کد خبر: ۳۰۶۹
۳۰ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

روایت زندگی دانشجوی پزشکی که امدادگر شد

روح‌الله 29ساله دانشجوی رشته پزشکی است و برخلاف بسیاری از هم‌صنفان خود که به دنبال پیشرفت اقتصادی و اجتماعی هستند، نجات جان انسان‌ها و یاری‌رساندن به دیگران را اولویت زندگی خود قرار داده است. او 11 سال است که به این جمعیت پیوسته و در حال حاضر از مربیان هلال احمر است. می‌گوید: از دوران نوجوانی دوست داشتم به دیگران کمک کنم اما اینکه چطور در این مسیر قرار بگیرم برایم نامعلوم بود. با توجه به همین روحیه رشته پزشکی را برای تحصیل انتخاب کردم تا بتوانم به جسم انسان‌ها کمک کنم اما برای من التیام‌بخشیدن به روح انسان‌های دردمند مهم‌تر از جسم آن‌ها بود به همین دلیل داوطلبانه به جمعیت هلال احمر پیوستم.

با توجه به آمار زیاد حوادث طبیعی مانند سیل، زلزله، رانش زمین و حوادثی با منشأ انسانی مانند آتش‌سوزی و تصادفات جاده‌ای نمی‌توان ادعا کرد کسی به اهمیت امدادرسانی واقف نیست. بزرگ‌ترین سازمان امداد و نجات کشور که همان جمعیت هلال احمر است به‌عنوان یک نهاد معتمد برای مردم در حوادث اخیر کشور خدمت‌رسانی خالصانه خود را به خوبی ثابت کرده است. 

زمانی که اتفاقی رخ می‌دهد و ما سردرگم و نگران نمی‌دانیم که چه واکنشی باید انجام دهیم، با دیدن افرادی که لباس امداد به تن دارند، اندکی آرام شده و پس از خدا چشم امیدمان به آن‌هاست؛ افرادی که برای حضور در مواقع بحرانی آموزش دیده‌اند و بی‌چون و چرا مدیریت امور را به آن‌ها می‌سپاریم. گاهی با خودمان فکر می‌کنیم چگونه انسان‌هایی هستند که جانشان را کف دستشان می‌گذارند و نجات دیگران را در اولویت زندگی خود قرار می‌دهند. 

همسر یا مادر این افراد چگونه هر روز عزیزشان را راهی محیط کار می‌کنند، در حالی که می‌دانند به قصد روبه‌روشدن با خطر، منزل را ترک می‌کند؟ یکی از این غیورمردان جمعیت هلال‌احمر روح‌الله غلامی است که ساکن بولوار نماز در محله سرافراز بوده و مربی هلال احمر و از اعضای فرماندهی و عملیات اضطراری 112 است.
 

 

 

باز هم امدادگر می‌مانم

روح‌الله 29ساله دانشجوی رشته پزشکی است و برخلاف بسیاری از هم‌صنفان خود که به دنبال پیشرفت اقتصادی و اجتماعی هستند، نجات جان انسان‌ها و یاری‌رساندن به دیگران را اولویت زندگی خود قرار داده است. او 11 سال است که به این جمعیت پیوسته و در حال حاضر از مربیان هلال احمر است. 

او که دو سال اول را در هلال‌احمر گناباد و سپس در مشهد فعالیت کرده از حال و هوای ورودش به این سازمان این گونه می‌گوید:« از دوران نوجوانی دوست داشتم به دیگران کمک کنم اما اینکه چطور در این مسیر قرار بگیرم برایم نامعلوم بود. 

با توجه به همین روحیه رشته پزشکی را برای تحصیل انتخاب کردم تا بتوانم به جسم انسان‌ها کمک کنم اما برای من التیام‌بخشیدن؛ روح انسان‌های دردمند مهم‌تر از جسم آن‌ها بود به همین دلیل داوطلبانه به جمعیت هلال احمر پیوستم تا بتوانم به مردمی کمک کنم که در بحران حوادث گرفتار شده‌اند و به عبارتی دست یاری‌رسان خدا در هنگام گرفتاریشان باشم. تصمیم دارم حتی پس از طی درجات بالاتر پزشکی و کسب تخصص باز هم در هلال احمر به مردم آسیب‌دیده خدمت کنم و در حوادث مختلف به یاری مردم بشتابم.

 

 انسان‌دوستی مادر 

روح‌الله غلامی به همراه مادرش در بولوار نماز زندگی می‌کند. او از دعاهای هر روز مادر هنگام بدرقه می‌گوید و افتخار به شغل فرزندش. او هم مانند همه پسرها حال دل مادرش را درک می‌کند و می‌گوید: « حضور من در هلال احمر به اندازه کافی برای خانواده استرس و نگرانی به همراه دارد، به همین دلیل سعی می‌کنم هیچ وقت از خاطرات و اتفاقات بد و ناگوار برای مادرم چیزی نگویم تا دلشوره‌اش بیشتر نشود اما چه بگویم از ذوق مادرم وقتی که از نجات انسان‌ها برایش تعریف می‌کنم. به قدری خوشحال می‌شود که نمی‌توانم حال خوبش را وصف کنم. انگار قهرمان زندگی‌اش روبه‌رویش نشسته است و از شنیدن وقایع هم خسته نمی‌شود.»

روح‌الله که می‌داند مادرش هنوز هم مانند روز اول نگران است و هر روز صبح برایش دعا می‌خواند، ادامه می‌دهد:« از همان ابتدا که به مادرم گفتم تصمیم دارم به هلال اهمر بپیوندم با وجود اینکه از خطرات این حرفه اطلاع داشت اما به‌دلیل انسان‌دوستی‌ای که در وجود او موج می‌زند، مخالفتی نکرد و همیشه همراه من بود.»

او کمی تأمل می‌کند، آهی می‌کشد و سپس ادامه می‌دهد: « دلیل دیگری که مادرم با سختی کارم کنار می‌آید، فوت پدرم است. چند سال پیش در اثر حمله قلبی پدرم را از دست دادم. دیر رسیدن اورژانس به محل حادثه و آموزش‌نداشتن مردمی که در صحنه حضور داشتند، منجر به فوت او شد و این اتفاق برای ما خیلی دردناک بود. نکته ناراحت‌کننده اینکه مردم حاضر در صحنه حتی آموزش ابتدایی برای انجام کمک‌های اولیه و احیای قلبی‌تنفسی را نداشتند. 

تمام توانم را برای آموزش مردم و نجات جان انسان‌ها قرار دادم 

مادرم بر این باور است که اگر یک نفر در زمینه کمک‌های اولیه آموزش دیده بود، شاید فوت پدرم رقم نمی‌خورد. به همین دلیل من هم تمام توانم را برای آموزش مردم و نجات جان انسان‌ها قرار دادم و مادرم هم در این راه مشوق اصلی من بوده است.»

 


مدیریت لحظه‌ای امدادگر

به اعتقاد غلامی یک امدادگر باید قدرت تصمیم‌گیری خوبی داشته باشد تا در مواقع بحرانی بتواند مدیریت اقتضایی داشته و بر مبنای شرایط بهترین تصمیم را بگیرد. 

او با لبخندی رضایت‌بخش برایمان از احیای قلبی‌تنفسی یک انسان تعریف می‌کند. از تصمیم‌گیری در لحظه می‌گوید و بیان می‌کند: «یک روز که در پایگاه بودیم یک مورد اورژانسی از احیای قلبی‌تنفسی پیش آمد و من که در آن شرایط باید بهترین تصمیم را می‌گرفتم، یکی از نیروها را برای انجام هماهنگی فرستادم اما منتظر دستور نماندم و عملیات را آغاز کردم تا فرد به زندگی برگشت. گاهی با خودم فکر می‌کنم اگر در آن لحظه تصمیم بموقعی نمی‌گرفتم شاید احیایی هم انجام نمی‌شد.»

 

خاطرات تلخ هر روزه

غلامی با اندوه بسیار می‌گوید: « در یکی از عملیات‌های امداد هنگامی که به صحنه تصادف رسیدیم، گمان کردیم خودرویی که با کامیون تصادف کرده است 3سرنشین دارد ولی پس از بازکردن خودرو متوجه شدیم نفر چهارمی هم وجود دارد که تقریبا هیچ اثری از او نمانده بود.»

او که تمام این سختی‌های جسمی و فشارهای روحی را به عشق نجات حتی یک انسان به جان خریده است، می‌افزاید: «برای نجات افراد دستورالعملی داریم که طبق آن اولویت امدادسانی با کودکان، سالمندان، زنان باردار و سپس بانوان و مردان بالغ است. در بیشتر تصادفات افراد از ما می‌خواهند که اول عزیزانشان را نجات دهیم و همیشه دیگران را به خودشان ترجیح می‌دهند. 

به خاطر دارم در یکی از حوادث مرد جوانی دست مرا گرفته بود و با گریه از من می‌خواست که همسرش را نجات دهم. من که سعی داشتم او را آرام کنم، نمی‌توانستم خبر فوت همسرش را به او بدهم اما با نجات جان فرزندانش وظیفه انسانی‌ام را انجام دادم.»

 

روایت یک رفاقت 

در کنار تمام خاطرات تلخی که از حوادث ناگوار شنیده‌ایم وقتی صحبت از خاطره خوب می‌شود، غلامی کلی حرف برای گفتن دارد. او با اشاره به اینکه اولین شرط موفقیت یک امدادگر حفظ خونسردی است، اضافه می‌کند:« در بسیاری از عملیات‌های امداد و نجات وقتی جان یک نفر را نجات می‌دهیم با انگیزه بسیاری به کار خود ادامه می‌دهیم. یکی از بهترین خاطرات من در یکی از همین حوادث رقم خورد.

 4سال قبل در یک سانحه رانندگی که در کیلومتر70 محور مشهد به نیشابور اتفاق افتاده بود، پسر 17ساله به همراه مادرش مصدوم شده بودند. به همراه گروه امداد به محل حادثه رفتیم و آن‌ها را نجات دادیم. 

او که در همان روز به امدادرسانی علاقه‌مند شد، مدت‌ها با من در تماس بود و پس از بهبودی در کلاس‌های هلال احمر شرکت کرد و خود من به عنوان مربی آموزش‌های لازم را به او ارائه دادم. در حال حاضر ما با هم همکار هستیم و بهترین دوست من همان فرد نجات‌یافته‌ای است که اکنون یک امدادگر محسوب می‌شود و در عملیات مرا همراهی می‌کند.»

رفاقت بین امدادگران بی‌نظیر است زیرا آن‌ها در هنگام خطر و در مواقع سخت باید هوای همدیگر را داشته باشند

غلامی معتقد است که رفاقت بین امدادگران بی‌نظیر است زیرا آن‌ها در هنگام خطر و در مواقع سخت باید هوای همدیگر را داشته باشند و در بسیاری از لحظه‌ها برای انجام عملیات دشوار حاضرند به جای دوستان خود نیز پیش‌قدم شوند و خطر را به جان بخرند. او به جان‌فشانی‌های سیدعلی حسینی، نجاتگر فقید کوهستان مشهد، اشاره کرده و تأکید می‌کند که باید یاد و خاطره این قهرمانان همیشه در دل مردم زنده بماند.

 

ارسال نظر