کد خبر: ۳۹۲۵
۰۱ دی ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

کرسی‌ سازی در یک مغازه 15متری

جایی در حوالی خیابان بهار می‌توان مغازه‌ای پانزده‌متری را دید که به طور ویژه در آن کرسی می‌سازند. بیرون مغازه یک کرسی خیلی قدیمی گذاشته‌اند که خودشان آن را شناسنامه مغازه‌شان می‌دانند. کرسی از چوب گردوست و از روستایی از اطراف دامغان به نام«تویه‌دروار»آمده است که اصالت صاحب مغازه به آنجا برمی‌گردد.

 جایی در حوالی خیابان بهار می‌توان مغازه‌ای پانزده‌متری را دید که به طور ویژه در آن کرسی می‌سازند. بیرون مغازه یک کرسی خیلی قدیمی گذاشته‌اند که خودشان آن را شناسنامه مغازه‌شان می‌دانند. کرسی از چوب گردوست و از روستایی از اطراف دامغان به نام«تویه‌دروار»آمده است که اصالت صاحب مغازه به آنجا برمی‌گردد.

 داخل مغازه اما پر از کرسی‌های چوبی در اندازه‌های  مختلف است که روی هم تلنبار شده‌اند. اینجا لحاف کرسی هم پیدا می‌شود. هیترهای برقی کوچک هم به ردیف توی قفسه چیده‌اند. خلاصه اینجا درحالی که موسیقی با صدای بلندی به طور معمول در حال پخش است، رضا ابراهیمی سی‌و‌پنج ساله که این حرفه را از پدرش به ارث گرفته، این روزها آچار و دریل به دست در حال ساختن کرسی است.

 طولانی‌ترین شب سال ما را به این مغازه کشاند تا ببینیم این شغل نوزده ساله خاطره‌انگیز در خانواده آقای ابراهیمی  که اهالی محل به آن ها لقب سلطان کرسی‌سازی داده اندچه مسیری را طی کرده است.

 

کرسی نئوپانی مناسب تر از چوبی

ابراهیمی، یک جوان امروزی سرحال است که معمولا در شادترین و باحوصله ترین حالت ممکن جواب مشتری هایش را می دهد. تا شب، بارها وبارها، از ابعاد مناسب کرسی و لحاف برای خانه های آپارتمانی و اینکه کرسی نئوپانی از چوبی مناسب تر است، به مشتری ها توضیح می دهد. 

یک لحظه نمی نشیند و با دریل و آچارِ آلن، مشغول میخ کوب کردن پیچ و پایه های کرسی های تاشو، چمدانی یا کُم و زبانه دار(سنتی) در همان فضای کوچک مغازه اش است. می گوید: «وقتی جایی می روم و می پرسند شغلت چیست؟ کارتم را بیرون می آورم که رویش نوشته است؛ کرسی شب چله. دوباره می پرسند، خوب این چی هست؟ می گویم ما تولیدی کرسی داریم.»

می خندند و می پرسند مگر کسی الان کرسی هم می خرد. تنها جواب هم این است که بله می خرند. این را که می گوید به شب چله اشاره می کند: «فروشمان نزدیک به شب چله می ترکاند. بعد، تا 10 روز کار را متوقف  می کنیم.» 

می خندد و با اعتماد به نفسی مثال زدنی می گوید: «مردم که شب چله مهمانی می روند، از آنجا که احتمالا کرسی های ما را می بینند، لحاف کرسی را کمی بالا می زنند و مُهرمان را روی پایه اش می بینند و بعد به ما زنگ می زنند و دوباره سفارش های ما شروع می شود.»

کرسی های مستطیلی که در انتهای تخت قرار می گیرند، ویژه آن هاست. این مدل کرسی دیگر به لحاف نیازی ندارد و همان لحاف تخت برایش کافی است

اما تعداد تولید کرسی های نئوپانی آن ها از چوبی ها بیشتر است. توضیحش را هم این گونه می دهد: «چوب برای حرارت مستقیم ساخته نشده است. یعنی وقتی سقف کرسی از پایین حرارت می بیند، الوارها از هم باز می شود و شمای مشتری اولین چیزی که بگویید این است که چقدر بد تولید شده است. ولی این دست من نیست. این از خاصیت چوب است و گونه اش هم فرقی نمی کند.»

او این را هم اضافه می کند که هوای مشتری را دارد و آن مدلی را که به دردشان می خورد، به آن ها معرفی می کند. «بعضی ها پیله می کنند که فلان سایز را به ما بدهید. درحالی که ما می دانیم بزرگ است و جاگیر. از طرفی لحاف سه در سه هم رویش را می پوشاند که خودش 9متر است و فضای زیادی می گیرد. تازه تشک های دورش را هم باید حساب کنید.»

اما اینجا انواع و اقسام مدل کرسی را می توان دید. درحالی که احتمالا تصورمان از کرسی فقط یک چهارپایه کوچک باشد. مثلا کرسی چمدانی که آن را برندشان می داند، طوری طراحی شده که به طور کامل جمع می شود و در جعبه ای چوبی قرار می گیرد. آچار آلن هم توی جعبه هست تا مشتری ها بتوانند خودشان کرسی های نمونه چمدانی را سر هم کنند. این چمدان های چوبی بزرگ آن قدر هیجان انگیز است که آدم را به یاد فیلم جومانجی و آن جعبه چوبی جادویی پرماجرایش می اندازد.

آن ها کرسی های مستطیلی هم تولید می کنند و رضا مدعی است که این مدل ابداع خودشان است.
در این باره توضیح می دهد: «خیلی ها استفاده از کرسی را دوست ندارند. یا اصلا توی خانه شان جا ندارند یا اینکه نمی خواهند خیلی هزینه کنند. کرسی های مستطیلی که در انتهای تخت قرار می گیرند، ویژه آن هاست. این مدل کرسی دیگر به لحاف نیازی ندارد و همان لحاف تخت برایش کافی است.»


ساخت هیتر با حلب روغن نباتی

اما این نه یک شغل خانوادگی خیلی قدیمی در خانواده ابراهیمی است و نه به رشته رضا که حسابداری است، مربوط می شود. بلکه داستان آن برمی گردد به 18سال پیش که پدر رضا، مرحوم غلامحسن ابراهیمی در زیرزمین خانه پر از ابزارشان، یک هیتر و کرسی دستی برای آرام کردن درد پای همسرش ساخت.

 کرسی ساز جوان خیابان بهار تعریف می کند: «بابا رئیس حسابداری بیمارستان دکتر شیخ بود، اما علاقه زیادی به خلق کردن چیزها داشت. از همسایه ها هم که بپرسید اولین چیزی که درباره او می گویند این است که بابات مُخ بود. همه نوع کار فنی از دستش برمی آمد، اما در زمینه کارهای برقی سلطان بود.»

خودش می گوید: «اما چی شد بابام کرسی ساز شد. من و بابا هر دوتا حسابداری خوندیم، البته من یک دقیقه هم حسابداری کار نکردم، اما بابا از سال 82 تا 94 که فوت شد، بکوب هیتر و کرسی می ساخت . من هم کم کم آمدم توی کار. ماجرا از این قرار بود که مامانم پادرد داشت و خوب هم نمی شد. بابا هم آمد و با حلب روغن نباتی، یک هیتر با المنت دست پیچ ساخت و یک کرسی مستطیلی. پادرد مادرم خوب شد و بابا هم تشویق شد تا هیترهای بیشتری بسازد. همه ماجرا همین بود.»

اما جالب اینجاست که مرحوم ابراهیمی برای ساختن هیتر، حلب های روغن نباتی یکی از فست‌فودهای معروف مشهد را می خرید و توی خانه با تینر رنگ هایش را پاک می کرد، قالب می گذاشت و برش می زد و با همان هیتر می ساخت.
ابراهیمی جوان می گوید: «از 100تا پیت حلبی، 20تا هیتر درمی آمد. بابا اما از ساخت 50 هیتر در یک سال شروع کرد تا به 200و 300 عدد هم رسید. او در کنار ساختن هیتر، کرسی هم ساخت و توی مغازه الکترونیکی اش می فروخت.»

آن طور که رضا می گوید، از سال 92 به بعد در مشهد شناخته تر هم می شوند؛ آن هم بعد از گزارش یکی از نشریات مشهدی از مغازه شان به مناسبت شب چله. می گوید: «برای مردم جالب بود که یک مغازه در شهر وجود دارد که فقط کرسی می سازد. از طرفی مامانم را هم در مشهد به واسطه شغلش که مدیر یکی از کارخانه های معروف صنایع غذایی بود می شناختند. خلاصه به واسطه کرسی ها و معروفیت مامان، ترکاندیم. طوری که فروشمان خیلی بالا رفت و دیگر حتی نمی توانستیم جواب مشتری را بدهیم.»

رضا ادامه می دهد: «کارمان که گرفت تا 3500 کرسی و هیتر هم در سال می ساختیم؛ البته دیگر با دستگاه. مغز متفکر همچنان بابا بود. او به ما یاد داد کارِ درست، مشتری می آورد. البته او کار درست به مردم تحویل نمی داد، کار عالی تحویل می داد. ما هم سعی کردیم کارش را بزرگ کنیم.»

آن ها حالا خودشان را احیاکننده کرسی در ایران می دانند و مدعی اینکه؛ هیترهایشان تا آخر عمرتان خراب نمی شود، البته همین اعتبارشان موجب شده وقتی مشتری های قدیمی یا محلی داخل مغازه می آیند، حتی اگر به اندازه پرسیدن سؤالی کوچک از لای در باشد، همان اول بگویند: «خدا پدرت را رحمت کند...»


پیکان وانت پر زلم زیمبو در خیابان های مشهد

از آنجا که این شغل خاص است، هر چه مربوط به این شغل هم هست خاص جلوه می کند. مثلا داخل مغازه آقای ابراهیمی، مجموعه ای از هیترهای قدیمی را در یک قفسه می بینید. اسمش را گذاشته اند؛ موزه. یک طرف این موزه، هیترهای کوچک ساخت خودشان است که مدعی اند کم مصرف است و خراب نشدنی.

 تعدادی لحاف هم پشت پنجره گذاشته اند که دوزنده آن ها هم آدم های خاصی در مشهد هستند. او می گوید: مشتری هایمان وقتی کرسی سفارش می دهند، لحاف را هم از خودمان می خواهند.

 ما هم می سپریم به ملکی های لحاف دوز در خیابان عدل خمینی که اعتبارشان بالاست و یک سانت هم خطا نمی کنند، اما خاص تر از همه این ها یک پیکان وانت سفید پر زلم زیبموست که احتمالا شما هم آن را در خیابان های مشهد دیده اید. اسم این را هم پیشانی سفید گذاشته اند؛ چون به گفته آقا رضا خیلی ها در مشهد آن را می شناسند و دیده اند و البته برایشان حکم تبلیغات سیار شهری دارد. این هم فکر پدرش بوده است.

رضا می گوید: «سال 81، بابا برای تبلیغات و البته به ذوق آوردن مردم، یک کرسی در ابعاد 60 در 60 روی تاج پیکان وانتمان می گذاشت. زیرش هم یک هیتر نصب کرده بود که داخلش چراغ چشمک زن داشت و با برق ماشین روشن و خاموش می شد. چراغ ها مثل دوتا شمع روشن پرنور بودند و وقتی ماشین در خیابان می گشت، این را به ذهن می آورد که این کرسی با شمع روشن است، البته شهرداری ایراد گرفت و کرسی را جمع کردیم، ولی پیکان وانت همچنان با آن نوشته های قرمز کار تبلیغات را برای ما انجام می دهد.»

***

لحاف کرسی

لحاف کرسی های قدیمی خیلی بزرگ بودند و معمولا چهار در چهار متر، چون تعداد بچه ها زیاد بود و همه زیر کرسی جا نمی شدند، بنابراین لحاف را بزرگ تر می گرفتند که همه گرم شوند. حرارت آن قدر زیاد بود که گرما به همه می رسید.

تشک کرسی

رسمی از قدیم برای استفاده درست از کرسی بود که الان مردم آن را اجرا نمی کنند یا اینکه آن را دقیق نمی دانند. ابراهیمی می گوید: «باید دورتادور کرسی و حتی زیر چهارپایه، تشک پهن کرد. این اولین چیزی است که به همه می گوییم. به این دلیل که سرما راهی برای نفوذ پیدا نکند. این طوری همه جای کرسی گرم می شود و فقط مرکز گرم نیست، بنابراین پایتان را هر نقطه که بگذارید گرما هست.»

چاله کرسی

در گذشته، کف خانه ها و زیر کرسی ها، به اندازه یک کاسه مسی یعنی حدود بیست سانتی متر سوراخ بود که داخل آن زغال می ریختند. به آن چاله کرسی می گفتند. زغال را هم کاملا سرخ می کردند و رویش را با خاکستر می پوشاندند و اگر گرما کم می شد، میله ای داخل زغال ها می کردند و این گونه دوباره گرما افزایش پیدا می کرد. درحالی که زغال به واسطه همان خاکسترها اصلا خاموش نمی شد.

چهار پله کرسی

کرسی چهار پله دارد یعنی چهار طرف. قسمتی که بزرگان می نشستند، بالای کرسی یا پله بالای کرسی بود که تکیه گاهش هم دیوار بود و ویژه بزرگان و مهمانان، اما جایی که بچه ها می نشستند، تکیه گاه نداشت.

 

 

ارسال نظر