کد خبر: ۳۰۵۰
۲۱ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

طبابت در صحن و سرا؛ 32 سال خدمت در درمانگاه حضرتی

در تمام دوره خدمتش در دارالشفای حضرت، صبح‌های زود قبل از رفتن‌ برای طبابت، اول خدمت آقا می‌رسید و عرض ادب می‌کرد‌. ظهر هم که کارش تمام می‌شد به حرم می‌رفت، سلام و عرض ادبی تقدیم می‌کرد. در یکی از زیارت‌ها وقتی پیش روی حضرت ایستاده بود، متوجه نگاه‌های ممتد زائری شد که هر از گاهی سرش را بالا ‌آورده و نگاهی از سر کنجکاوی به او می‌‌انداخت.‌ خواندن زیارت‌‌نامه که تمام شد آن زائر با شک و تردید به سمتش آمد. تهرانی‌بودن را از لهجه‌اش متوجه شد: «یک سؤال دارم. شما همان آقای دکتری نیستید که صبح من را ویزیت کردید؟» و او با لبخند گفت چرا من همانم.

در تمام دوره خدمتش در دارالشفای حضرت، صبح‌های زود قبل از رفتن‌ برای طبابت، اول خدمت آقا می‌رسید و عرض ادب می‌کرد‌. ظهر هم که کارش تمام می‌شد به حرم می‌رفت، سلام و عرض ادبی تقدیم می‌کرد. در یکی از زیارت‌ها وقتی پیش روی حضرت ایستاده بود، متوجه نگاه‌های ممتد زائری شد که هر از گاهی سرش را بالا ‌آورده و نگاهی از سر کنجکاوی به او می‌‌انداخت.‌ 

خواندن زیارت‌‌نامه که تمام شد آن زائر با شک و تردید به سمتش آمد. تهرانی‌بودن را از لهجه‌اش متوجه شد: «یک سؤال دارم. شما همان آقای دکتری نیستید که صبح من را ویزیت کردید؟» و او با لبخند گفت چرا من همانم. مرد زائر درحالی‌که به‌شدت تعجب کرده بود، دوباره پرسید: «مگر دکترها هم خادم می‌شوند؟»

این حکایت دکتر حسن اخوان‌ مهدوی ساکن محله شهید فرامرز عباسی است که ‌بارها پیش آمده در ساعات خادمی بیمارانش او را شناخته‌اند. او 40سال در ‌بارگاه علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) و دارالشفا خدمت کرده است. طی این مدت شش سال کارمند بخش اداری بوده و دو سال را برای ادامه تحصیل مرخصی گرفته و 32سال نیز به عنوان پزشک در دارالشفا مشغول به کار بوده است تا اینکه بازنشسته می‌شود. او سال‌های پایانی کارش پزشک معتمد آستان قدس رضوی بوده است.

 

استخدام در آستان قدس از نوزده‌سالگی

‌دکترحسن اخوان‌ مهدوی متولد1341 اصالتی طبسی دارد، اما از چهارسالگی به همراه خانواده راهی تهران می‌شوند. سال‌های اول و دوم دبستان را در تهران‌ پشت سر می‌گذارد. ‌با‌ آمدن خانواده به مشهد و اسکان در خیابان آبکوه از سال سوم در این شهر تحصیلات خود را پی می‌گیرد. تحصیلاتی که تا مرحله دیپلم پیش‌رفته و با انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه‌ها تا چند سال‌ معلق می‌ماند. 

برگزار نشدن کلاس‌ها دردانشگاه‌ها‌ نقطه عطفی می‌شود در زندگی او تا با پیوستن به گروه‌های جهادی و حضور در مراسم‌های مناسبتی حرم امام‌رضا(ع) تحولی بزرگ در زندگی‌اش رخ دهد: «‌آن سال‌ها در خلال حضور در برنامه‌های جهادی حرم مطهر، متوجه تغییر و تحولات در آستان‌قدس رضوی و به‌کارگیری نیروهای تازه‌نفس شدم. با توجه به عشق و علاقه‌ام برای خدمت در آستان مقدس حضرت رضا(ع) درخواستی داده شد و خیلی زود و بدون هیچ گزینشی در نوزده‌سالگی به استخدام این آستان مبارک درآمدم.»

 

گره‌گشایی از مسیر طبابت

کم‌بینایی دلیلی می‌شود برای معافیت از سربازی و اخوان‌مهدوی به دنبال کار و حرفه‌ آینده‌اش می‌رود: «با درخواست از ‌تولیت وقت در سال1360با مدرک دیپلم وارد مجموعه آستان قدس رضوی شدم. ابتدا به عنوان مسئول دفتر تولیت مشغول به کار شدم. 

پس از مدتی هم به‌عنوان معاون دبیرخانه و بعد‌ها در قسمت بازرسی این آستان مقدس خدمت را ادامه دادم.» در تمام سال‌هایی که اخوان‌ مهدوی در حرم خدمت می‌کرد از ادامه تحصیل غافل نبود‌؛ چراکه هدفش داشتن شغل و حرفه‌ای بود که در آن خدمت به خلق و گره‌گشایی از‌ کار مردم باشد ‌و چه شغلی، گره‌گشا‌تر از طبابت: «‌پزشکی، تنها رشته‌ای بود که در کنکور شرکت کردم. 

من مجدانه درس ‌می‌خواندم تا بتوانم بعد از گشایش دوباره ‌دانشگاه‌ها در رشته پزشکی ادامه تحصیل دهم

با دو اولویت تهران و مشهد. تا دو سه سالی بعد از پایان دوره حکومت پهلوی به واسطه انقلاب فرهنگی دانشگاه‌ها تعطیل بود و کنکوری برگزار نمی‌شد؛ اما من مجدانه درس ‌می‌خواندم تا بتوانم بعد از گشایش دوباره ‌دانشگاه‌ها در رشته پزشکی ادامه تحصیل دهم. ‌بالأخره در سال1366 در دانشگاه شهید بهشتی تهران در رشته پزشکی قبول شدم.»

 

آستان قدس استعفایم را قبول نکرد

با قبولی‌ در دانشگاه اخوان‌مهدوی استعفایش را برای تولیت وقت آستان قدس رضوی ارسال می‌کند. اما از آنجا که تقدیر برای او طور دیگری رقم خورده بود ‌با استعفایش مخالفت می‌شود تا بعد شش سال در لباس سپید پزشکی در دارالشفای حضرت ادامه خدمت دهد: «‌آن‌زمان زمزمه‌های ساخت بیمارستان بزرگ رضوی روی زبان‌ها بود. با قبولی در رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران، بعد از شش‌سال خدمت در قسمت‌های مختلف اداری آستان قدس رضوی، استعفایم را نوشتم، اما مرحوم آیت‌ا... طبسی استعفایم را رد کرد. 

ایشان گفته بودند ما برای بیمارستان رضوی به نیرو نیاز داریم. این‌طور شد که در دو سالی که در تهران بودم مرخصی تحصیلی گرفتم و بعد از گرفتن انتقالی و ادامه تحصیل در دانشکده پزشکی مشهد تا چهار سال برایم مأموریت تحصیلی رد شد.

 

 

فضای دارالشفا برایم متفاوت است

نخستین روز کاری دکتر اخوان‌مهدوی در قسمت اورژانس دارالشفای حضرت بود. روزی که بیش از 60بیمار را ویزیت می‌کند: «‌‌دارالشفای قدیمی از درب پایین خیابان(شهید نواب صفوی) که وارد شوید درست رو‌به‌روی مهمان‌سرای حضرت بود.‌ روز اول،‌ وقت رفتن به اتاق دیدم بیست‌نفری نوبت گرفته و پشت در نشسته‌اند. با خودم گفتم یا خدا! تمام این‌ها را قرار است من ویزیت کنم. 

آن روز تا ظهر پشت سر هم مریض آمد. حدود هفتادنفری را ویزیت کردم. هر کدامشان لهجه خاصی داشتند و زائرانی بودند که از یکی از شهرهای کشور آمده بودند این موضوع طبابت را برایم لذت‌بخش‌تر می‌کرد.

اگر‌چه دکتر اخوان‌مهدوی ‌در سال آخر تحصیل در بیمارستان امدادی کشیک بوده ‌و با محیط بیمارستانی و درمانی بی‌تجربه نبوده است؛ اما جنس این دو حضور را کاملا متفاوت با هم می‌داند: «در بیمارستان امدادی بیشتر تصادفی‌ها و مجروحان حوادث و سوانح آورده می‌شد. گاه شده بود 30-40 نفر مصدوم و مجروح با هم داشتیم. 

مجروحانی که بر اثر واژگونی اتوبوس یا مینی‌بوسی دچار جراحت و مصدومیت شده بودند، اما مراجعان به دارالشفای حضرت(ع) از تمام ایران و ‌گاه کشورهای دیگر با زبان ،لهجه و گویش‌های متفاوت بودند مراجعانی که از سر درماندگی و فقط به نیت شفا به دارالشفا پناه آورده بودند.»

 

شیمی‌درمانی روبه‌روی گنبد

بازنشسته دارالشفای حضرت از مراجعانی می‌گوید که با وجود مراکز درمانی متعدد‌، اتاقک مخصوص شیمی‌درمانی و دیالیز این مرکز و سه‌کنجی رو به‌‌ گنبد و بارگاه را انتخاب می‌کردند: «‌ساختمان دارالشفای اولیه در سه طبقه بود. یکی از ‌اتاق‌های این مجموعه درمانی مخصوص شیمی‌درمانی بیماران سرطانی بود. 

برای راحتی بیماران مبل‌هایی داشتیم ‌تا در زمان انجام کار شیمی‌درمانی آسوده باشند. جالب اینکه مبلی که درست رو به گنبد و بارگاه حضرت بود، طالب بیشتری داشت. در تمام مدت چند ساعتی که این بیماران در آن اتاق بودند، کتاب دعایی مقابلشان بود و با سوز دل با امام مهربانی‌ها راز دل می‌گفته و اشک می‌ریختند.»

 

پایان خدمتی40 ساله

دکتر‌ اخوان‌مهدوی از سال1385 با محول‌شدن ‌مسئولیت‌های ‌مدیریتی به او از ‌کار پزشکی فاصله گرفت. او از این سال مسئول بخش پزشکی و پرستاری دارالشفای امام رضا(ع) شد و در ادامه ‌‌در مقام مدیر درمان و پزشک معتمد آستان قدس رضوی تا زمان بازنشستگی؛ یعنی اسفند سال1400 به کار خود در این مجموعه درمانی ادامه داد: «ارتباط با دانشگاه علوم پزشکی، تأیید پزشکان و پرستاران برای خدمت در دارالشفای حضرت، کارهای مرتبط با بیمه و... همه با من بود. سال99 به‌طور رسمی بازنشسته شدم. 

یک سال بعد از آن هم در مقام مشاور به کار خود در دارالشفای حضرت ادامه دادم ‌تا اینکه بالأخره یک نفر جایگزین برایم پیدا شد و اسفند سال گذشته باکارم در دارالشفای حضرت خداحافظی کردم.»

 

تغییر مکان دارالشفا

از اویی که نزدیک به چهار دهه سابقه خدمت در دارالشفای امام‌رضا(ع) را دارد،‌ درباره تغییر موقعیت‌ جغرافیایی این مجموعه درمانی می‌پرسیم و این‌طور می‌شنویم: «‌ساختمان اولیه بنایی سه‌طبقه بود. ابتدای ورودی پایین‌خیابان درست روبه‌روی مهمان‌سرای حضرت.‌‌ بعدها به سبب توسعه خدمات به ساختمان بیمارستان رازی در خیابان شیرازی منتقل شد.» 

دکتر درحالی‌که لبخندی بر لب دارد، ادامه می‌دهد: «به واسطه نزدیکی به حرم و زایشگاهی که در این بیمارستان بود؛ خیلی از مشهدی‌ها، بیمارستان رازی را برای به دنیا آمدن فرزندانشان انتخاب می‌کردند. بیمارانی داشتیم که وقتی به دارالشفا می‌آمدند این فضا برایشان یادآور خاطراتی بود که از بزرگ‌ترها شنیده بودند و اینکه در یکی از اتاق‌های این بیمارستان به دنیا آمده‌اند. 

خیلی از مشهدی‌ها، بیمارستان رازی را برای به دنیا آمدن فرزندانشان انتخاب می‌کردند

به هر حال سه سالی در بیمارستان رازی بودیم. بعد ادامه خدمات مجموعه درمانی دارالشفا به ساختمان سفید رنگی به نام «حریم حرم» نزدیک بازار فرش منتقل شد. ‌چند سالی هم آنجا بودیم تا ساختمان فعلی‌در بالا خیابان (خیابان شیرازی) احداث و در عید غدیر سال 86 ‌ افتتاح شد.»

 

تلخی ظهر عاشورای73

واقعه ظهر عاشورای سال73 در نگاه ‌دکتر اخوان‌مهدوی، تلخ‌ترین خاطره است: «آن روز کشیک بودم. بمب حدود ساعت دو و نیم یا سه منفجر شده بود.‌ بعد از اتمام شیفت کاری راهی خانه شدم. تازه به خانه رسیده بودم که از حرم تماس گرفتند و گفتند برگردم. فوری به حرم برگشتم.‌ بماند که در آن ازدحام و شلوغی اطراف چطور خودم را به حرم رساندم. وقتی رسیدم جو امنیتی شده بود و در آن اوضاع به هیچ کسی اجازه ورود به حرم داده نمی‌شد. 

همانجا مانده بودم و دل نگران حادثه‌دیدگان بودم. بالأخره بعد از کلی توضیح احراز هویت شدم و خودم را به دارالشفا رساندم. آنجا محشر کبرایی ‌بود که هنوز فراموشش نمی‌کنم. بعدها آما‌ر کشته و مجروحان را اعلام کردند. 26نفر کشته و حدود 300زخمی و مجروح‌ برآورد کرده بودند. 

مجروحان سرپایی همانجا‌ در دارالشفا درمان و مرخص می‌شدند. اما آن‌هایی که نیاز به جراحی داشتند به بیمارستان‌‌های اطراف اعزام می‌شدند. آن شب تا سپیده صبح مشغول رتق و فتق امور و رسیدگی به مجروحان حادثه بمب‌گذاری حرم بودیم. تا خاطرم از آخرین زائر حادثه‌دیده جمع نشد دست از کار نکشیدم. خستگی را از یاد برده بودم و سخت مشغول کار بودم.»

 

خدمت پزشکی در زمان خادمی

دکتر اخوان‌مهدوی از سال82 بعد از 22سال کارمندی در آستان قدس رضوی بالأخره مفتخر به پوشیدن لباس خادمی می‌شود: «انگار خادمی و طبابتم به هم گره خورده‌اند. از وقتی وارد صحن و سرای حرم امام‌رضا(ع) می‌شوم از نگهبان و دربان گرفته تا فراش، خدمه مهمان‌سرا و... ‌دردشان را با من در میان می‌گذارند و مشاوره پزشکی می‌خواهند.

قبلا که ویزیت‌ها دفترچه‌ای بود‌ همانجا ویزیتشان می‌کردم و برایشان دارو می‌نوشتم. الان هم‌ که الکترونیکی شده‌ ‌ کد ملی و مشخصات فرد را می‌گیرم فردای آن روز در مطب نسخه یا آزمایششان را در سامانه‌ برایشان ثبت می‌کنم. گاهی همکارها به شوخی می‌گویند«فلانی تو یک اتاق بگیری و همین‌جا بیماران را ویزیت کنی، راحت‌تری.» بارها شده زائری حالش بد شده و دوستان خادم یا کفشدار به‌سرعت به سراغم آمده‌‌اند تا بالای سر فرد بیمار بروم. 

 

 

تا زنده‌ام از این آستان جدا نمی‌شوم

‌از حس و حال ساعات حضورش در کنار روضه منوره که می‌پرسم، چهره‌ دکتر دگرگون شده و چشمانش به اشک می‌نشیند. او درحالی‌که سعی می‌کند با دستمالی سفید اشک را از روی گونه‌ها بگیرد با صدایی لرزان و صورتی خیس از اشک می‌گوید: من به‌شخصه چیزهایی در دستگاه امام‌رضا(ع) دیده‌ام که‌ همیشه حس می‌کنم وقتی در آن بارگاه منور هستم حضرت در کنارم است. 

من به‌شخصه چیزهایی در دستگاه امام‌رضا(ع) دیده‌ام که‌ همیشه حس می‌کنم وقتی در آن بارگاه منور هستم حضرت در کنارم است

همان‌طور که در دعا می‌خوانیم «و تسمع‌ کلامی و ترد سلامی» واقعا این شنیده شدن سلام و گرفتن جوابش را با جان و دل حس کرده‌ام؛ حس حضور امام(ع) در کنارت و اینکه او همیشه حی و حاضر است. و بعد برایمان از اجابت شدن خواسته‌ای از سوی امام‌رضا(ع) می‌گوید که اصلا انتظارش را نداشته است. «روزهای‌ نزدیک میلاد امام جواد(ع) بود که‌ مشکل کوچکی برای ‌فرزند دخترم پیش آمد.‌ 

به نیت گرفتن حاجت به زیارت رفتم و امام(ع) را به جان جوادش قسم دادم. ‌دقیقا روز بعد؛ یعنی شب میلاد امام‌ جواد(ع) ‌جواب خواسته‌ام را گرفته بودم. در حالی‌که ‌‌حتی فکرش را نمی‌کردم به این سرعت ‌مشکل حل شود. برای خانواده هم‌ این ‌داستان جالب بود. همیشه به همه گفته‌ام من هر چه دارم از برکت حضورم در بارگاه علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) است‌ و تا عمرم به دنیا باشد از این آستان جدا نمی‌شوم.»

ارسال نظر