کد خبر: ۳۹۱۱
۲۹ آذر ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

نرگس شجاعی؛ دوست حیوانات آسیب‌دیده

نرگس شجاعی بیش از چهل‌سال است در محله امام‌خمینی(ره) زندگی می‌کند و در این سال‌ها برخی از همسایه‌ها او را به‌عنوان فردی دوستدار حیوانات می‌شناسند و بعضی هم خانه او را نقاهتگاه حیوانات معرفی می‌کنند؛ به‌همین‌دلیل هر‌وقت گربه یا پرنده‌ای زخمی پیدا می‌کنند، برای درمان و نگهداری به آنجا می‌برند.

نرگس شجاعی بیش از چهل‌سال است در محله امام‌خمینی(ره) زندگی می‌کند و در این سال‌ها برخی از همسایه‌ها او را به‌عنوان فردی دوستدار حیوانات می‌شناسند و بعضی هم خانه او را نقاهتگاه حیوانات معرفی می‌کنند؛ به‌همین‌دلیل هر‌وقت گربه یا پرنده‌ای زخمی پیدا می‌کنند، برای درمان و نگهداری به آنجا می‌برند. اما اینکه شجاعی به بچه‌های محله تأکید می‌کند به حیوانات آسیب نرسانند، داستانی مفصل دارد.

شجاعی از خاطره‌ای مربوط‌ به سال‌ها قبل می‌گوید که در پارک محله، سه‌بچه‌گربه بودند که مدتی حواسش به آن‌‌ها بود و از دیدنشان لذت می‌برد، اما یک روز در کمال ناباوری جسد سه‌بچه گربه را دید. وقتی ماجرا را پیگیری کرد تا ببیند چرا هر سه‌بچه‌گربه با هم مرده‌اند، متوجه شد بچه‌های محل محض بازی و تفریح، بچه گربه‌ها را کشته‌اند! 

موضوع برایش غم‌انگیز بود، اما این فکر به ذهنش رسید که به آن‌ها بیاموزد حیوانات هم بخشی از زندگی ما هستند. ابتدا با بچه‌ها دوست می‌شد و سعی می‌کرد با محبت، ‌آن‌ها را جذب کند و هم‌صحبتشان شود؛ کم‌کم بچه‌های محله متوجه شدند که او از حیوانات آسیب‌دیده مراقبت می‌کند و این ارتباط دوستانه سرانجامش آن شد که بچه‌ها در این سال‌ها اگر حیوانی زخمی ببینند، نزد شجاعی می‌آورند تا مداوایش کند.

 

حیوانات را بعد از درمان واگذار می‌کنم

شجاعی می‌گوید: متأسفانه آدم‌های سودجو به توصیه‌های دا‌م‌پزشکان توجه‌ نمی‌کنند؛ به‌طور مثال آن‌ها می‌گویند سگ‌ها را تکثیر نکنید، اما عده‌ای سودجو این کار را انجام می‌دهند و نتیجه‌اش، تولد توله‌هایی است که انگل دارند. چند‌سال قبل در یک شب زمستانی، سگی مینیاتوری را در‌مقابل خانه ما رها‌کرده بودند که در مدفوعش انگل بود. نمی‌توانستم از کنارش بی‌تفاوت بگذرم و رهایش کنم. وقتی متوجه مشکلش شدیم، با کمک دام‌پزشک، درمان و در‌نهایت واگذارش کردیم.

او مکثی می‌کند و از سگی یاد می‌کند که صاحبش با لگد، او را زده و پشتش با فشار سیم داخل قفس پاره شده بود. خانم شجاع این سگ را در یکی از خیابان‌های امام‌خمینی(ره) نزدیک خانه پیدا کرده و با کمک دوستانش درمان کرد. وقتی زخم‌های حیوان خوب شد، واگذارش کرد.

او می‌خندد و می‌گوید: چند‌بار برایم کلاغ هم آورده‌اند؛ دوبار از محدوده هفده‌شهریور و یک‌بار از سمت بولوار معلم. این پرنده‌ها خوب که می‌شوند، خودشان می‌پرند و می‌روند.


برای سرگرمی سراغ حیوان‌ها نرویم

اینکه گربه‌های محله صداها را می‌شنوند و حرف‌ها را گوش می‌کنند، عجیب و حتی اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد. همراه شجاعی در خیابان با ماشین گربه‌ها را دنبال می‌کنیم؛ گربه‌ای زرد و نسبتا بزرگ در پیاده‌رو راه می‌رود. شجاعی سرش را از ماشین بیرون می‌برد و می‌گوید: زردانبو! کجا می‌روی؟

گربه می‌ایستد و به‌دنبال صدا می‌گردد.  شجاعی دوباره جمله‌اش را تکرار می‌کند؛ حیوان می‌ایستد و نگاهش به ماشین می‌افتد. همان‌جا می‌نشیند. ما هم توقف می‌کنیم و خانم شجاعی می‌رود کنارش و دستی به سرش می‌کشد؛ پس‌از زمان کوتاهی برمی‌گردد. سوار ماشین می‌شویم و راه می‌افتیم. گربه دیگری را در راه می‌بینیم. اسمش «مامان‌پیشی» است.

حالا هشت‌سال از آن روز می‌گذرد و گل‌باقالی تنها گربه‌ای است که در این خانه مانده و یاد گرفته‌ است در همان محدوده‌ای که به او اجازه می‌دهیم، حضور داشته باشد

 او را صدا می‌زند که «برو به خانه تا من بیایم.» وقتی نزدیک خانه می‌رسیم، می‌بینیم گربه دم در منتظر نشسته است! خانم شجاعی به او کمی غذا می‌دهد تا برود. ناگفته نماند در طول گفت‌و‌گو، گربه‌ سیاه‌وسفید بزرگی که نامش «گل‌باقالی» است، وارد  اتاق  می‌شود و روی تشکچه مخصوصش می‌نشیند.

شجاعی به گل‌باقالی نگاهی می‌اندازد و پی حرفش را این‌طور می‌گیرد: جای گل‌باقالی همان‌جاست و خودش می‌داند که نباید جای دیگری بنشیند. این حیوان زمانی‌که به دنیا آمد، مادرش رهایش کرد. بچه‌های محل این بچه‌گربه را برایم آوردند مبادا اتفاقی برایش بیفتد و بمیرد. متوجه شدیم گربه مشکل دارد و خودش را روی زمین می‌کشد. 

دام‌پزشک گفت کلسیم بدنش کم است و باید درمان شود. چند ماه به او دارو دادیم و مراقبش بودیم. حالا هشت‌سال از آن روز می‌گذرد و گل‌باقالی تنها گربه‌ای است که در این خانه مانده و یاد گرفته‌ است در همان محدوده‌ای که به او اجازه می‌دهیم، حضور داشته باشد. اگر درست به یاد داشته باشم، در این سال‌ها  با کمک تعدادی از همسایه‌هااز بیش از سیصدگربه مراقبت کرده‌ایم.

خانم شجاعی با تأکید بر این موضوع که «ما حامی نیستیم»، می‌گوید: حتما بنویسید ما حامی حیوانات نیستیم و این ادعایی گزاف است؛ فقط حواسمان به حیوانات محله‌مان هست، آن هم یکی‌دو کوچه نزدیک خانه‌مان، نه بیشتر؛ چون از پس آن بر‌نمی‌آییم. تمام تلاش ما این است که بین فرزندانمان فرهنگ‌سازی کنیم و به آن‌ها بگوییم حیوانات هم درد می‌کشند، احساس دارند، گرسنه می‌شوند و نه تشنه.

 برخی به حیوانات به چشم اسباب‌بازی نگاه کرده و آن‌ها را اذیت می‌کنند؛ گاهی نیز این حیوانات را بی‌‌دلیل می‌زنند و به آن‌ها آسیب می‌رسانند. حیوانات هم مثل ما احساس دارند؛ فقط کافی است دقت کنید. یک حیوان بچه‌اش را دوست دارد، جفتش را دوست دارد، عاشق خانه‌اش است.

 گاهی می‌بینیم یک نفر از روی علاقه زودگذر و برای سرگرمی، حیوانی را به خانه‌اش می‌آورد و بعد که می‌بیند حوصله نگهداری‌اش را ندارد، رهایش می‌کند، بی‌توجه به اینکه این موجود بی‌پناه چه باید بکند. او را بیرون می‌اندازند و ناگهان دنیایش را از عوض می‌کنند. فقط می‌خواهیم به کودکان محله خودمان این مفاهیم را آموزش  دهیم.


رسیدگی به گربه‌های بیمارستان

فرزانه پورگنجی سی‌و‌پنج‌ساله، سه‌سال است که حواسش به گربه‌های محله و مراقب آن‌هاست. او می‌گوید: اوایل به گربه‌ها غذا می‌دادم. وقتی با خانم شجاعی آشنا شدم، تصمیم گرفتم این کار بدون برنامه و بی‌رویه نباشد.

پورگنجی به گربه‌های بیمارستان امام‌رضا(ع) اشاره می‌کند و می‌گوید:  با توجه به سرد شدن هواگربه‌های آنجا را هم غذا می‌دهیم. ابتدا در بیمارستان مخالف غذا‌رسانی ما به گربه‌ها بودند، اما زمانی‌که دیدند همه گربه‌ها را عقیم کرده‌ایم، دیگر مخالفتی نکردند. در حال حاضر جمعیت گربه‌های آنجا کنترل شده است و با نظر متخصصان دام‌پزشکی مراقبشان هستیم.

او هر شب برای گربه‌های محله هم غذا می‌برد و می‌گوید: در این هوای سرد نمی‌توانیم بی‌تفاوت از کنار حیوانات عبور کنیم.
پورگنجی در ادامه صحبت‌هایش این موضوع را هم مطرح می‌کند: گربه‌های دو‌سه‌کوچه‌ای را که غذا می‌دهیم، عقیم کرده‌ایم و حواسمان به آن‌ها هست. 

کمتر از بیست‌تا هستند و همه را می‌شناسیم؛ آن‌ها هم ما را می‌شناسند. ما سعی می‌کنیم کار درست را انجام دهیم، اما اگر متخصصان این حوزه با ما همراه شوند و بگویند چه مسیری بهتر است، از پیشنهاد‌هایشان استقبال خواهیم کرد.

ارسال نظر