کد خبر: ۳۶۶۴
۰۵ آبان ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

به جای حسرت خوردن کارآفرین شدم

دل گشاده و قلبی مهربان باید داشته باشی که حاضر شوی پا به زندان بگذاری و به سارق، قاچاقچی، قاتل و... دوخت‌ودوز یاد بدهی تا در زندان و پس از آزادی، راه کسب پول حلال برایش باز باشد و دوباره در مسیر جرم‌های قبلی قرار نگیرد. مینا سبحانی با همین یک جمله‌ که از استادش یاد گرفت، تاکنون استقامت به خرج داده و ناجی ده‌ها بانوی خودسرپرست شده است.

«کارآفرین باید روحیه‌ای‌ داشته باشد که دیگران ندارند.» همین یک جمله کافی بود تا مینا سبحانی که در دهه سوم زندگی‌اش رو به کارآفرینی آورده، سختی‌های بی‌شماری را تحمل کند و کم نیاورد. دل گشاده و قلبی مهربان باید داشته باشی که حاضر شوی پا به زندان بگذاری و به سارق، قاچاقچی، قاتل و... دوخت‌ودوز یاد بدهی تا در زندان و پس از آزادی، راه کسب پول حلال برایش باز باشد و دوباره در مسیر جرم‌های قبلی قرار نگیرد. 

مینا سبحانی با همین یک جمله‌ که از استادش (یکی از مسئولان کمیته امداد) یاد گرفت، تاکنون استقامت به خرج داده و ناجی ده‌ها بانوی خودسرپرست شده است.


تلنگری برای نجات خودم و دیگر زنان

این بانوی سی‌وسه‌ساله از زمانی یاد می‌کند که دو پسر یک‌ساله و دو‌ونیم ساله داشته و تقدیر او را به‌سمتی می‌برد که خودش سرپرست آن‌ها می‌شود؛ «روزها و شب‌های اول را به آه و حسرت گذراندم اما بعد با خودم گفتم آینده این دو بچه به من وابسته است و باید دست به کار شوم. از طرفی یکی از اقوام در اداره زندان‌ها مشغول فعالیت بود. یک روز صحبت از این شد که بسیاری از زنان زندانی، افراد خودسرپرستی هستند که به‌دلیل نداشتن کار و درآمد، پس از آزادی باز هم رو به اعتیاد و فروش مواد مخدر می‌آورند. 

خیلی این حرف ذهنم را به خود مشغول کرد. ناراحت بودم و خودم را در قبال این افراد و آینده زنان خودسرپرست مسئول می‌دیدم. آنجا تلنگری به من زده شد و با خودم گفتم من که باید زندگی خودم و بچه‌هایم را سروسامان بدهم، به‌سراغ کاری بروم که بتوانم به دیگر زنان خودسرپرست هم کمک کنم. دوره کارآفرینی را پیش آقای کرابی سپری کردم. مربی کارآفرینی بود و هر لحظه با رفتار و گفتار بجایش بر مسیر زندگی من تأثیر می‌گذاشت.»

آنجا تلنگری به من زده شد و با خودم گفتم من که باید زندگی خودم و بچه‌هایم را سروسامان بدهم

او خیلی زود با همراهی مربی کارآفرینی و توصیه‌های او آرزویش را محقق می‌کند و کارگاه تولیدی لباس راه‌می‌اندازد. در آن هم چند بانوی خودسرپرست را مشغول به کار می‌کند اما به این حد راضی نمی‌شود. به‌سراغ مسئولان زندان می‌رود و می‌گوید حاضر است به زندانیان خیاطی یاد دهد و برایشان شرایط اشتغال را فراهم کند.

 

روحیه‌ای که دیگران ندارند

از ایده‌اش استقبال می‌شود و چندی بعد، کارگاهی در زندان دایر و شروع به آموزش به زندانیان می‌کند. در همین رفت‌وآمدها متوجه می‌شود مردانی هم که در زندان به سر می‌برند همسرانشان به‌نوعی خودسرپرست هستند، پس این زنان را هم به زیرمجموعه خودش اضافه می‌کند.

او از چهارسال پیش تاکنون به ده‌ها زن خودسرپرست، دوخت‌ودوز یاد داده است و باعث رونق‌گرفتن زندگی آن‌ها شده است. مینا در پایان، دوباره به تأثیر رفتار و جمله‌مربی‌اش اشاره می‌کند و می‌گوید: کارآفرین باید روحیه‌ای داشته باشد که دیگران ندارند، اگر این جمله نمی‌بود شاید مسیر زندگی من و خیلی از زندانیان با آنچه امروز هست متفاوت بود.

ارسال نظر