کد خبر: ۳۷۸۹
۰۳ آذر ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

تخت داروغه وسط خیابان بود

نوغان خیابانی است باستانی که پیش‌تر ها شهری در ولایت توس بوده است.شهر نوغان و ده سناباد هسته اصلی شهر مشهد را پس از شهادت امام‌رضا(ع) تشکیل می‌دادند. به‌دلیل نزدیکی به حرم، کاروان‌سراهای زیادی در نوغان ساخته شد.خیابان اصلی معروف به راسته نوغان بازاری بود که انتهای شمالی آن به دروازه نوغان و انتهای جنوبی آن به چهارسوق(تقاطع کوچه سیاهان و نوغان) ختم می‌شد .

نوغان خیابانی است باستانی که پیش‌تر ها شهری در ولایت توس بوده است.شهر نوغان و ده سناباد  هسته اصلی شهر مشهد را پس از شهادت امام‌رضا(ع) تشکیل می‌دادند. به‌دلیل نزدیکی به حرم، کاروان‌سراهای زیادی در نوغان  ساخته شد.خیابان اصلی   معروف به راسته نوغان بازاری بود که انتهای شمالی آن به دروازه نوغان و انتهای جنوبی آن به چهارسوق(تقاطع کوچه سیاهان و نوغان) ختم می‌شد. 


تخت داروغه خیابان طبرسی

حاج‌اکبر واکسچیان یکی از سن‌وسال‌دارهای نوغان است که  آنچه از پدرش شنیده و خاطرات کودکی‌اش را خوب به یاد دارد. او که همراه خانواده‌اش ساکن کوچه محراب‌خان بوده است، نوغان صد سال پیش را برایمان توصیف می‌کند: «آن زمان خبری از این خیابان‌‌کشی‌ها و شلوغی‌ها نبود.

 اینجا معروف بود به نوغان و به آن‎طرف میدان طبرسی کنونی هم می‌گفتند «چهارسو» که تخت داروغه آنجا قرار داشت. یک نفر به‌عنوان داروغه آنجا می‌نشست و در میان مردم حکم می‌کرد. روزگاری که روضه‌ها را غدغن کرده بودند و چادر را از سر زنان برمی‌داشتند، یادم می‌آید یک‌بار مادرم خدابیامرز قرار بود از اینجا به میدان شهدا برود. به‌جای چادر، سرش را با شال بست که چادرش را نکشند و بدون پوشش نماند. 

یکی از دروازه‌های شهر در نوغان بود. شب‌ها درش را که می‌بستند، اگر مسافری دیرتر از راه می‌رسید، مجبور بود پشت در اتراق کند تا صبح شود. زمان جنگ روس‌ها، قحطی وحشتناکی نوغان را فراگرفته بود و خبری از ارزاق نبود، به‌طوری‌که حتی اجازه ورود گندم و آرد را هم نمی‌دادند. گرسنگی آن‌قدر به روس‌ها فشار آورد که اول ارتش را گرفتند، بعد سیلوی گندم را و درنهایت هم سلطنت شاه را تصاحب کردند. 

مملکت روی هوا بود. در چنین اوضاعی مردم خودشان از امنیت شهر و محله مراقبت می‌کردند. شب‌ها در نوغان حلب‌دردست از تیر چراغ‌برق بالا می‌رفتیم و می‌گفتیم: «حاضر باش؛ بیدار باش» و این‌گونه از بالا خانه‌ها را وارسی می‌کردیم که از شر دزدان در امان باشند.

 با این‎حال، روس‌‌ها دربه‌در دنبال ارزاق بودند و گاهی به خانه‌ها وارد می‌شدند و هرچه گیرشان می‌آمد، جمع می‌کردند و می‌بردند. مدتی گذشت و اوضاع کمی بهتر شده بود. بعضی کاسب‌ها که آبگوشت می‌خوردند، جلو خودشان نان گندم بود و برای شاگردشان نان جو! نوغان آسفالت نبود. مردم کفش نداشتند و پابرهنه رفت‌وآمد می‌کردند. به همین دلیل کف پاهایشان بیشتر مواقع زخم بود.»

 

ارسال نظر