کد خبر: ۳۱۱۸
۰۶ تير ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

هنرستان کارآفرین پرور شهرک شهید رجایی

هنرستان محمودزاده واقع در خیابان حر44 با دیگر مدارس تفاوت‌های محسوسی دارد و این تفاوت از تأکید این هنرستان بر کارآفرینی نشئت می‌گیرد. جایی که پیش از درس و نمره روی مهارت‌آموزی به بچه‌ها تأکید دارند. اینکه بچه‌ها بتوانند استعداد خودشان را کشف کنند، در راستای علاقه خود آینده را ترسیم کنند و در نهایت به اشتغال برسند. آخرین روش‌ها برای آموزش کارآفرینی به بچه‌ها در اتاق کارآفرینی آموزش داده می‌شود و آن‌ها که ایده‌های خلاقانه دارند به اصطلاح و طبق تعاریف استاندارد آموزشی، کلاه سبز دارند.

 می‌توانم انبوه گلدان‌های داخل دفتر را ببینم. مریم زهدی، ناهید فضلی و... اسم‌های حک شده روی گلدان‌ها را یکی یکی می‌خوانم. اسم‌هایی که شناسنامه این گل‌ها هستند و نشان می‌دهند که زیر دست همین بچه‌ها قد کشیده‌اند اما این تازه آغاز ماجراست. کمی که می‌گذرد می‌فهمم که روح بچه‌ها به تن این مدرسه دمیده شده است و این را می‌توان با انداختن نیم‌نگاهی به جزئیات ریز و درشت گوشه و کنار مدرسه حس کرد.

 اینجا با دیگر مدارس تفاوت‌های محسوسی دارد و این تفاوت از تأکید این هنرستان بر کارآفرینی نشئت می‌گیرد. آفریدنی که در جای جای آن حس می‌شود. در گیر و دار کشف همین تفاوت‌ها هستم که خانم کسرایی لبخندزنان پس از یک ساعت تکاپو به‌سمتم می‌آید. بچه‌ها سر جلسه امتحان هستند و فرصت خوبی است تا به گفت‌وگو بنشینیم.

هنرستان محمودزاده واقع در خیابان حر44 یک هنرستان کارآفرین‌محور است. جایی که پیش از درس و نمره روی مهارت‌آموزی به بچه‌ها تأکید دارند. اینکه بچه‌ها بتوانند استعداد خودشان را کشف کنند، در راستای علاقه خود آینده را ترسیم کنند و در نهایت به اشتغال برسند. آخرین روش‌ها برای آموزش کارآفرینی به بچه‌ها در اتاق کارآفرینی آموزش داده می‌شود و آن‌ها که ایده‌های خلاقانه دارند به اصطلاح  و طبق تعاریف استاندارد آموزشی، کلاه سبز دارند. قرار است گشتی در این مدرسه بزنیم و از تفاوت‌های آن با دیگر مدارس که هنوز روی حفظ و یادگیری غیرکاربردی تأکید دارند، بگوییم.


نگاه نمره‌محور ممنوع!

«وقتی دانش‌آموزی برای انتخاب رشته از ما کمک می‌خواهد به نمرات او نگاه نمی‌کنیم. اول از او می‌پرسیم که به چه رشته و کاری علاقه دارد؟ چون به این موضوع معتقدیم که علاقه عامل اصلی در موفقیت است. دیگر آن زمان گذشت که موقع ثبت‌نام به کارنامه‌ات یک نگاه اجمالی می‌انداختند و طبق همان کاغذپاره کذایی علاقه، انتخاب رشته و تمام آینده‌ات را مشخص می‌کردند.»

این‌ها را خانم کسرایی می‌گوید. مدیر این مدرسه که خودش هم روزی روزگاری قربانی همین نگاه نمره‌محور شده است، تعریف می‌کند که 4سال تمام در رشته‌ای درس می‌خوانده است که به آن علاقه‌ای نداشته است آن هم بدان دلیل که بچه زرنگ کلاس بوده و باید یک رشته دهن پرکن را انتخاب می‌کرده است.

30تا آموزشگاه خیاطی، مزون و... دارد اما مهم‌ترین بخش زندگی‌اش را مدیریت این هنرستان می‌داند. جایی که می‌تواند در راستای هدفش گام بردارد

 در عوض آن تا فرصتی پیش می‌آمده است، به هر بهانه‌ای بساط خیاطی‌اش را از داخل کمد بیرون می‌آورده و شروع می‌کرده به کوک زدن. او این معلق‌بودن و دودلی را همراه با خودش تا کنکور می‌کشاند و دست آخر هم تصمیم می‌گیرد به حرف دلش گوش بدهد و بچسبد به همان رشته مورد علاقه‌اش. در دانشگاه رشته طراحی پوشاک را انتخاب می‌کند. 

از همان ابتدا در کنار تحصیل وارد بازار کار هم می‌شود و مزون خیاطی خودش را تأسیس می‌کند. سال79 وارد آموزش و پرورش شده و دبیر خیاطی می‌شود. سال84 دبیر خیاطی همین مدرسه می‌شود و پس از آن سرگروه خیاطی استان و... او حالا مسئول دبیرخانه پوشاک کشوری است.

 30تا آموزشگاه خیاطی، مزون و... دارد اما مهم‌ترین بخش زندگی‌اش را مدیریت این هنرستان می‌داند. جایی که می‌تواند در راستای هدفش گام بردارد. یعنی مهارت‌آموزی به بچه‌ها در راستای علاقه‌شان و درنهایت اشتغال آن‌ها.


فقط اشتغال

مدیر این دبیرستان اول توضیحاتی درباره ساز و کار آن می‌دهد. هنرستان حمید محمودزاده اسکویی در سال76 به‌عنوان دبستان ساخته می‌شود. چند سال بعد تبدیل به هنرستان شده و هنرجویان در 5رشته فنی و حرفه‌ای در آن به تحصیل می‌پرداختند. این هنرستان را تا مدت‌ها همه به نام اسکویی می‌شناختند. 

هنرستانی که به دلایل مختلف آن‌قدرها خوش نام نبوده است. 3سال پیش با ورود خانم کسرایی و کادر جدید به این مدرسه آن‌ها تصمیم می‌گیرند نام اسکویی را حذف کنند و این اولین قدم بود برای اطلاع پیداکردن اهالی از تغییر رویه در این هنرستان. 
هنرستان‌ها دو شاخه دارند.

 فنی وحرفه‌ای و کار و دانش. به گفته خانم کسرایی، این هنرستان یک هنرستان کار و دانش است و در این شاخه بچه‌ها بیشتر برای اشتغال و ورود به بازار کار تعلیم می‌بینند تا ورود به دانشگاه و تحصیل.  خیاطی، دوخت لباس شب، حسابداری، کامپیوتر و مدیریت خانواده رشته‌هایی هستند که از قدیم در این دبیرستان بوده‌اند و حالا با تقاضای خود هنرجویان 3رشته هنر فرش، نقاشی و سراجی کیف هم به رشته‌های قبلی اضافه شده‌اند.

 به گفته این خانم مدیر پرطرف‌دارترین رشته‌ها هم در این هنرستان خیاطی و مدیریت خانواده هستند چراکه بازار کار بهتری دارند. پرطرف‌داربودن رشته مدیریت خانواده کمی عجیب به نظر م  رسد و اینکه اصلا دانش‌آموز این رشته چه درس‌هایی می‌خواند و می‌خواهد چه‌کاره شود؟ درباره آن  می‌پرسم و خانم کسرایی انبوه دروس متنوع این رشته را برایم توضیح می‌دهد.

 انسان و محیط زیست، آشپزی، نگهداری از سالمند، چیدمان سفره، پرورش گل و گیاه. این رشته در درجه اول برای خود دانش‌آموزان مهم است و دانش زندگی آن‌ها را ارتقا می‌دهد. مگر نه اینکه جامعه از همین خانواده تشکیل شده است پس چه بهتر که حال اعضای خانواده‌ها با یادگیری چگونه زیستن خوب باشد.


پرورش گل و گیاه به دست خود بچه‌ها

نام پرورش گل و گیاه را که می‌شنوم به همان گلدان‌های یادشده که ردیف به ردیف لب پنجره‌ها چیده شده‌اند اشاره می‌کنم. خانم کسرایی سر می‌چرخاند و لبخند می‌زند که یعنی بله همه این‌ها کار دست همین بچه‌هاست.

 بعد لبخندش عمیق‌تر می‌شود و می‌گوید:« البته این‌ها فقط یک گوشه از هنر بچه‌هاست. بیشتر گل و گیاه و درخت‌هایی را که در حیاط دیدید بچه‌ها کاشته اند و پرورش داده اند. اصلا ما طرحی داریم به نام بهسازی مدرسه. همه هم باید در آن دخیل باشند. روزی که سی اصله نهال را در حیاط کاشتیم، هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. یکی بیل به دست باغچه را می‌کاوید.

 دیگری آبیاری می‌کرد و... حالا هنوز که هنوز است می‌بینم بچه‌ها در حیاط درخت‌هایی را که کاشته‌اند، بررسی می‌کنند. اگر جوانه‌ای بزند ذوق می‌کنند. اگر نهال و گلی خشک شود، غمگین می‌شوند. هدف ما همین است. اینکه بفهمیم اصل زندگی دقیق‌بودن و دیدن همین جزئیات است. نه‌تنها آمدن و رفتن و درس خواندن و امتحان دادن و تکرار و تکرار و تکرار... »


«نه» به کتاب‌های کمک‌درسی!

به اینجای گفت‌وگو که می‌رسیم بچه‌ها امتحان داده و رفته‌اند. فرصت خوبی است که گشتی در مدرسه بزنیم. در راهروها خبری از قفسه کتاب‌های جور واجور کمک درسی نیست. درعوض قفسه‌ها پر هستند از صنایع دستی کار دست بچه‌ها. جاکلیدی‌ها، گلدوزی‌ها و... در یک گوشه کیک‌های فوندانت هنر دست بچه‌های رشته مدیریت خانواده به چشم می‌خورند. 

خانم کسرایی می‌گوید:« ما در این مدرسه دورریز نداریم. سعی می‌کنیم از هرچیزی استفاده کنیم.»

در گوشه‌ای دیگر روی یکی از دیوارها یک تابلو رنگارنگ متشکل از هزار تکه پارچه را می‌بینم. خانم کسرایی می‌گوید:« ما در این مدرسه دورریز نداریم. سعی می‌کنیم از هرچیزی استفاده کنیم.»

وارد اتاق آشپزی که می‌شوم،  اولین چیزی که به خاطرم می‌آید برنامه‌های خوش‌رنگ و لعاب آموزش آشپزی است که در تلویزیون نشان می‌دهند. اینجا هم همه چیز همان شکلی است. ظروف رنگی رنگی و میز مخصوص مجهز به گاز و... که مربی پشت آن به بچه‌ها آموزش می‌دهد.

هنرجویان هم روبه‌روی او روی صندلی‌های مخصوص در سه سکوی پلکانی می‌نشینند. اتاق‌های دیگر هم به همین شکل است. اتاق خیاطی، اتاق کسب و کار و... کمی که می‌گذرد فراموش می‌کنم که وارد یک مدرسه شده‌ام!


رنگ کلاهت را بشناس!

وارد اتاقی می‌شویم پر از مقواهای بزرگ چسبیده به دیوار. بوم‌های مختلف کسب و کار! حالا رسیده‌ایم به اصل ماجرا. اینجا همان جایی است که بچه‌ها تصمیم می‌گیرند در آینده چه شغلی را انتخاب می‌کنند. دیوارها را یکی یکی رد می‌کنم و نیم‌نگاهی به بوم‌های کسب و کار بچه‌ها می‌اندازم. 

اولین بوم، مربوط به کسب و کار یک ماساژور است با کلی المان و تصاویر و سؤال و جواب‌های مختلف! اینکه مشتری‌های این ماساژور آینده، چه افرادی هستند؟ راه‌های ارتباطی با مشتری‌ها چیست و.... یکی یکی نگاه می‌کنم، بوم کسب و کار برای یک فروشنده کفش، برای آرایشگر و... هنگام دیدن، گذشته خودم را هم‌زمان می‌کاوم.

 در لابه لای خاطرات مدرسه ‌ام اثری از بوم کسب و کار و چیزی که شغل من را در آینده ترسیم کند نیست. غمگین می‌شوم اما در عین حال با دیدن آن بوم‌ها هیجان‌زده هم هستم. خانم کسرایی انگار که حسم را در چشم هایم بخواند با خنده می‌گوید:« الان کلاه روی سر تو قرمز است!» 

چهره متعجبم را که می‌بیند توضیح می‌دهد:
« اینجا اتاق کسب و کار است و چیزهایی که در این اتاق می‌بینید همه طبق آخرین متدها برای آموزش کارآفرینی به بچه‌ها هستند. بچه‌ها در پایه11 در اولین جلسه این درس رنگ کلاه روی سرشان را متوجه می‌شوند.

 یعنی با رنگ کلاه‌ها قبل از انتخاب کسب و کارشان متوجه می‌شوند که تفکرشان چیست و کجای کارند. ایده و نظرشان را مطرح می‌کنند و ما رنگ کلاهشان را می‌گوییم. آن‌ها که ایده‌های خلاقانه دارند کلاه سبز دارند. کلاه قرمزها فقط هیجان دارند. منفی‌باف‌ها کلاه مشکی دارند و... این یک روش بین‌المللی برای خودشناسی قبل از انتخاب کسب و کار است تا بچه‌ها به خوبی متوجه وضعیت خود بشوند.»

 

آشنایی با استعداد و علاقه فردی

بچه‌ها بعد از پا گذاشتن به این هنرستان اولین چیزهایی که آموزش می‌بینند آشنایی با استعداد و علاقه خود، ترسیم آینده شغلی و... در همین اتاق کارآفرینی است. بچه‌های پایه11 در طول سال مدام این دروس را آموزش می‌بینند و در تابستان همان سال دوره کاروزی خود را می‌گذرانند. بچه‌های رشته خیاطی باید سفارش کار بگیرند و این سفارش هم قرار نیست همان ابتدای کار مانتو یا لباس مجلسی‌های گران‌قیمت باشد. 

 بچه‌های مدیریت خانواده هم دوره کارورزی خود را در آشپزخانه، مهدکودک‌ها، مراکز نگهداری از سالمندان و... می‌گذرانند

آن‌ها ابتدا کار خود را با دوخت مقنعه، روپوش و همین چیزهای ساده شروع می‌کنند. بچه‌های مدیریت خانواده هم دوره کارورزی خود را در آشپزخانه، مهدکودک‌ها، مراکز نگهداری از سالمندان و... می‌گذرانند. در سال دوزادهم طبق همین آموزش‌های تئوری و کارهای عملی با توجه به علاقه و استعداد خود شغل آینده‌شان را انتخاب می‌کنند.

 در این هنگام کادر مدرسه هم با برگزاری نمایشگاه‌های صنایع دستی، شوی لباس و در اختیار گرفتن غرفه در نمایشگاه‌های مختلف به بچه‌ها در فروش محصولاتشان کمک می‌کنند. اگر هم جشن و مراسمی به هر مناسبتی داشته باشند پذیرایی با خود بچه‌هاست. این‌ها همه در هنرجویان ایجاد انگیزه می کند.


بچه‌هایی که به درآمد رسیده‌اند

می‌گویم:« این خیلی خوب است که بیشتر تأکید شما در این مدرسه روی مهارت‌آموزی و بحث اشتغال بچه‌هاست اما آیا حالا در این اوضاع نابسامان اقتصادی و بازار کار فعلی این بچه‌ها تا به حال موفق به کسب درآمد شده‌اند؟ شما چقدر به هدفتان نزدیک شده‌اید؟»

خانم کسرایی بلافاصله جواب می‌دهد: « همان‌طور که گفتم مهم‌ترین عامل موفقیت علاقه است! تمام ایده‌های نو، فکرهای خلاقانه و... از دل همین علاقه بیرون می‌آیند.» او توضیح می‌دهد که علاوه‌بر این‌ها بچه‌ها در این مدرسه رسیدن به کسب و کار را پله پله و اصولی آموزش می‌بینند نه آرمانی و رؤیایی و غیرواقعی.

 دانش‌آموزان ابتدا باید کارشان را با کمترین امکانات شروع کنند، گاهی فروشی نداشته باشند و شکست هم بخورند تا در نهایت به آن نقطه ایده‌آل برسند. یک دانش‌آموز آن هم در این منطقه کم‌برخوردار شاید نتواند در ابتدای امر مزون لباس بزند اما می‌تواند اول دوخت ملافه را قبول کند و از همین کارهای کوچک کسب و کاری محدود برای خود داشته باشد. 

او دراین‌باره مثال می‌زند:« من دانش‌آموزی داشتم در رشته خیاطی که در خانواده‌ای بی‌بضاعت زندگی می‌کرد. آرزوی مدیریت یک مزون بزرگ را در سر داشت اما دستش خالی بود. به یاد دارم که ابتدا دوخت ملافه و مقنعه و روپوش‌ها را قبول می‌کرد. بعد از مدتی با چندتا از بچه‌های باانگیزه دیگر گروهی را تشکیل دادند. 

به هر مناسبتی دستکش، عروسک‌های پارچه‌ای و... می‌دوختند و در مدرسه نمایشگاه برگزار می‌کردند. اولین درآمد این گروه 50هزار تومان بود که همان را هم در صندوق قرض‌الحسنه گذاشتند و بعد از مدتی در سال جدید موفق به دریافت وام شدند. بعد برای پرداخت قسط‌ها از بازار رضا پشتی می‌آوردند و نوارهای آن را می‌دوختند. خلاصه نمونه کامل یک گروه فعال و باانگیزه بودند. همین را بگویم که حالا یک تولیدی شلوار ورزشی دارند و 20تا کارگر هم زیر دست همین گروه کوچک مشغول به کار هستند. حالا آن دانش‌آموز یادشده به درآمد رسیده و کمک‌خرج خانواده‌اش هم هست.»

این گروه فقط بخشی از افرادی هستند که به گفته خانم کسرایی در این مدرسه به درآمد رسیده‌اند. او از یکی از فارغ‌التحصیلان این هنرستان می‌گوید که در رشته مدیریت خانواده تحصیل می‌کرده و به رشته آشپزی علاقه‌مند بوده است. آن دانش‌آموز پس از گذشت چند سال تبدیل به یکی از مطرح‌ترین شیرینی‌پزهای شهر می‌شود و حالا از همه جا سفارش می‌گیرد. آن‌قدر سرش شلوغ است که وقت سر خاراندن هم ندارد و سفارش‌های خود مدرسه برای مراسم و جشن‌های مختلف را به‌سختی قبول می‌کند.


جزئیات حال خوب کن

طبقه‌ها را یکی یکی بالا می‌رویم و قدم به قدم خاطره‌ای به ذهن خانم کسرایی می‌لغزد و با لبخندی آن  را تعریف می‌کند. از کارگاه خیاطی پر از جاسوزنی‌های موشی که یک روز تمام بچه‌ها می‌نشینند با هم همه را می‌دوزند گرفته تا طرح یک عروس روی دیوار کارگاه لباس شب که دامنش پر از تکه پارچه‌هایی است که بچه‌ها دور نریخته‌اند... اینجا پر از جزئیات حال خوب کن است که خانم کسرایی از تعریف‌کردنش سیر نمی‌شود و من هم از شنیدنش.

 مابین همین رفت و آمدمان به کلاس‌های مختلف خانم کسرایی کنار یکی از پنجره‌های راهرو مکثی می‌کند و یک گلدان شیشه‌ای را به من نشان می‌دهد. یک گلدان شیشه‌ای قدیمی پر از گل‌های خمیری است که دور تا دور گلدان کشیده شده‌اند. می‌گوید:« این گلدان شکسته گوشه حیاط خاک می‌خورد. یکی از والدین هنرمند آن را برداشت و با این گل‌های خمیری محل شکستگی‌اش را درز گرفت و آن را برایمان آورد.»


کمک به اشتغال خانواده‌ها

والدین بخش پررنگ دیگری از فعالیت‌های این مدرسه هستند. اگر بگویم نقششان کمتر از دانش‌آموزان نیست بیراه نگفته‌ام. این را وقتی متوجه می‌شوم که از مدیر مدرسه درباره خدمات و فعالیت‌های این کادر برای والدین می‌پرسم. کسرایی توضیح می‌دهد که از سال اولی که پا به این مدرسه می‌گذارد پدر و مادرهای این منطقه یکی از دغدغه‌های ذهنی او می‌شوند. پدر و مادرهایی که اغلب یا کارگر هستند یا ضایعات جمع کن.

در پایان این مهارت‌آموزی‌ها خانواده‌های بی‌بضاعت‌تر را شناسایی می‌کنند و سرمایه اولیه برای تولید را در اختیارشان قرار می‌دهند

در همان سال طرحی را برای اولیا کلید می‌زنند. برگزاری کارگاه‌های مهارت‌آموزی برای اولیا. در کنار دانش‌آموزان برای پدر و مادرهایشان هم کلاس‌های صنایع دستی، پخت شیرینی بدون فر و... رایگان و با همکاری دبیرهای مدرسه برگزار می‌شود و با استقبال خوبی هم مواجه می‌شوند. اما فقط به برگزاری این کلاس‌ها اکتفا نمی‌کنند.

 در پایان این مهارت‌آموزی‌ها خانواده‌های بی‌بضاعت‌تر را شناسایی می‌کنند و سرمایه اولیه برای تولید را در اختیارشان قرار می‌دهند. عده‌ای از آن‌ها کم کم به تولیدکننده‌های اصلی تبدیل شدند و کادر مدرسه واسطه‌هایی بودند که کم کم حذف شدند. عده‌ای هم فروشنده می‌شوند و تولیدات را به مغازه‌ها می‌فروشند و مشتری پیدا می‌کنند.

 سال اول فقط 17خانواده تحت پوشش این مدرسه قرار می‌گیرند اما هر سال به تعداد این خانواده‌ها افزوده می‌شود. حالا کلی خانواده از همین راه کسب درآمد می‌کنند. خانواده‌هایی که ابتدا کاری نداشتند و حالا یک کارگاه کوچک خانوادگی دارند. یکی می‌دوزد، یکی اتوکاری می‌کند و...


تمام هدف ما...

در بالاترین طبقه ساختمان هستیم. خانم کسرایی کلید را در قفل آخرین اتاق می‌اندازد. اتاقی که پر از پوشاک و وسایل مختلف بسته‌بندی شده برای کمک به بچه‌های بی‌بضاعت این مدرسه است. او توضیح می‌دهد که خیران این مدرسه چند دسته هستند. دسته‌ای کمک نقدی می‌کنند، دسته‌ای در خرید تجهیزات مدرسه کمک می‌کنند و.... اما تأکید این مدرسه همیشه روی مهارت‌آموزی است. 

اینکه بچه‌ها بتوانند استعداد خود را شکوفا کنند، از طریق همین مهارت‌آموزی کاری برای خود دست و پا کنند و نان بازوی خودشان را بخورند. همین‌طور که پله‌ها را یکی یکی پایین می‌رویم از او درباره برنامه‌های پیش‌رویش در زمینه مهارت‌آموزی و کارآفرینی می‌پرسم.

به کلاس‌های خالی نگاهی می‌اندازد. انگار که بچه‌ها را پشت چرخ‌های خیاطی تصور کرده باشد، لبخندی می‌زند و می‌گوید:« همین چند روز آینده بچه‌های پایه12 برای کارورزی به مدرسه می‌آیند و فرم‌های سال آینده را می‌دوزند. هنگام تولید دستمزدشان را هم می‌گیرند...بعد کارهای جانبی فر‌م‌ها را در خانه و در کنار والدینشان انجام می‌دهند. تمام هدف ما همین است. اینکه در خلال همین کارها بچه‌ها در مسیری که می‌خواهند قرار بگیرند، خودکفا شوند و روی پای خودشان بایستند.» 

ارسال نظر