کد خبر: ۳۳۷۳
۳۱ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

5کارآفرین منطقه6 چرخ زندگی ده‌ها نفر را به گردش انداخته‌اند

در محلات مختلف منطقه۶ ، زندگی هر آدم، زنجیری است که به زنجیر دیگر قلاب شده است. آدم‌ها دلگرم به بودن یکدیگرند و زندگی را هر چند سخت، در کنار هم پیش می‌برند. این بار به سراغ این زنجیرها رفتیم. کارآفرینانی که باعث مهارت‌افزایی و اشتغال‌زایی دیگران شده‌اند.

 قلبشان گرم و سرخ است و سرشان پر از آرزوهای آبی. دست‌هایشان در تقلای زیستن است و پشتشان به وجود یکدیگر گرم. هر کدام شعله کوچکی در قلبشان دارند که آن را با دیگری تقسیم کرده‌اند تا از گرمای این شعله اجاق خانه دوست و همسایه هم گرم بماند. این شعله‌های کوچک، همان مهارت‌های ساده‌ای هستند که آدم‌های این سوی شهر خاضعانه در اختیار هم گذاشته‌اند.

 خانم عروسک‌بافی را ملاقات می‌کنم که در همان گوشه بی سر و صدای خانه‌اش ده‌ها نفر را آموزش داده و به در آمد رسانده است. تولیدکنندگانی را می‌شناسم که تولیدی پوشاک راه انداخته‌اند و چرخ زندگی ده‌ها نفر از همسایه‌ها را هم به گردش انداخته‌اند.

 اینجا در محلات مختلف منطقه۶ ، زندگی هر آدم، شبیه زنجیری است که به زنجیر دیگر قلاب شده است. آدم‌ها دلگرم به بودن یکدیگرند و زندگی را هر چند سخت، در کنار هم پیش می‌برند. این بار به سراغ این زنجیرها رفتیم. کارآفرینانی که باعث مهارت‌افزایی و اشتغال‌زایی دیگران شده‌اند.

 

اتفاقی که پشت در کلاس افتاد

دست به هر گوشه و کنار خانه‌اش که می‌برد چیزی برای بیرون کشیدن دارد. عروسک، کلاه، کیف. به دقیقه نمی‌کشد که تلی از بافتنی‌های رنگارنگ وسط خانه پهن می‌شود. دست‌های جادویی نرجس خانم تمام این‌ها را ساخته... درست مثل کلاف زندگی خودش که تمام روز ها و شب‌هایش را به بهترین شکل کنار هم بافته. 

نرجس اسعدی متولد سال ۱۳۶۶ است و ساکن خیابان چمن در محله کارمندان اول. یک روز صبح وقتی هنوز همسرش از سر کار برنگشته پا به خانه‌اش می‌گذاریم و دنیای رنگارنگش را کشف می‌کنیم. پیش از ازدواج هر کاری از دستش برمی‌آمده انجام می‌داده است. از فیلمبرداری مجالس عروسی بگیرید تا دوخت و دوز... بعد از ازدواج اما به خواست همسرش خانه‌دار می‌شود.

 او اما سعی می‌کند در دل همین چهاردیواری کوچک هم دست به کاری بزند. با خودش فکر می‌کند که چه کاری را با کمترین هزینه می‌تواند در خانه خودش شروع کند. می‌رسد به بافتنی که خرجش فقط چند میل و کلاف بوده. ۱۰سال پیش این چند قلم را می‌خرد و با کمک جاری‌اش که عروسک‌باف بوده بافتنی را یاد می‌گیرد. 

اما جرقه آموزش دادن به دیگران وقتی در ذهنش می‌خورد که به مدرسه پسرش پا می‌گذارد. همان پشت در کلاس که منتظر تمام شدن کلاس فرزندش بوده میل و کلافش را در می‌آورد و شروع می‌کند به بافتن. چیزی نمی‌گذرد که مادرهای دیگر دور او حلقه می‌زنند و کارش را تماشا می‌کنند و از او سؤال می‌کنند. 

نرجس خانم هم با انرژی و جوششی که جزو جدایی‌ناپذیر وجودش است شروع می‌کند به پاسخ دادن به سؤال‌ها. مدیر مدرسه که شاهد این ماجرا بوده با نرجس خانم صحبت می‌کند تا برای مادرها در مدرسه کلاس بافتنی برگزار کند. در همان کلاس‌های بافتنی به علاقه‌اش به آموزش پی می‌برد.

 

بافتن با قلاب شکسته

در همه مساجد و حسینیه‌های محله کلاس آموزشی برگزار کرده اما چیزی که باعث شده پایش را از محله فراتر بگذارد، طرح آوای همت شهرداری بوده است. سه سال پیش به درخواست شهرداری منطقه در مساجد و حسینیه‌های محله‌های محروم شهرک شهید رجایی و شهرک شهید باهنر برای خانم‌ها کلاس عروسک‌بافی برگزار می‌کند.

 کلاس‌هایی که با استقبال گسترده بانوان روبه‌رو می‌شود. تعریف می‌کند طی همان دوره‌ها دست کم به ۱۵۰ نفر آموزش داده است: «از نوجوان شانزده‌ساله تا خانم پنجاه‌ساله شاگرد داشتم. برایم مهم نبود که چند ساله‌اند یا چقدر استعداد دارند. هر کسی که پا به کلاس من می‌گذاشت آخرش بافنده از در کلاس بیرون می رفت.»

او خاطرات زیادی از سال‌های آموزش دادن دارد. از دختری پانزده‌ساله در انتهای شهرک شهید رجایی می‌گوید که زودتر از همه از راه می‌رسیده و پیش از شروع کلاس پشت در مسجد منتظر می‌مانده است. در اولین جلسه یک میل و قلاب شکسته از کیفش بیرون می‌کشد و با همان ابزار ناقص شروع به بافتن می‌کند. بعد از چند جلسه هم یک شال‌گردن بافت تحویل می‌دهد. نرجس اسعدی که تلاش و استعدادش را می‌بیند در پایان دوره میل و قلاب تازه به او هدیه می‌دهد.

زهرا کاظمی یکی از شاگردان اوست که حالا سال‌هاست تبدیل به دوستش هم شده است. با او در پایگاه بسیج محله خودشان آشنا شده، وقتی که برای خانم‌های محله کلاس عروسک‌بافی برگزار می‌کرد. اشتیاق و استعدادش چند برابر دیگر شاگردها بوده و هر جلسه بهترین کار را تحویل می‌داده.

 این علاقه و اشتیاق زمینه‌ساز دوستی آن‌ها می‌شود. به قول نرجس خانم او حالا خودش یک پا اوستا شده و از این راه درآمد خوبی هم دارد. بیشتر فروش او هم زادگاه پدری‌اش، روستای دهسرخ برای گردشگرهاست.
نرجس خانم در پایان گفت و گویمان هدف از تمام این آموزش‌ها را خود اشتغالی خانم ها می‌داند. اینکه بدانند می‌شود با کمترین ابزار و هزینه هم به درآمد رسید و خودساخته شد؛ بعد هم باید حرکت کنیم تا خدا به زندگی و معاش ما برکت بدهد.

 

بهترین دستاورد زندگی زینب خانم

زینب ناصری متولد سال ۱۳۶۹ عروسک‌باف محله چهنو است که عروسک‌بافی را از طریق شرکت در کلاس‌های فرهنگ‌سرای غدیر آموخته است. او به محض تمام شدن دوره عروسک‌بافی دست به کار می‌شود. اقلام مورد نیاز را تهیه و در خانه شروع به کار می‌کند. اولین مشتری‌های او همسایه‌ها بودند.

 پس از مدتی در تلگرام کانالی را برای فروش محصولاتش ایجاد می‌کند. حالا از کل کشور مشتری دارد. اما فقط فروش محصولات زینب را راضی نمی‌کند.

 او شیرین‌ترین بخش مسیری را که طی کرده است آموزش هنرش به خانم‌های محله می‌داند: دو سه دوره در مسجد شجره برای خانم‌ها رایگان دوره آموزشی عروسک‌بافی برگزار کردم. به شدت از کلاس‌ها استقبال شد. خیلی‌ها هم به درآمد رسیدند. کمک به درآمدزایی و خودکفایی خانم‌های محله ارزشمندترین دستاوردی است که تا به حال در زندگی داشته‌ام.

 

کارآفرینی ۲رفیق قدیمی در محله‌شان

اولین چیزی که اینجا احساس می‌شود، صمیمیت و همدلی آدم‌هاست. هر کدام در گوشه‌ای از کارگاه پشت چرخ خیاطی نشسته‌اند. بلندبلند با هم حرف می‌زنند و شوخی می‌کنند. صدای چرخ خیاطی میان صدای خنده‌هایشان گم شده. لا به لای طاقه‌های پارچه، از وسط کارگاه به‌سختی عبور می‌کنم تا بتوانم با تک تکشان گفت و گو کنم.

 اینجا از مریم پانزده‌ساله تا شهربانوی پنجاه‌ساله همه کنار هم خیاطی می‌کنند. یکی یقه را آماده می‌کند، دیگری آستین‌ها را می‌دوزد و... همه ساکن شهرک شیرین هستند و سال‌هاست که در همین کارگاه مشغول کارند. محسن عبدی و حسین حسینی صاحبان این کارگاه تولیدی پوشاک هستند.

 دو رفیق قدیمی که پنج‌سال پیش شراکتشان را شروع می‌کنند و کنار کسب درآمد خودشان به اشتغال‌زایی همسایه‌ها هم فکر می‌کنند. آن‌ها حالا داستان تک تک خیاط‌های این کارگاه را می‌دانند و هر کدام را با دلیلی خاص بر سر کار آورده‌اند. شهربانو پر سن و سال‌ترین خیاط این جمع است و نان‌آور خانه.

 همسرش سال‌هاست که در بستر بیماری افتاده و او خرج زندگی را از طریق همین کار در می‌آورد. هفت سال از آمدن زهرا به اینجا می‌گذرد. سال‌ها پیش که با خانواده‌اش از روستا به این شهرک مهاجرت می‌کنند به دنبال کار می‌گردد و خیاط این مجموعه می‌شود. در روستای خودشان قالی‌باف بوده و با خیاطی هم ناآشنا نبوده اما باز هم یکی دو ماه طول می‌کشد تا کار با چرخ صنعتی را یاد بگیرد.

حسین حسینی توضیح می‌دهد: آدم های این کارگاه لزوما چرخ کارهای زبردست و بی عیب و نقصی نبودند. بیشترشان حتی با چرخ صنعتی هم کار نکرده بودند!

آن‌ها به محض ورود به کارگاه چند ماه را به آموزش گذراندند و بعد کارشان را شروع کردند. محسن عبدی ادامه حرف او را می‌گیرد و از آدم‌هایی می‌گوید که خارج از این کارگاه مشغول کارند: «بانوان بااستعدادی در این محله هستند که نیاز به درآمد این کار دارند اما خانواده‌هایشان اجازه کار بیرون از منزل را به آن‌ها نمی‌دهند. ما برای آن‌ها چرخ تهیه کردیم و ابزار را به خانه‌هایشان بردیم. حالا آن‌ها به درآمد رسیده‌اند و بخشی از هزینه خانواده‌هایشان را تأمین می‌کنند.»

از آن‌ها می‌خواهم که داستان زندگی خودشان را تعریف کنند. محسن عبدی از پدرش می‌گوید که یکی از بافنده‌های قدیمی چهنو بوده و او این کار را از پدرش آموخته. ۱۲سال پیش به فکر راه‌اندازی تولیدی پوشاک می‌افتد و کارگاه خودش را می‌زند. حسین حسینی هم پیش از این با تولیدکننده‌ها به‌طور محدود همکاری داشته اما با پیشنهاد دوست قدیمی‌اش جدی‌تر از قبل به این کار فکر می کند.

 آن‌ها در نهایت پنج سال پیش شراکتشان را آغاز می‌کنند. دو خانه را به عنوان کارگاه در محله خودشان اجاره می‌‌کنند. یکی از کارگاه‌ها حالا برای برش پارچه‌هاست. دیگر کارگاه هم برای چرخ‌کارها. اولویتشان هم برای استخدام افراد هم‌محله‌ای‌هایشان بوده است. آن‌ها که بیشترین نیاز را به درآمد این کار داشته باشند.

 

پرچم‌دوزی در خانه نقلی

محیط کارش یک اتاق نقلی است در گوشه‌ای از خانه که چرخ و طاقه‌های مشکی و ابزار کارش تمام فضای آن را پر کرده. روز و شب در همین اتاق می‌ماند و پرچم می‌دوزد. کاری که با تمام وجود به آن علاقه دارد. ۱۶سال پیش که مژگان نظری دیپلمش را می‌گیرد به فکر دست و پا کردن کاری برای خودش می‌افتد. 

یک روز که به دیدن دوستش در بازار رضا(ع) می‌رود و پرچم‌های دوخته شده را در مغازه می‌بیند، جذب این هنر می‌شود. با کمک دوستش شروع می‌کند به یادگیری. پیش از این خیاطی را بلد بوده اما توضیح می‌دهد که پرچم‌دوزی زمین تا آسمان با دوخت پارچه فرق دارد: «چرخی که با آن پرچم می‌دوزیم چرخ تریزر است نه چرخ خیاطی.

 کار با آن هم به کل متفاوت است. باید بتوانی دوخت را روی پارچه تنظیم کنی. در کنارش باید کمی ذوق و هنر خطاطی هم داشته باشی تا بتوانی اسم ائمه(ع) را با خط خوش روی پارچه حک کنی. خلاصه باید کم کم سه سال وقت و انرژی‌ات را بگذاری تا استاد کار شوی. اما اگر تمام این مراحل را پشت سر بگذاری می‌توانی به درآمد خوبی برسی.

او متولد سال ۱۳۶۶ ساکن محله موعود است. ساکن خانه‌ای نقلی در کوچه پس کوچه‌های این محله. همسرش کارگر است و دو کودک قد و نیم‌قد دارد که پشت چرخ نشستن و کار کردن را برایش سخت می‌کنند، اما باید تمام سال را کار کند تا بتوانند سر ماه اجاره خانه را بپردازند. با همه این‌ها از زندگی‌اش راضی است و بابت هنری که دارد خدا را شکر می‌کند.

 تمام روزهای سال و در هر مناسبتی سفارش می‌گیرد. نیمه شعبان، عید غدیر، ماه محرم، صفر و... بیشتر مشتری‌هایش هم هیئت‌ها و مساجد شهر هستند.
مژگان خانم در این سال‌ها شاگردانی هم‌ داشته که بیشتر دوست و آشنای او بودند. افرادی که حالا خودشان از این راه به درآمد رسیده‌اند. آرزوی او این است که روزی بتواند کارگاه پرچم‌دوزی داشته باشد و خانم‌های بیشتری را با این هنر کمتر شناخته شده آشنا کند.

 

قدیمی‌ترین ماهی‌فروش شهرک شهید بهشتی

فروش ماهی شغل آبا و اجدادی‌اش بوده است. از همان کودکی کنار پدرش فوت و فن کار را آموخته بوده و با آن بزرگ شده. سال ۶۰ که از خرمشهر به اینجا کوچ می‌کند باز هم دست از شغل پدری نمی‌کشد و اولین ماهی‌فروشی شهرک شهید بهشتی در محله 22 بهمن را در مشهد به راه می‌اندازد. 

در روزگار قدیم، ماهی‌فروشی شغل شناخته شده‌ای نبوده. تعریف می‌کند که مردم از نقاط مختلف شهر به مغازه آن‌ها می‌آمدند، برخی با تعجب به میگوها اشاره می‌کردند و می‌گفتند که چرا سوسک و ملخ می‌خورید!؟ به مرور زمان که غذاهای دریایی شناخته‌شده‌تر می‌شود، کار او هم رونق بیشتری می‌گیرد. 

بعد از چند سال یک مغازه دیگر هم در شهرک می‌گیرد. این‌ها را حاج علی بیت غصه برایم تعریف می‌کند. قدیمی‌ترین ماهی فروش شهرک شهید بهشتی. او وسواس خاصی در کارش دارد. هنوز که هنوز است هفته‌ای یک‌بار کامیون سردخانه‌ایش را روشن می‌کند و حدود دو هزار کیلومتر راه را تا چابهار طی می‌کند. 

آنجا خودش ماهی و میگوی تازه را دستچین می‌کند، بار می‌زند و برمی‌گردد. او در انتخاب نیروهای این دو مغازه هم دقت زیادی دارد. حالا دست کم ۱۵نفر از قبل این شغل به درآمد رسیده‌اند و همگی ساکن شهرک شهید بهشتی هستند. می‌گوید: «ما برای این شغل ساخته شده‌ایم. پدرانمان همین شغل را داشته‌اند. حالا ما هم دنباله راه آن‌ها را گرفته‌ایم. تنها کاری که از دستمان بر می‌آید همین است.»

 

 

ارسال نظر