کد خبر: ۳۳۹۸
۰۶ شهريور ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

مسجدسازی عباسقلی و مدینه؛ زوج جذامی محرابخان

آن روزها جذام خوره‌ زندگی خیلی‌ها شد. افتاد به جانشان و همه آرزوهایشان را بلعید. اما جذام برای «مدینه نیستانی» و «عباسقلی انباز» و فرزندخوانده‌شان غلامحسن نیستانی یک عزم دوباره بود. همه اهالی محله طلاب دیده بودند عباسقلی را جذام زمین‌گیر نکرد. عباسقلی با همسرش مدینه نیستانی، دختر زیباروی کدخدای روستای نیستانه بجنورد که جذام داشت خوشگلی‌هایش را می‌خورد، نیتشان یکی شد برای ساخت مسجد. سال 1347 آجر‌به‌آجر مسجد را در ورودی صحن حیاط خانه‌شان روی هم چیدند با این نیت که در آن به روی مردم باز باشد، برای نماز و عبادت و عزاداری‌های مذهبی و درراه‌مانده‌ها و خستگان راه. سال‌ها در پس هم گذشتند تا آن مسجد سی‌متری شد یک بنای هزارمتری با نام مسجد و حسینیه حضرت موسی‌بن‌جعفر(ع). عباسقلی سال1375و مدینه بعد از او به سال 1392 با دنیا وداع کردند اما نامشان به عنوان واقف و بانی روی کاشی‌ فیروزه‌ای طاق بلند مسجد حک شده است و تا همیشه می‌ماند.

 آن روزها جذام خوره‌ زندگی خیلی‌ها شد. افتاد به جانشان و همه آرزوهایشان را بلعید. اما جذام برای «مدینه نیستانی» و «عباسقلی انباز» و فرزندخوانده‌شان غلامحسن نیستانی یک عزم دوباره بود. همه اهالی محله طلاب دیده بودند عباسقلی را جذام زمین‌گیر نکرد.

 او با هر جان‌کندنی پشت جذام را به خاک رساند. عزمش را جزم کرده بود. روزها دستان بی‌حس زخم‌خورده‌اش را با لته‌ای محکم به داس می‌بست. خوشه‌های طلایی گندم و جو جمع که می‌شدند، وقت غروب، صاحب‌کار، یک قرانی کف دستش می‌گذاشت و عباسقلی خدا برکت می‌گفت.

شب که لته را از دستش باز می‌کرد، سحرش تمام می‌شد. رمق دستانش را جذام بلعیده بود و افتاده بود به جان بندبند انگشتانش. معامله سختی بود. او عرق جبین بسیار ریخت و تکه‌هایی از تنش را پای آن خوشه‌های طلایی جا گذاشت. تمام آن یک‌قرانی‌ها روی هم، بعد از سال‌ها، یک خانه بزرگ شدند، درست روبه‌روی بیمارستان هاشمی‌نژاد.

 با همسرش مدینه نیستانی، دختر زیباروی کدخدای روستای نیستانه بجنورد که جذام داشت خوشگلی‌هایش را می‌خورد، نیتشان یکی شد برای ساخت مسجد. سال 1347 آجر‌به‌آجر مسجد را در ورودی صحن حیاط خانه‌شان روی هم چیدند با این نیت که در آن به روی مردم باز باشد، برای نماز و عبادت و عزاداری‌های مذهبی و درراه‌مانده‌ها و خستگان راه. سال‌ها در پس هم گذشتند تا آن مسجد سی‌متری شد یک بنای هزارمتری با نام مسجد و حسینیه حضرت موسی‌بن‌جعفر(ع).

 عباسقلی سال1375و مدینه بعد از او به سال 1392 با دنیا وداع کردند اما نامشان به عنوان واقف و بانی روی کاشی‌ فیروزه‌ای طاق بلند مسجد حک شده است و تا همیشه می‌ماند. آنچه می‌خوانید چکیده‌ای از گپ و گفت ما با دو فرزند غلامحسن نیستانی، علی و نعمت، از روایت‌ها و قصه‌های این مسجد و هیئت باب‌الحوائج است که جد بزرگ نیستانی‌ها خشت اول آن را در روستای نیستانه بجنورد گذاشت.

مدینه بانی ساخت مسجد و حسینیه

اسکان 21نفر از بی‌خانمان‌ها در خانه عباسقلی ومدینه

عباسقلی فرزند خانواده‌‌ای در بجنورد بود. جذام که گرفت، ساکن آسایشگاه محراب‌خان مشهد شد. آدم متمولی نبود اما جنم کار داشت. مدینه دختر زیبا‌روی کدخدای روستای نیستانه بود که پسر یکی از خانواده‌های متمول بجنورد به خواستگاری او آمد و ازدواج کردند اما این ازدواج پیش از اینکه ثمره‌ای داشته باشد، رنگ جدایی به خود گرفت.

عباسقلی عرق جبین می‌ریزد و مدینه ثروتی را که دارد به زندگی مشترکشان می‌آورد. زمینی می‌خرند و اتاقی می‌سازند و همان‌جا ساکن می‌شوند

 انگار جذام چنگ انداخته بود بر صورت و دستان زیبای مدینه تا راه زندگی‌اش از آن همه شکوه و ثروت، به سوی آسایشگاه کج شود. علی‌آقا، فرزند ارشد غلامحسن نیستانی که سال‌ها در کنار مدینه و عباسقلی زندگی کرده است، ظاهر آن‌ها را این‌طور توصیف می‌کند: «مدینه وقتی جذام گرفت و به مشهد آمد، زیبایی انگشتان خوش‌فرم دستان و صورتش تمام شده بود. عباسقلی هم.» 

آسایشگاه شد نقطه وصل آن‌ها. تصمیم گرفتند زندگی‌شان را از نو بسازند. عباسقلی عرق جبین می‌ریزد و مدینه ثروتی را که دارد به زندگی مشترکشان می‌آورد. زمینی می‌خرند و اتاقی می‌سازند و همان‌جا ساکن می‌شوند.

 او به مسجد اشاره می‌کند و می‌گوید: «زمینی که خریدند همین زمین وسیعی است که الان مسجد وقفی آن‌هاست.» کمی بعدتر که زندگی برای آن‌ها کم‌کم داشت جلوه قشنگی می‌گرفت، تصمیم گرفتند 21 نفر از کسانی را که از جنوب خراسان آمده بودند و بی‌بضاعت و بی‌خانمان بودند در بخشی از خانه خود اسکان دهند.

عباس قلی بانی ساخت مسجد و حسینیه موسی بن جعفر در صحنه ای از مستند خانه سیاه است

فرزندخوانده مدینه و عباسقلی

مدینه و عباسقلی فرزندی ندارند اما دست بر قضا همان زمانی که آن‌ها در آسایشگاه هستند، فرزند برادر مدینه که پدر علی و نعمت است، ابروهایش شروع به ریختن می‌کند.

آن زمان نشانه اول جذام ریختن ابروها بود. اهالی روستای نیستانه می‌ترسند و خانواده‌اش غلامحسن را در همان هشت‌سالگی طرد می‌کنند و او را به مشهد و پیش عمه‌اش، مدینه‌خانم، می‌فرستند. نعمت می‌گوید: «عمه و عباسقلی خوشحال می‌شوند که از این پس فرزندی دارند. درمان خیلی زود برای پدرم آغاز شد و جذام مهلت نداشت هیچ عضوی از او را ببلعد. آن زمان تنها از ابروهای کم‌پشت پدر تشخیص می‌دادند که این بیماری را دارد.»

 

تصمیمی برای گسترش مسجد

آن زمان‌ جمعیت این محله بسیار کم بود و مسجدی که مدینه و عباسقلی ساخته بودند از اولین مسجدهای محله طلاب بود. نعمت در وصف ساختار داخلی خانه‌ای که حالا مسجد بزرگ وقفی آن‌هاست می‌گوید: «نمازخانه‌ای ساده در یک طبقه و در اندازه 4 در 7 متر در محل ورودی حیاط ساخته شد. عمه و شوهرعمه‌ام در طبقه همکف مستأجران بی‌بضاعت و افرادی را که از همه جا رانده و مانده شده بودند اسکان داده بودند.»

آن‌ها حدود 21 خانوار و چهار نفرشان مجرد بودند، مجردهای ازکارافتاده با وضعیت مالی نامناسب که رفتن از این خانه بسیار سختشان بود

 ماندن مستأجرها ادامه داشت تا اینکه انقلاب شد و بانیان مسجد تصمیم گرفتند مسجد را گسترش دهند. همان زمان، قسمتی از مسجد تخریب شد اما وقتی عمه و عباسقلی از مستأجران خواستند از آنجا بروند، عده‌ای از آن‌ها که ساکن اتاق‌ها شده بودند از آنجا نمی‌رفتند.» 

نعمت ساختار ظاهری خانه سه‌طبقه در انتهای حیاط خانه عمه‌ مدینه را که محل اسکان آن‌ها شده بود این‌طور به تصویر می‌کشد: «خانه‌ سه‌طبقه در قسمت انتهایی حیاط و دیوار پشتی بود و هر خانوار با زندگی در یک اتاق 3 در 4 کنار آمده بود. وقتی انقلاب شد، آن‌ها هم مدعی مالکیت می‌شوند. عمه مدینه و آقا عباسقلی به بعضی از آن‌ها پول‌هایی می‌دهند که بروند اما فقط یک‌سومشان راضی می‌شوند. علی درباره این مستأجران می‌گوید: «آن‌ها حدود 21 خانوار و چهار نفرشان مجرد بودند، مجردهای ازکارافتاده با وضعیت مالی نامناسب که رفتن از این خانه بسیار سختشان بود.»

 

پای ساخت مسجد ایستاده‌ایم

سال 90 غلامحسن و فرزندانش تصمیم به ساخت دوباره مسجد می‌گیرند. تا این سال هم هنوز مستأجران هستند. بنا را گود‌برداری می‌کنند تا مسجد به شکل فعلی ساخته شود. چون بودجه اندکی دارند و خیری پیدا نمی‌شود، ساخت‌و‌ساز بسیار کند پیش می‌رود. علی‌آقا می‌گوید: «یازده سال است وضعیت به همین صورت مانده است و ما از کرایه مغازه‌های مسجد، هزینه‌های ساخت را کم‌کم می‌پردازیم. مسجد هنوز نه سقف درستی دارد، نه پنجره و در و شیشه.»

غلامحسن نیستانی یک سال پیش به رحمت خدا رفت و اموالش به فرزندانش رسید. بچه‌ها هم در این یک سال که پدر بینشان نیست، همان خط را در پیش گرفته‌اند و پول کرایه مغازه‌ها را می‌گیرند و ساخت آن را ادامه می‌دهند. علی می‌گوید: «پنجم مرداد اولین سالگرد خدابیامرز پدرم بود که در پی ابتلا به کرونا از دنیا رفت. همه خواهرها و برادرها با هم عهد بسته‌ایم که تا همه کارهای مسجد انجام شود حرفی از ارث نزنیم.»

 

در مسجد به روی خانواده‌های بیمار باز باشد

آقاغلامحسن همیشه دغدغه مسجد را داشت. کاربری مسجد از نظر او فقط نماز و عبادت نبود. او به فراتر از این‌ها فکر می‌کرد. علی‌ خوب خاطرش هست وصیت‌های سال آخر در قید حیات بودن پدر را؛ «می‌گفت اینجا را که می‌سازید، دنبال این نباشید که یکی بیاید فقط برای نماز یا تبلیغ دین. مثالی برایم زد که همیشه در گوشم هست.»

 مکث می‌کند و چشم‌هایش خیس می‌شود. سپس ادامه می‌دهد: «باباجان، ملت ما ملت مظلومی هستند. به آن‌ها احترام کنید. اگر یکی می‌آید و می‌خواهد اینجا بنشیند، بگذارید بیاید و بتواند هر تألم روحی‌ای دارد اینجا تخلیه کند. شاید روی این را نداشته باشد که به شما بگوید ولی شما هوای او را داشته باشید.»

غلامحسن حواسش به خیلی چیزها بود. او هم مانند عمه و شوهرعمه‌اش روح بلندی داشت. در صحبت‌هایش به فرزندانش گفته بود اینجا از روستاهای اطراف به بیمارستان می‌آیند، همین بیرون چادر می‌زنند و برخی‌ها ماشین‌های دیگران را اجاره می‌کنند که بتوانند ساعتی استراحت کنند و بخوابند چون نیروی انتظامی به آن‌ها اجازه چادر زدن نمی‌دهد. 

آن‌ها از روستاها آمده‌اند. حادثه یا اتفاقی برای آن‌ها افتاده است و بیماری دارند که باید منتظرش بمانند. شما حواستان باشد که به هر حال، اینجا درش به روی همه باز باشد.»

 

همراهی هیئت باب‌الحوائج

صحبت‌ها و وصایای پدر خیلی خوب در ذهن فرزندانش حک شده است. علی می‌گوید: «احساس می‌کردیم اگر بنا را بزرگ‌تر هم کنیم، از پس کارهای آن برمی‌آییم. این شد که شروع کردیم و خدا را شکر می‌کنیم در خیلی از جاها که کار متوقف شد و بودجه کم آوردیم، هیئت باب‌الحوائج نیستانی‌ها هرسال در مناسبت‌هایی مانند محرم و صفر و رمضان در مسجد هم برنامه دارند به دادمان رسیدند. هیئت امنای این هیئت به‌ویژه حاج رحیم و حاج عیسی بدون هیچ چشمداشتی کمکمان کردند.»

این بنا کتابخانه، پایگاه بسیج، آشپزخانه، سرویس بهداشتی، واحد خادم، شبستان و ... دارد. روستای نیستانه پانصد شهید دارد و پایگاه بسیجی به یادبود آن‌ها در این بنا جانمایی شده است. علی می‌گوید: «این مسجد فضایی برای کتابخانه دارد که «دارالقرآن مدینه» نام‌گذاری شده است. طبقه بالای این مسجد حسینیه است و پشت مسجد قرار است آلاچیق‌هایی برای نیازمندان بسازند که مانند حسینیه محلی برای آسایش و استراحت نیازمندان باشد.»

 

تکریم مهمانان سرزده

آقا نعمت و علی آقا روایت‌هایی از مهمانان سرزده مسجد دارند که هنوز ساخت مسجد تمام نشده، مسجد را خانه امن‌ و پناهشان می‌دانند. «سه شب پیش، گروهی از شیراز آمده بودند. مشکلی داشتند و بلیت گیر نمی‌آوردند که بروند. حدود بیست نفر بودند. یکی از اعضای خانواده در بیمارستان هاشمی‌نژاد تحت درمان بود. در را به روی آن‌ها باز کردیم.

 دو ماه پیش هم خانواده‌ای در مسجد را زدند و گفتند: می‌شود یکی دو روزی در این مسجد اقامت کنیم؟ گفتم آنجا هنوز فرش ندارد و بنایی است. گفتند: ما زیلو داریم. چند نفری بودند. ما هم قالی‌ها را شسته و لوله کرده بودیم و در شبستان مسجد بود. فرش‌ها را که دید، گفت یکی از همین‌ها را بدهید کافی است. بر حسب وصیت پدر، با وجود بنایی و کارهای مسجد، اجازه دادیم در مسجد استراحت کنند.»

 

انتخاب بهترین‌ها برای ساخت مسجد

آقا نعمت به درهای چوبی مسجد که از نجارهای آستان قدس برای ساخت آن کمک گرفته‌ بودند اشاره می‌کند و می‌گوید: علی آقا به نمایندگی از خواهرو برادرها مامور کارهای ساخت مسجد است و سعی می‌کند بهترین‌ها را مهیا کند. «برای در شبستان که چهارچوب آن نصب شده است، بیش از 150 میلیون تومان هزینه شده است.»

حجت الاسلام موسی افتخاری که سال‌هاست همراه این مسجد است، دلش برای این محله می‌تپد و از هیچ نوع هم‌فکری‌ای دریغ نمی‌کند

 آن‌ها برای تأمین هزینه‌های ساخت مسجد تاکنون از هیچ مسئولی کمکی دریافت نکرده‌اند. تنها کمکی که از سوی مسئولان به آن‌ها شده کمک اوقاف است که 150 میلیون تومان بوده است و سعی کرده‌اند به بهترین نحو از آن استفاده کنند.

قصد دارند در همه جشن‌ها و عزاداری‌های مذهبی، مردمی را که به این مسجد مراجعه می‌کنند تکریم کنند و مجلسی به مناسبت آن روز داشته باشند. علی‌آقای نیستانی از برنامه‌های مسجد می‌گوید: «قصد داریم خطیبی را دعوت کنیم که مردم را ارشاد کند. امام جماعت این مسجد انسان باکرامات، محترم و خوش‌فکری است. حجت الاسلام موسی افتخاری که سال‌هاست همراه این مسجد است، دلش برای این محله می‌تپد و از هیچ نوع هم‌فکری‌ای دریغ نمی‌کند.»

مرحوم علامحسین نیستانی بانی ساخت مسجد

هیئت باب‌الحوائج با یک قرن قدمت

علی‌آقا از داستان هیئت دیرین مسجد می‌گوید: «خدابیامرز بابابزرگ ما کربلایی مشهدقلی خانه‌ای را با گل و چوب در روستا ساخت و با هزینه خودش روی آن را چوب انداخت و پوشاند. سپس گفت اینجا برای امنیه و ژاندارم‌ها یا رهگذران و کاسب‌های دوره گرد است که بتوانند در اینجا نماز بخوانند و در مسیرشان استراحت کنند.»

از همان زمان، شب‌های ماه رمضان و ماه محرم، در آن هیئت عزاداری و مراسم است. وقتی از قدمت هیئت می‌پرسم، آقا نعمت می‌گوید: «حدود نود سال پیش بود. روحانی اولی که به هیئت باب‌الحوائج در روستای نیستانه آمد، مداحی از روستاهای اسفراین به نام رویین بود.»

هیئت باب‌الحوائج نیستانی‌ها با توجه به افزایش جمعیت حسینیه سر هیئت‌ها تصمیم می‌گیرند برای عزاداری مثل همه هیئت‌ها به مشهد هم بیایند. بعد از چند سال مستمر که محرم و صفر به مشهد می‌آیند، آستان قدس آن‌ها را دعوت می‌کند و به آن‌ها پرچم می‌دهد. روی آن پرچم سال 1360 را نوشته‌اند که مشخص می‌شود این پرچم اهدایی آستان قدس در آن سال بوده است.

عملیات بازسازی مسجد دهه 90

همه حرف‌ها به مسجد ختم می‌شود

آقا نعمت از اختلاط‌های برادرانه‌اش با علی‌آقا می‌گوید: «وقتی شب می‌شود، در حیاط منزلمان می‌نشینیم و صحبت می‌کنیم. این‌قدر این مسجد و ساخت‌وساز آن در زندگی ما و همه فرزندان پدرم ساری و جاری است که حرف‌هایمان این است. 

علی‌جان، بدهکاری فلانی را چه کنیم؟ مشکل آهن‌فروش را چطور حل کنیم؟ یک وقت نشود که طلبکار در خانه شما را بزند! این‌ها همه دغدغه‌های ماست و همیشه دیده‌ایم هر بار کار متوقف می‌شود، خداوند دری را باز می‌کند.
از اجدادمان هم تشکر می‌کنیم برای زحماتی که برای ما کشیدند و با عملکرد نیک‌ خود، این همه محبت و لطف مردم را برای ما خریدند که امروز ما در این جامعه سربلند باشیم.»

بنای سابق مسجد  و حسینیه موسی بن جعفر

عباسقلی در صحنه‌ای از مستند «خانه سیاه است»

مستند «خانه سیاه است» به سفارش جمعیت کمک به جذامیان در پاییز‌1341 ساخته شد. آن‌طور‌که در اخبار ثبت شده، این مستند شرح حال بیست‌دقیقه‌ای از ساکنان جذامخانه باباباغی در تبریز است که این مکان شهرتی کشوری دارد.

 اما به گفته علی نیستانی،‌ پسر ارشد خانواده نیستانی (نوه‌خوانده عباسقلی)، بخش کوتاهی از این فیلم در آسایشگاه محراب‌خان محله طلاب فیلم‌برداری شده و در اپیزودی از فیلم که در مسجد علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) آسایشگاه گرفته شده،‌ عباسقلی درحال خواندن قرآن است. او از معدود جذامیانی بود که قرآن را خوب می‌خواند و با روحانیون درباره مباحث دینی گفت‌وگو می‌کرد.

 

 

ارسال نظر