کد خبر: ۲۹۶۶
۰۱ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

فردوسی و حافظ در کلاس درس معلم محله بهارستان

الهه همایون‌مهر یک معلم نگران است و به جای نشستن به مبارزه برخاسته است و سعی دارد تا می‌تواند سهم خودش را به این ادبیات ریشه‌دار ادا کند. او کلیات سعدی و دیوان حافظ و مثنوی مولوی را به میان کلاسش آورده و فردوسی خوانی را باب کرده است. هم نقالی می‌کند و هم آن را به شاگردانش می‌آموزد. معراج شهری، دانش‌آموز با استعداد این معلم جوان است که حالا نقالی‌اش در استان برو و بیایی دارد.

الهه همایون‌مهر یک معلم نگران است و به جای نشستن به مبارزه برخاسته است و سعی دارد تا می‌تواند سهم خودش را به این ادبیات ریشه‌دار ادا کند. او کلیات سعدی و دیوان حافظ و مثنوی مولوی را به میان کلاسش آورده و فردوسی خوانی را باب کرده است. هم نقالی می‌کند و هم آن را به شاگردانش می‌آموزد.

 معراج شهری، دانش‌آموز با استعداد این معلم جوان است که حالا دیگر در استان نقالی‌اش برو و بیایی دارد. به مجالس و مراسم مختلف دعوت می‌شود و  در مسابقات نقالی ناحیه 2 مشهد رتبه اول را کسب کرده است. معراج ادای دین همایون‌مهر است به ادبیات کشورش و  آینده‌ای روشن دارد.


 نقالی را آموزش ندیدم

اگر چه همایون مهر به طور رسمی نقالی را آموزش نمی‌دهد و آموزش ندیده اما علاقه‌اش او را به این سو کشانده است تا بچه‌های کلاسش را به این سمت هدایت کند. در مدرسه مصلی‌نژاد در هر کلاسی به فعالیتی مشغولند. بعضی تئاتر صحنه‌ای و بعضی گروه‌های سرود و همایون‌مهر که نام خانوادگی‌اش بی‌شباهت به پهلوانان و نامداران شاهنامه نیست دلش به دنبال کاری متفاوت است.

 از بچه‌ها آزمون می‌گیرد تا ببیند چه کسانی می‌توانند خوب نقالی کنند و معراج همان کسی است که خودش را خوب نشان می‌دهد. هفت خان اسفندیار شروع هفت خان نقالی معراج است. فیلم‌های نقالی از استادان مختلف را می‌بیند. در شب شعرها شرکت می‌کند و به جای پرده‌های نقالی قدیم که دیگر پیدا کردنشان سخت است، روی پرده دیجیتال تصاویر را به نمایش می‌گذارد.


نام کلاس ما: مولوی

هرکلاس درسشان یک نام وزین شاعرانه دارد. معلم روزی را به خاطر دارد که دلش می‌خواست از میان قرعه‌ نام بزرگان نام مولای بلخی بیرون بیاید و بر صدر کلاس درسش بنشیند و همین اتفاق می‌افتد. نام و تندیس مولوی خیرمقدم‌گوی دانش‌آموزان سال پنجم دبستان می‌شود تا در هر آغاز، هر پایان و هر تهنیت بیتی از او بر زبان برانند و یادگار مولوی را زنده کنند. احترام گذاشتن کلاسشان با شعر است.

دنیای شیرینی است زبان فارسی ما. ولی متأسفانه همه از او غافل هستند و مظلوم‌ترین درسمان ادبیات است

 مولانا حالا شده استادی در کلاس پنجم مولوی که  بچه‌ها زندگی‌نامه مختصری از او می‌دانند. دیدن یکی از دانش‌آموزان کلاس در هیبت مولانا که با زبان کودکانه زندگی او را روایت می‌کند آن‌قدر هنرمندانه است که به این راحتی نقش آن از ذهن و روح بچه‌ها پاک نمی‌شود. بچه‌ها حتی شمس مولانا را هم می‌شناسند. 

همایون مهر که دغدغه‌ حفظ زبان فارسی را در این روزگار پر از هجمه‌ها و بیگانگی فرهنگی حس کرده است، می‌گوید: «دنیای شیرینی است زبان فارسی ما. ولی متأسفانه همه از او غافل هستند و مظلوم‌ترین درسمان ادبیات است. املا و انشای بچه‌ها اهمیت کافی ندارد و این دردناک است.»

او معلم نسلی است که شاید هیچ چیز برایشان سخت‌تر از تمرکز روی درک مفاهیم نیست. بچه‌های عصر فناوری، تبلت و بازی‌های رایانه‌ای را چه به شعرخوانی، حافظ و فردوسی. اما همایون مهر می‌گوید:«ادبیات را با فناوری تلفیق می‌کنیم. هم شیرینی ادبیات است و هم فناوری به میان می‌آید. برای شروع حکمت‌ها و داستان‌های کوتاه انتخاب می‌شوند که فقط چند دقیقه وقت بگیرد. اگر در 35 نفر 5 نفر این علاقه را پیدا کنند دین خودم را نسبت به ادبیات و زبان فارسی انجام داده‌ام».


شعر را درک می‌کنم

او اهل شعر است و در بساط کوچک زندگی‌اش با سر سوزن ذوق‌های به جا مانده در ادبیات سر می‌کند. لحظه لحظه زندگی‌اش با شعر می‌گذرد. وقتی از شعر مولانا می‌گوید چنان با شعف لفظش را ادا می‌کند که می‌توانی رعشه‌های افتاده بر قلبش را حس کنی. می‌گوید:«وقتی یک شعر از مولانا می‌خوانم چنان بر جان من می‌نشیند که تمام وجودم را می‌گیرد. با تمام سلول سلول تنم درک می‌کنم. فقط به خاطر زیبایی آن را نمی‌خوانم.»

حافظ، مولانا، ابوسعید ابوالخیر سه گانه شاعران مورد علاقه معلم هستند که با آن‌ها روزگارش را لطیف و قافیه‌مند می‌کند. فردوسی را هم به خاطر داستان‌های اساطیری‌اش و نقش احیاگرش در زبان فارسی و هویت ایرانی دوست دارد. دخترش را هم به سمت حکیم توس و مولانا کشانده تا در 12 سالگی  اپرای شمس و مولانا و موسی و شبان را با جان استشمام کند. می‌گوید:«وقتی با اشتیاق شعر می‌خواند بچه‌ها هم یاد می‌گیرند.»


زیبایی فارسی کم شده است

سر کلاسش سعی می‌کند شعرها را به جا در کلامش جای بدهد تا دلنشین‌تر باشد و بر ضمیر دانش‌آموزش اثر کند. می‌گوید:«موقعیتی که پیش می‌آید شعرش هم خودش می‌آید. مثلا در قرآن به آیه «لا تزرو وازره اخری» رسیدم به بچه‌ها گفتم ببیند مولانا می‌گوید «هیچ وازر وزر غیر را برنداشت» و بعد برایشان معنی می‌کنم. بچه‌ها هم دوست دارند. شعر و ادب فارسی دارد کم‌رنگ می‌شود. بچه‌های ابتدایی الان حتی در نوشتن ساده‌ترین کلمات به مشکل می‌خورند. 

حتی اگر بچه‌ها چند سال دیگر ماست را با ص بنویسند نباید تعجب کنید. زیبایی زبان فارسی دارد زیر سؤال می‌رود. همه می‌خواهند ساده‌تر صحبت کنند ولی گویش اصیل ما کمرنگ شده است. در کتاب فارسی دبستان شعر نو زیاد آورده‌اند. ولی آن اشعار زیبایی که ما خواندیم نیست و من جای خالی‌اش را احساس کردم. همین که سر کلاس خودم شعر کار می‌کنم حتی اگر 5 بیت بیاموزند همان غنیمت است. من سعی خودم را می‌کنم. حتی آواشناسی و لحن خوانی هم با بچه‌ها کار می‌کنم.


میراث شاهنامه‌‌خوانی

فردوسی اما یار دیرینه خاندان است. کرسی‌نشین محافل شبانه‌شان می‌شود تا بلندی یلدا را به سرمای زمستان پیوند بزنند. پدربزرگش نقال و فردوسی‌خوان قهاری است که شاهنامه‌خوانی‌اش هنوز در خاطر این نوه علاقه‌مند مانده است. پدربزرگ خودش پرده می‌‌کشد و اجرا می‌کند. در چند سال اخیر وقتی می‌بیند که فردوسی دیگر دارد از گعده‌های خودمانی به طاقچه و از طاقچه به موزه می‌رود دوباره به سراغش می‌رود تا بتواند نقشی هرچند کوچک در بازآفرینی نقش خردنامه حکیم توس در ادبیات این مرز و بوم ایفا کند.

من به سراغ داستان‌ها رفتم تا جذابیت داشته باشد. اینکه شاهنامه هم داستان دارد و هم شعر بسیار خوب است

  فردوسی را حلاجی می‌کند تا بداند چه می‌گوید و چه می‌خواهد اما برای کودکانی که تا به حال با این ادبیات کهن غریبه بوده‌اند شاهنامه ثقیل و دست نیافتنی به نظر می آید. همایون مهر به همین خاطر به سراغ شاهنامه کودک رفته است. نقالی تلفیقی از تئاتر صحنه‌ای‌، اجرا  و بیان شیواست که هم خودش و هم شاگردش از پس آن بر می‌آیند. معراج کشف بزرگ اوست که می‌داند آینده‌ درخشانی در این بابی که برایش گشوده دارد. می‌گوید:« من به سراغ داستان‌ها رفتم تا جذابیت داشته باشد. اینکه شاهنامه هم داستان دارد و هم شعر بسیار خوب است».


اشتیاق ناتمام آموزگاری

سال82 در آزمون استخدامی آموزش و پرورش شرکت می‌کند تا سال89 حق التدریس است از 89 به صورت رسمی به دنیای آموزگاری می‌پیوندد. بیشتر در پایه پنجم و ششم مشغول بوده است. هنوز پاسخ این سؤال را که چه چیزی او را به حلقه دام بلای آموزگاری کشانده است،‌ نیافته‌ام تا بگوید:«زمانی‌که آزمون استخدامی برگزار شد من در وزارت صنعت و معدن ناظر معادن بودم و در سال86  برای هر طرح اکتشافی که می‌نوشتم مبلغ خوبی می‌گرفتم ولی بحث مالی برایم مطرح نبود.

 علاقه شدیدی به بچه‌ها و تدریس دارم. آخر سال که می‌شود دو هفته مانده به تعطیلی کلاس‌ها من افسردگی می‌گیرم. بچه‌ها شیطنت و گاهی اذیت می‌کنند ولی جدایی از آن‌ها خیلی برایم سخت است. این عشقی است که من به شغلم دارم و تمام همکارانی که با من هستند، می‌دانند. 

به همین خاطر است که به وظایف معلمی‌ام بسنده نمی‌کنم. نقالی، نمایش و اشعاری که با بچه‌ها کار می‌کنم جزو وظایفم نیستند ولی من سعی می‌کنم که استعداد بچه‌ها را کشف کنم. کلاس چهارممان یک نفر خیلی زیبا دکلمه می‌خواند با او جدا کار می‌کنم. این‌ها چیزهایی است که ذوق من به این کار را نشان می‌دهد. برنامه‌های مدرسه ما بسیار زیاد است. ولی من با این حجم کار باز فراتر کار می‌کنم.»


من کشف آقای گنجی هستم

علاقه‌اش به ادبیات بارقه‌ای است که از دوران نوجوانی در ذهنش ماندگار شده است. سال دو‌م و سوم دبیرستان را در بیرجند سر کلاس می‌نشیند. گنجی معلم ادبیاتشان است که شعله‌های نهفته وجود همایون‌مهر را در ادبیات زنده می‌کند. درباره او می‌گوید:«آن‌قدر خودش عاشق ادبیات بود  که من به او غبطه می‌خوردم.

 هیچ وقت به آنجا نرسیدم. من فهمیدم چقدر ادبیات را دوست دارم. خیلی اصرار کردم که  خانواده‌ام بگذارند ادبیات بخوانم ولی مخالف بودند. من معدلم بالا بود و آن‌ها بد می‌دانستند که رشته انسانی بخوانم. متأسفانه تجربی خواندم و سپس در مهندسی پذیرفته شدم. در رشته خودم موفق بودم ولی در تمام دوران تحصیلم با دانشجویان ادبیات می‌گشتم و حتی با اتوبوس بچه‌های ادبیات تردد و در طول راه با آن ها مشاعره می‌کردم.

  الان هم با معراج گاهی در کلاس مشاعره کار ‌می‌کنم. بچه‌ها استعدادهای نهفته‌ای دارند که باید بیدار شود. من خودم کشف آقای گنجی بودم که همیشه به یادش هستم. من عاشق این بودم که معلم  ادبیات بشوم و تدریسش کنم چون با وجودم با آن زندگی می‌کنم. نشد، ولی الان هم پنهانش نمی‌کنم. الان هم هست و با دختر خودم هم ادبیات کار می‌کنم.»


معراج مشتاق نقالی است

معراج همان کسی است که نگین انگشتری کلاس همایون مهر می‌شود. کسی که خوب می‌نویسد و نوشته‌هایش معلم را به وجد می‌آورد تا بگوید: «نوشته‌هایش متفاوت است. کتابخوان برتر کلاس است. صدا، لحن و شعرخوانی زیبایی دارد. او را به سمت نقالی کشاندم که خودش هم علاقه نشان داد.

 زمانی که نماهنگ امام حسن مجتبی(ع) را می‌خواستیم کار کنیم معراج بیمار بود و من صدای آن را برای مادرش فرستادم و توضیحاتش را دادم. فردایش که آمد به بهترین شکل اجرا کرد. من دانش‌آموز دیگری دارم که علاقه ندارد ولی معراج خودش هم علاقه‌مند است.»

اوایل شعرها را به صورت داستان بیان می‌کردم، بعد باید صداگذاری می‌کردیم. گاهی خودم اجرا می‌کردم و برای مادرش می‌فرستادم تا آشنا شود و لحن بگیرد

معلم گروه کوچکی به راه می‌اندازد تا اشعار را با هم‌اندیشی دیگران انتخاب کند. شروع کار برای بچه‌هایی که هیچ آشنایی با نقالی ندارند، بسیار سخت است. همایون مهر بیان می‌کند:«اوایل شعرها را به صورت داستان بیان می‌کردم، بعد باید صداگذاری می‌کردیم. گاهی خودم اجرا می‌کردم و برای مادرش می‌فرستادم تا آشنا شود و لحن بگیرد.

 لحن نقالی، حرکت دست مهم است. یکی دو ماهی خیلی زمان برد تا راه بیفتد ولی بسیار تلاشگر است. معراج می‌تواند بهترین‌های جامعه شود. او منتخب ناحیه در اذان و اقامه و قرائت قرآن است و علاوه بر این حافظ جزء 30 هم هست. درسش هم فوق‌العاده است و حالا در نقالی نیز موفق است».

 در میان زنگ تفریح و ورزش و زمان‌های خالی معراج آن‌ها دل به دل هم می‌دهند تا از دل آن تمرین‌های مستمر و خستگی ناپذیر نقالی در معراج جان بگیرد. هر اجرایش با اجرای دیگر متفاوت است تا معلم را به تلاشی که از او دریغ ندارد، امیدوار کند. می‌گوید:« من این تفاوت‌ها را می‌دیدم و مشتاق‌تر می‌شدم. در نقالی گاهی باید صدا در اوج بنشیند و گاهی فرود آید و معراج از پس این اتفاق به خوبی برآمده است.»


به معراج و دخترم با هم آموزش می‌دهم

امسال اولین باری است که نقالی به مسابقات آموزش و پرورش راه پیدا و معراج به تازگی در مسابقات ناحیه شرکت و مقام اول را کسب می کند. اجرای خوب و استفاده از حرکات دست و بدن و پرده نقالی اجرای او را از دیگران متمایز می‌کند. نقالی‌هایش  وصفش بیش از این‌ها رواج دارد. اجراهای فراوانی در مراسم‌ مختلف داشته است.

 در افتتاحیه مسابقات فرهنگی، هنری و در همایش معاونان پرورشی در استان اجرا داشته است. معلم یاد آن زمانی می‌کند که معراج قبل از اجرای صحنه سرما خورده و صدایش گرفته است. معلم سیستم گرمایشی سالن را رو به معراج روشن می‌کند تا صدای گرفته‌ او التیام یابد. معراج ابتدا از حرکات خشک دست و بدنش نمی‌تواند خوب استفاده کند. 

نرمش حرکات دست و انعطاف بدنی او به همین راحتی‌ها به دست نیامده اما حالا دیگر به جایی رسیده است که خودش هم خلاقیت به خرج می‌دهد و گاهی نظر می‌دهد و همین مسئله چشم امید همایون‌مهر را به او دوخته است. معلم او را در هیبت فرزند عزیزی می‌بیند که از هر اجرایش با افتخار و شکوه لذت می‌برد. 

با دخترش هم زمان با معراج  نقالی کار کرده است. میان توپ‌بازی‌های کودکی شعر«سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی» در آسمان خانه می‌پیچد تا  در ذهن دخترش ماندگار شود. در 4 سالگی اولین اجرایش را دارد. حتی شب‌ها با شعر می‌خوابد و با ادبیات زندگی می‌کنند. به لطف آموزگارِ عاشق ادبیات دو نقال کودک تقدیم به جامعه فردوسی‌دوست اضافه شده است.

 می‌‌‌گوید: «شعر و ادبیات کمرنگ شده است. وقتی نه درخانواده و نه در مدرسه حرفی از شعر نیست کجا یاد بگیرد. بزرگسالی ما دست این کودکان است. پس یک نسل لطیف و پر از احساس پرورش بدهیم که شعر را بشناسد و لطافت شعر در وجودشان رشد پیدا کند و افراد کارآمدی برای جامعه باشند.»


قاری قرآنم

معراج شهری 12 سال دارد. برخلاف ظاهر آرامش پرشور است و خوب حرف می‌زند. مشتاقیم تا اجرای نقالی‌اش را ببینیم و وقتی بر صحنه کلاس جلوی جمع بچه‌ها شروع می‌کند به اجرا همه را میخکوب فراز و فرود اجرایش می‌کند تا همه سکوت کنند و لذت ببرند. از همان کلاس اول که هنوز خوب نمی‌تواند بخواند و خوانش را از تابلوهای سردر مغازه‌ها شروع کرده، شاید نشان داده که علاقه‌اش به نوشتن و کلمات زیاد است.

 پدرش قاری قرآن است و در استان مقام دارد. حالا آن علاقه به جان پسرش نشسته است تا او هم پیگیر هنر پدر باشد. اولین سوره‌ای که حفظ کرده، آیت الکرسی بوده که لالایی شبانه‌اش بوده است. حافظ جزء30 است. معراج می‌گوید:« حفظ را ادامه ندادم. ولی الان تجوید و قرائت را ادامه می‌دهم که بیشتر قاری‌های بزرگ هم در این راستا کار می‌کنند.»

جالب اینجاست که جایگاه خودش را در قرآن می‌داند و می‌گوید:«من در قرائت هنوز به جایگاه بالایی نرسیدم ولی در اذان ناحیه رتبه دارم. مکبر مسجد امام حسین(ع) محلمان هم هستم.»


تخیل فردوسی!

معراج می‌گوید: «من اوایل اشعار را شکل نثر می‌خواندم. مثل داستان. تند هم می‌خواندم که معلم نمی‌دانست چه می‌خوانم. مدام به من می‌گفت وایستا و آرام بخوان. حتی اشعار فردوسی را هم تند می‌خواندم. خیلی زمان برد تا این حرکات را آهسته کردم.»

من مطمئن هستم وقتی فردوسی می‌خواسته شعر بگوید چشم‌هایش را می‌بسته و در عالم تخیل می‌رفته است. من تخیل را دوست دارم

  او که خودش هم اشتیاق زیادی برای نقالی دارد، ادامه می‌دهد:«من از تمام وقتم استفاده می‌کنم. کلاس‌های مختلف می‌روم. بیشتر وقتم صرف کلاس قرآن و زبان و نقالی می‌شود. وقتی معلمم برای من صوت می‌فرستاد من یاد می‌گرفتم و برای مادرم اجرا می‌کردم. تمرین کردم و بهتر شدم. شعرخوانی وحرکات همراهش به من حس آرامش می‌دهد. در هر جمعی که هستم می‌توانم اجرا کنم.»

از فردوسی داستان‌هایش را دوست دارد و می‌گوید:«من مطمئن هستم وقتی فردوسی می‌خواسته شعر بگوید چشم‌هایش را می‌بسته و در عالم تخیل می‌رفته است. من تخیل را دوست دارم. خودم برای داستان نویسی چشم‌هایم را می‌بندم تا کلمات در یک صدم ثانیه یادم بیاید. چشم که می‌بندم درعالم دیگری هستم. گاهی آن‌قدر تخیل می‌کنم که نمی‌شود به زبان کلمات آورد. باید از آن فیلم ساخت.»


می‌خواستم رئیس‌جمهور شوم

شاید حرفی بزرگ‌تر از سنش باشد ولی می‌گوید: «شاعران راه و روش زندگی را در میان ابیاتشان به ما یاد می‌دهند. ابوالقاسم فردوسی شعرهای خوبی دارد و من دوست دارم. حتی کلمات سخت که در شعرهایش استفاده کرده است در حرف زدنم استفاده می‌کنم. یک بار می‌خواستم بگویم این چاه گود است، گفتم این چاه خیلی ژرف است.

 ناخودآگاه ادبی‌تر صحبت می‌کنم. گاهی در جمع فامیل اجرا می‌کنم و تشویقم می‌کنند. در خانه همیشه نقالی می‌کنم و گاهی حتی برای خودم شعر می‌سازم.» عاشق  کتاب‌های علمی است. او حالا داعیه‌دار زبان فارسی است و گاهی که کلمات دوستانش را نمی‌پسندد تلاش می‌کند که کلمات جایگزین به آن‌ها بدهد. 

می‌گوید:«خانم همایون مهر بهترین معلم است. هر جا هستم از ایشان می‌گویم. خمس زندگی‌ام را از ایشان حرف می‌زنم. اینکه به بچه‌ها اهمیت می‌دهند و استعدادهایشان را کشف می‌کنند، خیلی خوب است.» 

برای هرچه می‌‌خواهد بیاموزد، بسیار تمرین می‌کند. تک خوان تمام سرودهای مدرسه است. انگلیسی را روان صحبت می‌کند. می‌خواست رئیس جمهور شود ولی الان دوست دارد مهندس ساختمان شود و پلی بسازد که بتواند در برابر سیل مقاومت کند. در این صورت او یک مهندس نقال جوان خواهد بود.

ارسال نظر