کد خبر: ۳۵۹۸
۲۳ مهر ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

خرید 8جفت کفش برای همراهان عروس

محمدرضا زمردنایی فکرش را هم نمی‌کرد شش ماه مستأجری در خانه یکی از اقوام در شهر، کار دستش بدهد. او وقتی جوان بود برای کار به مشهد آمد. دل باخته دختر صاحب‌خانه شد و حالا بیش از 40سال است با همسرش زندگی خوبی دارد. آقا محمدرضا متولد 1331و یکی از اولین ساکنان کوچه حجت18است که از سال1359در این کوچه در محله شهید مطهری ساکن است.

 محمدرضا زمردنایی فکرش را هم نمی‌کرد شش ماه مستأجری در خانه یکی از اقوام در شهر، کار دستش بدهد. او وقتی جوان بود برای کار به مشهد آمد. دل باخته دختر صاحب‌خانه شد و حالا بیش از 40سال است با همسرش زندگی خوبی دارد. آقا محمدرضا متولد 1331و یکی از اولین ساکنان کوچه حجت18است که از سال1359در این کوچه در محله شهید مطهری ساکن است.


زن‌عمو بانک خانواده بود

«در روستا کار کم بود. تصمیم گرفتم بیایم شهر و بروم کارگری. از روزی 50تومان شروع کردم. وقتی مهارتم بیشتر شد اوستا معمار روزی 100تومان به من دستمزد می‌داد.»

آن وقت‌ها مانند حالا مردم پولشان را به بانک نمی‌سپردند. مثل الان هم در هر خیابان یکی دو بانک وجود نداشت برای همین محمدرضا پس‌اندازش را به زن‌عمویش می‌سپرد؛ «یک سال کار کردم و هر هفته پولی را که ته‌جیبم می‌ماند به زن عمو می‌سپردم. سر سال زن‌عمو لطف‌الله صدایم زد و گفت محمدرضا می‌دانی چقدر پس‌انداز پیشم داری؟ وقتی دید خبر ندارم، گفت 12هزار تومان پول جمع کرده‌ای.»

حالا محمدرضا اندازه‌ای پول جمع کرده بود که به خواستگاری اقدس برود. او از همان روزهای اولی که به شهر آمده بود، دل‌باخته دختر صاحب‌خانه شده بود. آن‌ها قوم و خویش بودند برای همین او و خانواده‌اش را خوب می‌شناخت. موضوع را با بزرگ‌ترها در میان گذاشت و قرار برای خواستگاری گذاشته شد.


مهریه 25هزار تومانی

وقت خواستگاری محمدرضا از صورت گل‌انداخته اقدس خانم فهمید این علاقه دوطرفه است؛ «دوره ما یعنی سال58 مهریه عروس سکه نبود. معمولا پول، زمین یا مِس، مهر عروس می‌کردند. مکنت مالی 30هزار تومان بود. یعنی اگر بیشتر از 30هزار تومان مهریه عروس می‌کردند، حج به او واجب می‌شد و داماد باید او را به مکه می‌فرستاد. به همین دلیل پدر همسرم گفت که 25هزار تومان مهریه اقدس باشد کافی است.»


2هزار تومان طلا خریدم

آن‌طور که این قدیمی محله شهید مطهری می‌گوید داماد برای جهیزیه پنبه به خانواده عروس می‌داد تا لحاف و تشک بدوزند. 2هزار تومان هم برای عروس طلا خریده بود که رقم مناسب و آبرومندی بود؛ «وقتی برای خرید به بازار رفتیم از طرف عروس هشت‌نفر همراهمان بودند. ما رسم داریم روز خرید، داماد باید برای همه اقوام عروس کفش بخرد. من هم آن روز برای هر هشت‌نفرشان کفش خریدم.»

آن‌ها برای زندگی بنا بود به مشهد بیایند برای همین همه مراسم‌هایشان در شهرشان کاشمر برگزار شد؛ «ما کاشمری‌ها رسم خاصی در عروس‌کشان داریم. از یک کوچه مانده به خانه عروس، همه اقوام پیاده راه می‌افتند. عروس و داماد هم جلوتر از همه پیاده راه می‌روند. هر چند قدم عروس می‌ایستد و اقوام داماد به‌عنوان رونما به او پول هدیه می‌کنند.»

جشن عروسی که تمام شد جهیزیه اقدس خانم را با خاور از کاشمر به مشهد آوردند.20نفر از اقوام دوطرف سوار همان کامیون شدند و عروس و داماد را همراهی کردند.

 

ارسال نظر