کد خبر: ۳۰۱۷
۱۴ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

زوج معلم در روستاهای تبادکان هم تدریس می‌کنند و هم زندگی

سعید ادهم‌دوست در یکی از رفت‌وآمدها به مدارس روستاهای تبادکان با معلم ریاضی جدید مدرسه یکی از مدارس به نام خانم منیره قاسم‌نیان آشنا شده و به قول قدیمی‌ها با یک نگاه عاشقش می‌شود. این دو در سال 1384 ازدواج کرده و همراه هم در مدارس روستاهایی همچون خور، بلغور، کشف و... تدریس می‌کنند.

22سال از روزی که برای اولین‌بار به‌عنوان معلمی جوان به یکی از روستاهای دورافتاده مشهد اعزام شده بود می‌گذرد، هر روز باید حداقل 80کیلومتر مسیر خانه تا مدرسه را با موتور، اتوبوس و دیگر وسایل نقلیه طی می‌کرد تا به مدرسه برسد. 

طی‌کردن این مسیر طولانی و سخت، انرژی و توان زیادی را از او می‌گرفت، اما عشق خدمت و علم‌آموزی به دانش‌آموزان روستاهای محروم باعث شد که با وجود موقعیت مناسب برای تدریس در شهر، معلمی در روستاهای دور افتاده را ادامه بدهد. 

او در کنار آموزش لغات، کلمات و اعداد، خودباوری و خودشناسی را به این دانش‌آموزان محروم اما بااستعداد و خارق‌العاده آموخت و به آن‌‌ها یاد داد که خواستن، توانستن است و امروز بعد از گذشت 22سال تعدادی از همان دانش‌آموزان محروم و روستایی در بهترین دانشگاه‌های کشور مشغول به تحصیل هستند.
سیدسعید ادهم‌دوست، یکی از معلمان نمونه آموزش و پرورش منطقه تبادکان است که برای پیشرفت و ارتقای دانش‌آموزان خود از هیچ کوششی دریغ نکرده و بارها به عنوان کارگر، لوله‌کش، برق‌کار و بنا در مدرسه‌ای که خود مدیر و معاون آن بوده کار کرده‌ است. منیره قاسم‌نیان، از دیگر معلمان نمونه آموزش و پرورش منطقه تبادکان و همسر سیدسعید ادهم‌دوست نیز همواره در کنار او بوده و همسرش را یاری کرده‌ است. 

 

دانش‌آموز ممتاز و المپیادهای علمی

معلم نمونه منطقه تبادکان سال1360 در یکی از محلات قدیمی مشهد(سمزقند) به دنیا آمده است. در دوران تحصیل دانش‌آموز ممتازی بوده و به دلیل عشق و علاقه‌ای که به معلمی داشته است این شغل را برای خود برمی‌گزیند.
سعید در توضیح این مطلب می‌گوید: برخلاف بیشتر دانش‌آموزان که با درس خواندن به‌ویژه خواندن ریاضی مخالف بودند، عشق و علاقه عجیبی به ریاضی داشتم و در بین درس‌های مختلف، بهترین نمراتی که کسب می‌کردم متعلق به درس ریاضی بود. 

به‌عنوان نماینده مدرسه در مسابقات و المپیادهای ریاضی و رایانه منطقه و استان شرکت کرده و در بیشتر این مسابقات رتبه‌های ممتاز را به دست می‌آوردم. به همین دلیل مدیران مدرسه آینده روشنی را در رشته‌های مهندسی و ریاضی برایم پیش‌بینی می‌کردند اما همه عشق و علاقه من در معلمی خلاصه می‌شد. 

از طرفی ارتباط نزدیک با دایی و پسرخاله‌ام که هر دو معلم بودند نیز مزید بر علت شده است و سرنوشت من را به‌سوی شغل معلمی تغییر داد. سرانجام در سال1379 در کنکور تربیت معلم شرکت کردم و در همان سال در رشته ریاضی مرکز تربیت معلم شهید بهشتی مشهد قبول شدم، بعد از دو سال تحصیل در سال1381 به‌عنوان معلم از این دانشکده فارغ‌التحصیل شدم.

 

کار با اعمال شاقه

دانش‌آموز برتر المپیادهای ریاضی بعد از گرفتن مدرک معلمی، به‌عنوان مدرس در منطقه محروم آموزش و پرورش تبادکان روانه روستای بلغور(این روستا در دهستان کارده قرار دارد) در 80کیلومتری مشهد می‌شود.
ادهم‌دوست در ادامه با اشاره به دوری و شرایط سخت روستای بلغور می‌گوید: بلغور در 80کیلومتری مشهد قرار داشته و  مردمی صمیمی و ترک زبان دارد. قدیمی‌های روستا به‌ندرت می‌توانستند به زبان فارسی صحبت کنند. 

روستای بلغور در میان گردنه‌ها و کوه‌ها محصور شده و به همین دلیل عبور و مرور در مسیر این روستای سنگلاخی به‌ویژه در فصول سرد سال بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود و تنها وسیله‌نقلیه‌ای که اهالی و مسافران را به این روستا می‌برد، مینی‌بوس کهنه و قدیمی‌ای بود که با سلام و صلوات حرکت می‌کرد و معلوم نبود که به مقصد می‌رسد یا نه، چون هر لحظه امکان وقوع سیل، ریزش کوه و از همه مهم‌تر خرابی مینی‌بوس وجود داشت. 

اول مهر سال1381 سوار بر همین مینی‌بوس شدم و بعد از یک ساعت حرکت در مسیری مال‌رو و ناهموار سرانجام به روستای بلغور رسیدم. بلافاصله به مدرسه رفتم و مدیر مدرسه من را به دانش‌آموزان معرفی کرد. به این ترتیب کارم را به عنوان معلم شروع کردم. اما خوب چه کاری؟! به قول معروف کار با اعمال شاقه! زمستان‌ها با کوچک‌ترین برف و سرما جاده بسته می‌شد یا مینی‌بوس کهنه روستا از کار می‌افتاد و ما هم مجبور بودیم فاصله چند کیلومتری تا روستا را با پای پیاده رفت‌وآمد کنیم، البته بعضی روزها شانس با ما یار بود و سر راه وانتی پیدا می‌شد که به سمت روستا در حال حرکت بود و تعارفی کرده و آقا معلم را با خود تا روستا می‌برد. 

وجود حیوانات درنده خطر دیگری بود که جان همه ما را تهدید می‌کرد، به‌ویژه در روزهای سرد و برفی ماشین معلم‌ها مدام در خطر حمله گرگ و شغال قرار داشت، از قضا در یک روز سرد زمستانی همین اتفاق افتاد و حیوانات درنده به دو معلم حمله کرده و همکاران ما به‌طرز بسیار غم‌انگیزی از دنیا رفتند. وجود اشرار خارجی و محلی از دیگر مشکلاتی بود که در مسیر راه‌ها به کمین می‌نشستند و افراد را به گروگان برده و از آن‌ها اخاذی می‌کردند.

 

دانش‌آموزانی باهوش و ذکاوت فوق‌العاده

آقا معلم روستای بلغور چند ماه بعد از حضور در مدرسه این روستا متوجه استعداد و ذکاوت سرشار دانش‌آموزان این مدرسه شده و به دنبال حمایت از آنان است.
سعید در توضیح این مطلب می‌گوید: یکی دوماه که از حضورم در مدرسه روستای بلغور گذشت متوجه شدم که این دانش‌آموزان بسیار مستعد و دارای هوش سرشاری هستند و اگر از آن‌ها حمایت شود، آینده درخشانی خواهند داشت. 

با همین نیت تلاش خود را برای شکوفایی استعداد دانش‌آموزانم شروع کردم و در اولین قدم تعدادی از آن‌ها را به نمایشگاه بین‌المللی کتاب در مشهد آوردم. از آن‌ها خواستم هر کتابی را که دوست دارند انتخاب کنند، بیشتر بچه‌ها کتاب‌های درسی و مطابق با استعداد و سلیقه خود را انتخاب کرده و بعد از مدتی از گردآوری همین کتاب‌ها، کتابخانه کوچکی در مدرسه راه اندازی شد. در ابتدا و به‌واسطه کمبود نیروی کار، خودم اداره کتابخانه را برعهده گرفتم. 

بچه‌ها که دیگر رابطه صمیمانه‌تری با آن‌ها داشتم علاقه زیادی به این کتابخانه نشان دادند. در ادامه مدیریت آن را نیز به دانش‌آموزان واگذار کردم. در کنار این امر کلاس‌های مشاوره و آموزش تحصیلی را برای دانش‌آموزان برگزار کردیم و این بچه‌ها بعد از آشناشدن با استعدادهای خود در مسیر علمی و تحصیلی درستی گام بر‌داشتند. 

از دیگر کارهای مثبتی که در مدرسه روستای بلغور انجام شد، حمایت مالی و معنوی از دانش‌آموزانی بود که به‌دلایل مختلف از جمله اوضاع مالی نابسامان، فوت پدر یا مادر، اعتیاد والدین و الزام به کار از طرف خانواده، مجبور به ترک تحصیل شده بودند. خوشبختانه تعدادی از همین دانش‌آموزان امروز در مراکز عالیه دانشگاهی مشغول به تحصیل هستند.

 

آشنایی و ازدواج در روستای بلغور

سیدسعید ادهم‌دوست بعد از دو سال حضور در روستای بلغور با همسرش که او نیز معلم ریاضی است آشنا و بعد از مدتی با هم ازدواج می‌کنند.
وی دراین‌باره می‌گوید: بعد از دو سال حضور در مدرسه روستای بلغور، برای ادامه خدمت به یکی دیگر از روستاهای منطقه آموزش و پرورش تبادکان اعزام شدم. مدتی را در مدرسه جدید گذراندم اما دلم پیش بچه‌های روستای بلغور بود. 

طاقت نداشتم و گاه و بی‌گاه سوار بر ماشینی که به‌تازگی خریده بودم خودم را به روستای بلغور و بچه‌های دوست‌داشتنی آن‌ می‌رساندم. در یکی از همین رفت‌وآمدها به روستا بلغور با معلم ریاضی جدید مدرسه( خانم منیره قاسم‌نیان) آشنا شدم و به قول قدیمی‌ها با یک نگاه عاشقش شدم. 

بعد از کلی تحقیقات و پرس‌وجو در همین روستا از ایشان خواستگاری کردم. او نیز پذیرفت و من هم پدر و مادرم را برای خواستگاری رسمی به خانه آن‌ها فرستادم. پدر بزرگوار همسرم که بازنشسته آموزش و پرورش بود با این ازدواج موافقت کرد و ما با همدیگر ازدواج کردیم و بعد از ازدواج هر دو نفرمان برای تدریس به مدرسه روستای بلغور برگشتیم. 

در اوایل با خودرویی که خریده بودیم رفت‌وآمد می‌کردیم، اما با شروع فصل سرما رفت‌وآمد بین مشهد و بلغور با ماشین شخصی امکان‌پذیر نبود و همان مشکلات قدیمی(ریزش کوه، سیل، حیوانات وحشی و اشرار) همچنان پابرجا بود، 

به همین دلیل عطای شهرنشینی را به لقایش بخشیدیم و ساکن روستای بلغور شدیم. روزهای بسیار خوبی را سپری می‌کردیم. مردمان روستا مهربان و مهمان‌نواز بودند و مدام از ما با لبنیات تازه و غذاهای محلی خوشمزه پذیرایی می‌کردند. همسرم نیز در کنار من بود و با او آرامش روحی و معنوی زیادی داشتم. به این ترتیب 5سال اول خدمت را در روستای بلغور گذراندم.

روستا بلغور با معلم ریاضی جدید مدرسه، خانم منیره قاسم‌نیان آشنا شدم و به قول قدیمی‌ها با یک نگاه عاشقش شدم

 

معلمی در مدارس روستایی

آقا سعید و همسرش بعد از حضور 5ساله در روستای بلغور، با وجود تمام محدودیت‌ها خدمت در مناطق روستایی را ادامه می‌دهند.
منیره قاسم‌نیان در توضیح این مطلب می‌گوید: بعد از ازدواج با سعید، در اولین بارداری، به دلیل دور بودن مسیر روستای بلغور از شهر و نبود امکانات پزشکی، از روستای بلغور با کلی خاطرات شیرین به روستای خورعلیا(کیلومتر 35جاده کلات) که در 35کیلومتری مشهد قرار داشت رفتیم و چندسالی را نیز در این روستای محروم و دورافتاده به معلمی مشغول شدیم.

 با وجودی که روستای خور در مقایسه با روستای بلغور بهتر و نزدیک‌تر به شهر بود، اما این روستا هم در میان دره‌ها و کوه‌ها قرار گرفته و مسیری سخت و صعب‌العبور داشت. گاهی اوقات خودرو ما در مسیر راه دچار خرابی می‌شد، خودرو را در همان محل گذاشته و با پای پیاده به طرف روستا حرکت می‌کردیم، 

حتی چند مرتبه در فصل زمستان گرفتار حمله گرگ‌ها شدیم و اگر روستاییان به دادمان نرسیده بودند، معلوم نبود چه بلایی به سرمان می‌آمد. بعد از آن دست سرنوشت ما را به سوی روستای جغری(جاده کنویست) رهنمون کرد. 

این روستا هم دست کمی از آن دو آبادی قبل نداشت و مسیری بسیار سیلابی و طاقت‌فرسا در فصول بارانی و سرد داشت که چندین‌بار در مسیر گرفتار باران شدید و سیل شدیم. بعد از آن نیز چند سالی را در روستای کشف در نزدیکی مشهد(بولوار توس) معلم بودیم.

درحال حاضر نیز به‌عنوان معاون مدرسه ابتدایی زرین‌تاج ساغروانیان در روستای ساغروان مشغول به کار هستم و همسرم(سعید ادهم‌دوست) نیز به‌عنوان مدیر هنرستان کار و دانش ثامن‌الحجج در روستای کبرده خدمت می‌کند. 

در طول این سال‌ها با وجود سختی و مشقت فراوانی که متحمل شدیم، اما از نتیجه کار خود راضی هستیم. من از سال1384 در مدارس روستاهای مختلف مشغول به فعالیت هستم و در این 18سال، خدمت به بچه‌های محروم روستایی، کشف استعدادها و هدایت آن‌ها به سوی آینده روشن آرزوی من و البته آرزوی سعید نیز بوده‌ است. 

احساس می‌کنم در این راه تا حدود زیادی موفق بودیم، چراکه جوانانی تربیت کردیم که امروز برای این آب و خاک مفید هستند. جمله‌ای که همیشه در این حرفه سرلوحه کارم قرار داده‌ام این است که«معلمی شغل نیست، معلمی عشق است. اگر به عنوان شغل انتخابش کرده‌ای، رهایش کن و اگر عشق توست مبارکت باد.»


اشتغال‌زایی در کنار تحصیل

معلم سابق مدرسه روستای خورعلیا بعد از سال‌ها فعالیت در مناطق دورافتاده روستایی، چندسالی است که مدیریت هنرستان فنی و حرفه‌ای ثامن‌الحجج روستای کبرده را برعهده دارد و اشتغال‌زایی و آموزش را درکنار هم برای دانش‌آموزان خود به ارمغان آورده است.
سعید در توضیح این مطلب می‌گوید: چند سال قبل که مجموعه هنرستان ثامن(ع) را در اختیار ما قرار دادند، مدرسه‌ای تکمیل نشده و بدون امکانات کافی و اولیه تحصیلی بود. آب، برق و گاز نداشتیم و از همه مهم‌تر از داشتن هرگونه ابزار و تجهیزات کارگاهی نیز محروم بودیم. با بچه‌ها صحبت کردم و به آن‌ها گفتم این مکان تحصیلی که در آن درس می‌خوانید هیچ شباهتی به هنرستان فنی و حرفه‌ای ندارد. 

لاجرم با بچه‌ها آستین‌ها را بالا زدیم و در گام نخست کانالی به طول 180متر و عمق یک‌متر برای رسیدن به انشعاب اصلی آب و فاضلاب روستا توسط بچه‌ها و با بیل و کلنگ حفر شد. همچنین بیشتر فرآیند برق‌کشی و نصب کلید و پریزها نیز ازسوی خود بچه‌ها انجام شد، به قدری از برق و کتاب‌های مربوط به آن مطالعه کردم که در امتحان فنی‌وحرفه‌ای رشته برق امتحان داده و قبول شدم. 

علاوه‌براین سنگ‌کاری  محوطه خاکی هنرستان و قسمتی از نمای دیوارها نیز به همت من و بچه‌های مدرسه انجام شد. بعد از تکمیل و ساخت قسمت‌های ناتمام هنرستان، با مشکل اصلی برخورد کردیم و آن نبود تجهیزات، ابزار و دستگاه‌های کارگاهی بود. 

تهیه این تجهیزات به دلیل گران‌بودن ازسوی مدرسه غیرممکن بود، آموزش و پرورش هم بودجه‌ای نداشت که در اختیار ما قرار دهد، برای حل این مشکل مذاکراتی با مسئولان کارگاه‌ها و صاحبان کارخانجات شهرک صنعتی توس انجام دادیم و برطبق توافق طرفین، قرار بر این شد دانش‌آموزان ساعات عملی دروس خود را در کارگاه‌های شهرک صنعتی توس بگذرانند، در واقع شیفت شب برخی واحدهای تولیدی شهرک صنعتی توس در اختیار دانش‌آموزان هنرستان ثامن‌الحجج(ع) قرار دارد. 

این فرآیند چند حسن ویژه دارد و دانش‌آموزان را با محیط کار، سختی و مشقت پول درآوردن و به دست آوردن نان زحمت‌کشی و حلال آشنا می‌کند. از طرفی هنرجویان علاوه‌بر گذراندن دروس عملی قادر هستند درآمدی هرچند مختصر برای خود کسب کنند و همچنین در این مدت می‌توانند جنم و جربزه خود را به مسئولان آن کارگاه و کارخانه نشان داده و بعد از فارغ‌التحصیلی در آن واحد تولیدی مشغول به کار شوند. به این ترتیب هنرستان ثامن‌الحجج تنها هنرستان شهر مشهد است که بدون هرگونه آزمایشگاه و کارگاه دروس عملی است.

 

کم‌کاری بخش فرهنگی در حاشیه شهر

مدیر هنرستان ثامن‌الحجج روستای کبرده که تمام سال‌های خدمتش را در حاشیه شهر، روستاها و مناطق محروم گذرانده است، از کم‌کاری نهادهای اجتماعی و فرهنگی در این مناطق گلایه‌مند است.
سیدسعید ادهم‌دوست در توضیح این مطلب می‌گوید: اعتیاد یکی از والدین به مواد مخدر، فروشندگی موادمخدر، ازدواج خانواده‌ها با اتباع خارجی، تقابل فرهنگ‌های مختلف، بیکاری، نبود مکان و امکانات تفریحی سالم از جمله مشکلاتی هستند که بیشتر مناطق دورافتاده و محروم با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند، 

با وجودی که بخشی از این مشکلات به دلایل مشکلات مالی و مادی به وجودآمده است، بخش زیادی از این مشکلات را می‌توان از طریق مشاوره، گفت‌وگو و کارفرهنگی برطرف‌ کرد. متأسفانه مسئولان و کارشناسان فرهنگی و اجتماعی در نهاد‌ها و ارگان‌های مختلف وظیفه خود را به‌درستی انجام نداده‌اند و فعالیت خود را محدود به دفتر و محل کار خود کرده‌اند، در حالی که می‌توان با تشکیل جلسات آموزشی در مناطق محروم و آگاه‌سازی بموقع از بروز بسیاری از این مشکلات اجتماعی و فرهنگی جلوگیری کرد. 

چند سال قبل که معلم  مدرسه بودم، پدر یکی از دانش‌آموزان که علاقه چندانی به درس خواندن نداشت و از مدرسه فراری بود، با کتک‌کاری و فحاشی پسرش را به مدرسه آورد و به من گفت: «این پسر را تا می‌توانید تنبیه کنید تا سرش بر کتاب و دفترش باشد.» پسر از بی‌احترامی پدر آن‌ هم در حضور رفقا و همکلاسی‌هایش بسیار خشمگین و عصبی شده بود و از مدرسه و درس بسیار دل‌سرد. 

وقتی پدرش رفت، او را به دفتر مدرسه بردم و ساعتی درباره علایق او که ورزش و فوتبال بود با هم گپ زدیم. بی‌درنگ نامش را در تیم فوتبال مدرسه ثبت‌نام کردم. بعد از مدتی همین پسر به یکی از فوتبالیست‌های مشهور منطقه تبادکان و مشهد تبدیل شد. درس و مشقش را نیز با علاقه ادامه داد و با معدل عالی وارد دانشگاه شد. 

تنها با یک ساعت صحبت‌کردن سرنوشت این پسر نوجوان تغییر کرد. درحالی که اگر همان چوب و کتک ادامه داشت، معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظار او بود و جوانی این بچه در چه مسیری تباه می‌شد. من از تمامی کارشناسان و مسئولان فرهنگی و اجتماعی می‌خواهم باحضور در مناطق روستایی و حاشیه شهر،از وقوع مشکلات حاد و غیرقابل برگشت جلوگیری کنند. 

ارسال نظر
نظرات بینندگان
فاطمه
|
-
|
۰۰:۰۰ - ۱۴۰۱/۰۳/۱۱
0
0
عالی، هنرستان واقعی همینه که توی محیط کار بچه ها کار و هنر رو یاد بگیرن
احمد گروهی
|
United States of America
|
۱۶:۵۰ - ۱۴۰۲/۱۱/۱۷
0
0
واقعا این معلم خیلی مخلصه چون ۳ سال باهاش درس خوندم صاگردش بودم و تونستم مدرک کارشتاسیمو بگیرم