کد خبر: ۲۹۸۴
۰۴ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

اهدای عضو دختر محله فردوسی به 6نفر زندگی دوباره بخشید

مرحومه حدیثه سالاریان سال1380 در محله فردوسی به دنیا می‌آید. او در 17سالگی ازدواج می‌کند اما چند ماه بعد در یک حادثه تلخ به کما رفته و دچار مرگ مغزی می‌شود. با موافقیت خانواده «حدیثه» اعضا بدن او همچون قلب، کلیه‌ها، کبد و... اهدا می‌شود و جان شش بیمار که مدت‌ها است در صف اهدا عضو قرار داشتند نجات می‌یابد. جالب‌تر اینکه او چند ماه قبل از حادثه مرگ مغزی، کارت اهدا عضو افتخاری را هم پرکرده‌بود.

غم و اندوه فراگرفت، گویی دنیا بر سر ما خراب شد. مدام صدای دخترم در گوش و ذهنم می‌پیچید که یکی از دکترهای بیمارستان به‌سراغ ما آمد و با من و مادرش درباره تمایل ما برای اهدای اعضای دخترمان به بیماران نیازمند صحبت کرد. 

آقای دکتر گفت: «با پیوند اعضای دخترتان، جان چند بیمار نیازمند که از درد و بیماری شب و روز ندارند و مدام درگیر دوا و دکتر هستند، نجات پیدا می‌کند و به آغوش خانواده خود بازخواهند گشت.» قربان حکمت خدا بروم، حدیثه، دخترم چندی پیش کارت اهدای عضو را پر کرده بود و این موضوع را با من و مادرش نیز در میان گذاشته بود. ما مطمئن بودیم خواسته قلبی دخترم همین است که اعضای بدنش ناجی بدن‌های بیمارانی شود که نیازمند پیوند عضو هستند. 

ما نیز در آن لحظات به خواست قلبی دخترمان عمل‌کردیم و با اهدای اعضای او به چند بیمار نیازمند، جان آن‌ها را نجات دادیم. حدیثه هدیه خداوند به ما بود و ما نیز این هدیه را به بندگان نیازمند خدا تقدیم کردیم.

جملات بالا بخشی از سخنان پدر حدیثه سالاریان، بیمار مرگ مغزی، است که اعضایش را به چند بیمار نیازمند هدیه کرده است. 

 

با همه مهربان و همدل بود

مرحومه حدیثه سالاریان سال1380 در محله فردوسی به دنیا می‌آید. محدثه سعادتی، مادر حدیثه می‌گوید: حدیثه تنها دختر ما بود. یکی از ویژگی‌های بارز اخلاقی او مهربانی و همدلی با دوستان و خانواده بود. 

هر زمان که در جمع‌های خانوادگی و دوستانه حاضر می‌شد، باعث شادی و نشاط جمع می‌شد، همچنین به دلیل بذله‌گویی و طبع مهربانی که داشت، همه دوستش داشتند. کودکان همسایه و اقوام به دلیل همین روحیه شاد و چهره خندانی که داشت خیلی زود با او ارتباط برقرار می‌کردند و هرگاه که به خانه ما می‌آمدند، حدیثه با خاله‌بازی و قصه‌های کودکانه آن‌ها را سرگرم می‌کرد، این موضوع به حدی بود که در بین اقوام با لقب (خاله مهربان بچه‌ها) شهرت یافته بود و حتی بعضی خانم‌ها به‌دلیل همین روحیه مهربان و اخلاق خوبی که دخترم با بچه‌ها داشت به شوخی از حدیثه خواسته بودند که مهدکودکی برای بچه‌ها تأسیس‌ کند و مربیگری دختربچه‌های محله را برعهده بگیرد. 

این ارتباط عاطفی به حدی زیاد و عمیق بود که دو هفته بعد از فوت حدیثه، همچنان بچه‌های کوچک محله برای دیدن حدیثه به خانه ما می‌آمدند و بعد از چند بار رفت‌وآمد و ندیدن حدیثه، بسیار بی‌قرار بودند و مدام گریه می‌کردند. دیدن این صحنه‌ها داغ دل من و پدر حدیثه را تازه می‌کرد. روز و شب و چاشت و غذای ما شده بود گریه، دست و دلم به هیچ کاری نمی‌رفت. داغ بچه، آن هم دختری مثل حدیثه، آتشی است که همیشه در دل من تا ابد می‌ماند.

 

 گرفتن کارت اهدای عضو

حدیثه هنگام تحصیل، با درخواست خودش به عنوان اهداکننده عضو ثبت‌نام و کارت اهدای عضو دریافت می‌کند. محدثه سعادتی پس از بیان این مطلب می‌گوید: در زمان مدرسه از طریق کتاب درسی علوم و زیست‌شناسی با موضوع اهدای عضو و کسانی که دچار نارسایی کلیه، کبد و قلب بودند آشنا شده بود، موضوع درد و رنج این افراد به‌ویژه افرادی که به‌دلیل خرابی کلیه مجبور به دیالیز شده بودند، تأثیر عمیقی بر روحیه او گذاشته بود، 

حتی کتاب‌هایی در رابطه با این موضوع از کتابخانه مدرسه به امانت گرفته و اطلاعات خوبی در این زمینه به دست آورده بود. روزی حدیثه با من و پدرش درباره اهدای عضو، اجری که این عمل در نزد خداوند دارد و درد و رنجی که بیماران نیازمند به کلیه، قلب و کبد متحمل می‌شوند و ضرورت اهدای عضو افرادی که به هر دلیلی مرگ مغزی شده‌اند، مفصل صحبت کرد. کتاب‌های زیادی در این زمینه خوانده بود و اطلاعاتش کامل بود. 

مدام به ما گوشزد می‌کرد که «اگر حادثه‌ای برایش رخ دهد و او توانایی اهدای عضو را داشته باشد، وظیفه شما به‌عنوان والدین من این است که با این امر موافقت کنید، چرا که با این کار روح من هم در آن دنیا قرین آرامش خواهد بود.» من و پدرش بعضی وقت‌ها از شنیدن این حرف‌ها ناراحت می‌شدیم و از او می‌خواستیم که دیگر از این حرف‌ها حتی اگر برای شوخی هم هست نزند. طبیعی است ما پدر و مادر بودیم و نمی‌توانستیم ببینیم که حتی یک تار مو از سر دخترمان کم شود، چه برسد به اینکه بدن او را بشکافند و قلب و کلیه او را دربیاورند. 

یک روز که از مدرسه به خانه آمد، با خوشحالی به من و پدرش گفت: «امروز دکتری از بیمارستان به مدرسه ما آمده بود و درباره اهدای عضو به بیماران نیازمند صحبت می‌کرد. فرم‌های اهدای عضو افتخاری نیز آورده بود و تعدادی از بچه‌ها این فرم‌ها را پر کردند، من نیز یکی از فرم‌های اهدای عضو را پرکردم، از این به بعد باید از قلب و کلیه‌هایم به خوبی مراقبت کنم...»چنان با ذوق و شوق در این باره صحبت می‌کرد که برای من و پدرش باورکردنی نبود، گویی از آینده خبر داشت و می‌دانست که عمرش به دنیا نیست و قسمت بر این است که قلبش در سینه دیگری بتپد.

 

حادثه شوم و فوت ناگهانی

حدیثه سالاریان در 17سالگی ازدواج می‌کند و چند ماه بعد از ازدواج در یک حادثه تلخ به کما رفته و دچار مرگ مغزی می‌شود. محمود سالاریان، پدر حدیثه که هنوز هم بعد از گذشت یک‌سال از ماجرای فوت حدیثه، مرگ دخترش را باور ندارد، درباره قصه فوت ناگهانی فرزندش می‌گوید: چند ماهی بود که حدیثه ازدواج کرده و به خانه خودش رفته بود. همسرش علاقه زیادی به حدیثه داشت، با وجودی که بیش از چند ماه از ازدواجشان نگذشته بود، زندگی بسیار موفق و خوبی داشتند. خانواده شوهرش او را به اندازه دختر و خواهر خودشان دوست داشتند.

سرانجام آن شب جمعه شوم فرا رسید، حدیثه و همسرش به میهمانی پدر شوهرش رفته بودند. خانه پدرشوهر حدیثه دوطبقه بود و آن‌ها نیز در طبقه دوم میهمانی شام را برگزار کرده بودند. آن‌طوری که شاهدان عینی ماجرا به ما گفتند: «حدیثه در حال رسیدگی و پذیرایی از میهمان‌ها بود و ظاهرا زمانی که برای آوردن ظروف غذا قصد رفتن به طبقه پایین را داشته است، پایش سر خورده و از طبقه بالا به پایین سقوط می‌کند و با برخورد سر به پله‌های سنگی دچار شکستگی سر می‌شود.»

 به دنبال این حادثه خانواده شوهرش او را به بیمارستان رضوی برده و بلافاصله مورد عمل جراحی قرار می‌گیرد. همسرش در همان زمان به من و مادرش زنگ زده و این حادثه تلخ را برای ما بازگو می‌کند. من و مادرش نیز سراسیمه و نگران به بیمارستان رضوی رفتیم. در آنجا تازه متوجه وخامت احوال حدیثه شدیم. 

دخترم را به اتاق عمل برده بودند. حال خودم را نمی‌فهمیدم، بیرون در اتاق عمل منتظر بودم و چاره‌ای جز دعاکردن نداشتم. با وجود تلاش فراوان پزشکان، حدیثه دچار سکته و مرگ مغزی شده بود.

 

موافقت با اهدای عضو به بیماران

بعد از آنکه تلاش‌های دکترهای بیمارستان رضوی برای نجات جان حدیثه بی‌نتیجه می‌ماند، یکی از دکترهای بیمارستان پیشنهاد اهدای عضو را مطرح کرده و خانواده سالاریان با آن موافقت 
می‌کنند.

پدر حدیثه که دیگر تاب تعریف آن حادثه تلخ را ندارد، اشک از گونه‌اش جاری می‌شود و با اندوه می‌گوید: دکترها تلاش زیادی برای نجات جان حدیثه انجام دادند و در مدت چند ساعت، دو عمل پیاپی را انجام داده تا بتوانند جان دخترم را نجات دهند، اما این تلاش‌ها نتیجه‌بخش نبود و دکتر مسئول تیم عمل روز بعد اعلام کرد که حدیثه دچار مرگ مغزی شده است و ما امیدواریم که به زندگی بازگردد. 

با شنیدن این جمله گویا همه دنیا روی سرم خراب شد، چشمانم سیاهی رفت و از هوش رفتم. بعد از چند ساعت که به هوش آمدم متوجه شدم که حدیثه  را به داخل اتاق بیماران مرگ مغزی انتقال داده‌اند. تنها آرزویم این بود که یک‌بار دیگر راه رفتن و صحبت کردن حدیثه را با همان لبخند مهربانش ببینم، اما این آرزو هرگز به حقیقت نپیوست و روز بعد از من خواستند که به دیدن دکتری که حدیثه را عمل‌کرده بود، بروم. 

به اتاق دکتر که رفتم، با توضیحات علمی و دقیقی که دادند، متوجه شدم امیدی به بازگشت حدیثه نیست و این دستگاه‌هایی که به او وصل کرده‌اند هیچ اثری در بازگشت او ندارد. در ادامه این گفت‌وگو دکتر موضوع اهدای عضو را مطرح کرد و با بیان اینکه بیماران زیادی در صف اهدای عضو هستند و اگر ما با اهدای اعضای حدیثه موافقت کنیم جان چند نفر از این بیمارانی را که هر لحظه امکان مرگشان وجود دارد، نجات خواهیم داد، از من خواست به‌عنوان پدر حدیثه با پیوند اعضای دخترم موافقت کنم. قبول کردن این پیشنهاد در آن لحظات کار بسیار سختی بود، موضوع را که با مادرش مطرح کردم، بعد از تأمل کوتاهی با موضوع موافقت کرد و با امضای کتبی ما مراحل اهدای عضو انجام شد.

 

هیچ پولی نگرفتیم

با وجود موافقت پدر و مادر حدیثه با اهدای برخی از اعضای او برای بیماران نیازمند، برخی دوستان و آشنایان آن‌ها را متهم به فروش اعضای بدن دخترشان کردند.

 مادر حدیثه می‌گوید: زمانی که حدیثه برای مرحله اهدای کلیه و عمل اهدای عضو آماده می‌شد، برخی آشنایان با این‌کار ما مخالف بودند و این کار را بر خلاف شأن و مرتبه دخترمان می‌دانستند، چون معتقد بودند که نباید عضوی از اعضای مرده مسلمان جدا شود و این کار را از گناهان بزرگ می‌دانستند. 

برای از بین بردن این شبهه به دفتر یکی از مراجع تقلید مراجعه کردیم، دفتر این مرجع تقلید نیز اهدای عضو فردی را که فوت شده است برای نجات فرد دیگری بلامانع اعلام کرد و حتی انجام این کار خیر را همراه با ثواب بسیاری دانست. 

برخی افراد مغرض نیز ما را متهم به فروش اعضای بدن دخترمان کردند، آن‌ها می‌گفتند که ما در عوض گرفتن چند میلیون تومان اقدام به فروش اعضای بدن دخترمان کرده‌ایم. این موضوع برای من و همسرم خیلی گران و سنگین بود، 

با وجودی که شوهرم یک کارگر ساده (فضای سبز شهرداری) است و ما در خانه اجاره‌ای زندگی می‌کنیم، به دریافت پول در ازای اهدای عضو دخترم، حتی فکر هم نکردیم. ما این کار خداپسندانه را فقط برای اینکه جان انسانی نجات پیدا کند انجام دادیم، چون به هر حال جسم انسان زیر خاک هم که باشد از بین می‌رود، پس چه بهتر که این جسم خاکی و فانی در راه خیر و نیکی مورد استفاده قرار گیرد. 

علاوه بر این همان‌طور که گفتم، حدیثه دخترمان خودش دوست داشت که بعد از فوتش اعضایش را در اختیار بیماران نیازمند اهدا قرار دهیم تا روحش قرین رحمت الهی شود. ما نیز به آرزوی قلبی دخترمان عمل کردیم و با وجودی که خانواده‌های خواستار عضو حاضر به پرداخت میلیون‌ها تومان پول بودند، بدون گرفتن حتی یک ریال، اعضای بدن دخترمان را اهدا کردیم. 

بعد از فراهم شدن مقدمات، دخترم به بیمارستان منتصریه منتقل شد و در آنجا چشم‌ها، بخشی از پوست، کلیه‌ها، کبد و قلبش را در اختیار بیماران نیازمند قراردادیم. با اهدای این اعضا 6نفر از بیماران نجات پیدا کردند و امروز این افراد شادی و زندگی خود را مدیون حدیثه هستند و برای آمرزش او دعا می‌کنند، همین آمرزش و دعای خیر برای ما کافی است.

با وجودی که شوهرم یک کارگر ساده است و ما در خانه اجاره‌ای زندگی می‌کنیم، به دریافت پول در ازای اهدای عضو دخترم، حتی فکر هم نکردیم

 

ثبت‌نام خانواده برای اهدای عضو

بعد از گذشت چند ماه از اهدای عضو حدیثه به بیماران نیازمند، پدر، مادر و تعدادی از دوستان و آشنایان تحت تأثیر این امر خداپسندانه قرار گرفته و قصد اهدای اعضای خود را دارند.

پدر حدیثه با تأیید این موضوع می‌گوید: تا قبل از ماجرای اهدای اعضای حدیثه به بیماران نیازمند، حتی خود ما هم با موضوع اهدای عضو و اثر آن در نجات جان بیماران آشنا نبودیم،  بعد از این ماجرا من و مادر حدیثه نیز به این‌کار علاقه‌مند شدیم و با مراجعه به پایگاه اهدای عضو، اسم خودمان را در مرکز اهدای عضو ثبت‌نام کردیم. 

از آن‌زمان من و همسرم با توصیه پزشکان بر اساس رژیم غذایی و ورزش‌های مشخص روزانه از کلیه و قلبمان مراقبت می‌کنیم، تا زمانی که فوت کردیم و خواستند قلب یا کلیه ما را در اختیار بیماران قراردهند سالم و مناسب پیوند باشد. 

بعد از اهدای اعضای حدیثه، برخی دوستان و آشنایان و حتی ساکنان محله نیز با آگاه‌شدن از وجود چنین انجمنی تمایل خود را برای اهدای اعضای خود به بیماران نیازمند اعلام کردند. من مطمئن هستم که این حرکت بدون تردید تحت تأثیر نیت خیر حدیثه برای کمک به نیازمندان است و او نیز از ثواب خیر این حرکت خداپسندانه اهالی بهره‌مند 
خواهد شد.

ارسال نظر