هم می‌کنم و هفته‌ای دو روز در دبیرستان درس می‌دهم و دانش‌آموزانی را که به حفظ علاقه‌مند باشند، تشویق و همراهی می‌کنم. خانواده‌ها از این بابت بسیار خشنودند و تشکر می‌کنند.

 

قاری قرآن و روسری‌فروشی

شغل روسری‌فروشی برای حافظ قرآن شاید در ذهن خیلی‌ها سؤال ایجاد کند، اما او و برادرش این شغل را انتخاب کرده‌اند. گاهی که کسی می‌گوید چرا حافظ قرآن شغل روسری‌فروشی دارد، می‌گویم «الکاسب حبیب‌ا...». در هر شغل طوری باید کسب کرد که برای دیگران الگو شد. بیشتر خانم‌هایی که به مغازه ما می‌آیند، مذهبی هستند و روسری‌هایی که می‌فروشیم، اغلب قواره‌بزرگ است.

 

بله‌ای که با دل و جان گفتم

فائزه رستگارمقدم متولد سال1369 است و در خانواده‌ای مذهبی متولد شده است. او هم بعد از دیپلم، حفظ قرآن را آغاز کرده و حالا حافظ پنج جزء قرآن کریم است. آقامسعود که به خواستگاری‌اش رفت، به‌دلیل اینکه حافظ قرآن بود، با جان و دل پذیرفت. 

می‌گوید: تابستان همان سالی که ازدواج کردیم، حفظ قرآن را شروع کردم و پنج جزء را حفظ شدم. بعد در حوزه ثبت‌نام کردم و در کنار حفظ، تحصیل حوزه را هم ادامه دادم و تا سطح سه پیش رفتم. در دومین سال آموزش سطح سه حوزه بودم که فرزند سومم را باردار شدم. 

همسرم گفت دیگر ادامه ندهم. به مرحله استادیاری رسیده بودم و جزو ممتازین بودم، اما دیدم آقای لعل درست می‌گوید و ممکن است خانواده وضعیت سختی را تجربه کند و به همین دلیل ادامه ندادم. هنوز هم از سوی بسیج و حوزه پیشنهاد دارم که برای تدریس بروم، اما زهراخانم هنوز دوساله نشده و رسیدگی به او و دیگر فرزندانم واجب‌تر است.

او هم برنامه منظمی را در زندگی دنبال می‌کند و به‌خاطر آرامش خیال و خاطری که دارد، هزار بار خدا را شاکر است. می‌گوید: صبح که بیدار می‌شوم، بعد از نماز قرآن می‌خوانم و حفظیات را مرور می‌کنم و بعد هم می‌روم سراغ کارهای خانه. صبحانه همسرم را می‌دهم و... . در برنامه کاری یک بخش هم گذاشته‌ام برای مرور حفظیات بچه‌ها. همه این‌ها و کار منزل بیشتر وقتم را می‌گیرد. 

خدا را شکر می‌کنم که خانواده شادی هستیم و در کنار هم بسیار خوش‌حالیم. دیگران که خانواده ما را می‌بینند، می‌گویند شما با وجود مذهبی‌بودن چطور اینقدر شاد هستید؟ پاسخ می‌دهیم اسلام دین شادی است و به شادی و امید توصیه کرده است.

 

گزینش محمدصادق در طرح اسوه

محمدصادق لعل‌اول فرزند ارشد خانواده است. یازده‌ساله است و کلاس پنجم. از شش‌سالگی پدر و مادرش او را در کلاس‌های مهدالرضا(ع) آستان قدس رضوی ثبت‌نام کرده‌اند. بعد از آن هم که به سن مدرسه رسیده است، به مهدالشباب رفته است و علاوه بر آموزه‌های قرآنی، اردوهای تفریحی قرآنی هم در برنامه‌هایشان داشته‌اند. در همان کلاس جزء سی را حفظ کرده است و در کنار همه آموزه‌ها، قرائت را هم با پدرش کار می‌کند. 

می‌گوید: در 9سالگی که دوره مهد شباب تمام شد، از پدرم خواستم دوره دیگری را برایم انتخاب کند و با تحقیق به طرح اسوه کشوری رسیدیم که زیر نظر شورای عالی کشور فعالیت می‌کند. در این طرح چهارده نوجوان 10تا12ساله نخبه قرآنی را برای آموزش‌های بیشتر از طریق برگزاری آزمون انتخاب کرده‌اند. دوره‌های این طرح هشت‌ساله است و نوجوانان تا پایان دوره در برنامه‌ریزی مشخصی حافظ می‌شوند و قاریان مطرح.

محمدصادق جزو معدود نوجوانانی است که از کل کشور در طرح اسوه حضور دارند. او قدردان و سپاسگزار پدر و مادرش است که او را در این مسیر هدایت کردند. می‌گوید: آموزش‌هایی که با شادی آمیخته بود، باعث شد من هر روز با عشق و علاقه بیشتری قرآن را یاد بگیرم.

ارسال نظر