کد خبر: ۴۵۰۹
۱۶ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۴:۲۲

تماشای امام در تلویزیون «انارکی»

هفته‌ای نبود که در شلوغی‌ها و تظاهرات خونی ریخته نشود. نوجوان بودم و سر پرشوری داشتم و علاوه‌بر‌این‌ها کنجکاو بودم. هرروز که خبر تظاهرات و شلوغی و شهادت به گوش می‌رسید، راهی سردخانه بیمارستان امام‌رضا(ع) می‌شدم. آن زمان مثل حالا سخت‌گیری نبود و من هم با این ترفند که یکی از اقوام به خانه برنگشته است و آمده‌ام ببینم بین کشته‌ها هست یا نه، وارد بیمارستان می‌شدم.

بهمن که فرا‌می‌رسد، یاد حوادث و اتفاقات ماه‌های پایانی سال‌۱۳۵۷ برای خیلی از موسپید‌ها و قدیمی‌های محله زنده می‌شود. بهمن، ماهی که برای آن‌هایی که نقشی ولو کوچک در پیروزی انقلاب مردمی داشتند، پر است از خاطرات تلخ و شیرین. غلامرضا جعفری‌نسب از ساکنان محله تلگرد است و از فعالان فرهنگی منطقه. او آن سال‌ها نوجوانی چهارده‌پانزده‌ساله بود، اما ماجرا‌های زیادی از روز‌های انقلاب به یاد دارد.

هر روز به بیمارستان امام‌رضا (ع) سر می‌زدم

جعفری در مرور خاطراتش به دهه ۵۰ می‌رود و تعریف می‌کند: ساختمان مرکز آموزش نیروی انتظامی فعلی در چهارراه مجلسی، قبل از انقلاب اسلامی، «کلانتری شماره‌۴» نام داشت و آن محدو‌ده به «چهارراه عباسی» معروف بود. ساکنان این محدوده افرادی مذهبی بودند و شب‌ها فریاد «ا... اکبر» مردم، فضای کوچه‌ها را پر می‌کرد و تانک‌ها راه می‌افتادند. شبانه‌روز چند تانک در پاسگاه چهارراه‌عباسی مستقر بود. نیرو‌های رژیم، خیابان میثم جنوبی (که در گذشته شهناز نام داشت)، میدان عسکریه و تلگرد را دور می‌زدند. مردم با دیدن آن‌ها کوبنده‌تر و با فریاد «الله اکبر» می‌گفتند و شعار می‌دادند.

روز‌های خون‌بار و کشتار زنان و مردان و کودکان جزو خاطرات مشترک نسل انقلاب است. دی‌ماه و به‌ویژه روز‌های نهم و دهم این ماه از تلخ‌ترین روز‌های مشهد است. حاج‌غلامرضا با همه نوجوانی‌اش آن روز‌ها را از یاد نبرده است؛ «هفته‌ای نبود که در شلوغی‌ها و تظاهرات خونی ریخته نشود. نوجوان بودم و سر پرشوری داشتم و علاوه‌بر‌این‌ها کنجکاو بودم.

هرروز که خبر تظاهرات و شلوغی و شهادت به گوش می‌رسید، راهی سردخانه بیمارستان امام‌رضا (ع) می‌شدم. آن زمان مثل حالا سخت‌گیری نبود و من هم با این ترفند که یکی از اقوام به خانه برنگشته است و آمده‌ام ببینم بین کشته‌ها هست یا نه، وارد بیمارستان می‌شدم.

این موضوع عطشم را بیشتر می‌کرد. می‌خواستم بدانم چه کسانی در مبارزات شرکت می‌کنند. بالاخره دستم رو شد و مسئول سردخانه من را شناخت و اجازه نداد دیگر وارد بیمارستان شوم. این پایان ماجراجویی من در بیمارستان و وداع من با شهدای انقلاب شد، اما جریان انقلاب تمامی نداشت.»

 

برای دیدن امام اتاق پر و خالی می‌شد

دوازدهم بهمن سال‌۵۷ از پرشورترین و تاریخی‌ترین روز‌های ثبت‌شده در خاطره مردم کشورمان است. حاج‌غلامرضا می‌گوید: در گذشته تعداد خانواده‌هایی که تلویزیون داشتند، انگشت‌شمار بود. در محله ما «انارکی» نامی بود که در خیابان مفتح رادیو‌سازی داشت. من با پسرش هم‌کلاسی بودم و می‌دانستم در خانه‌شان تلویزیون دارند.

خبر‌ها بین مردم می‌پیچید؛ خبر آمد که هواپیمای امام ساعت‌۹ صبح بر زمین می‌نشیند و تلویزیون هم پخش مستقیم دارد. مردم در تب‌وتاب بودند تا امام را ا‌ز نزدیک ببینند؛ «آن روز جمعیت زیادی مقابل خانه آقای انارکی ایستاده بودند. اتاقی که تلویزیون در آن بود، از شلوغی جمعیت چنان پر شده بود که نمی‌شد داخل آن رفت. با آنکه زمستان بود و هوا سرد، پنجره‌های دو لت چوبی بزرگ رو به ایوان حیاط خانه را باز کرده بودند تا جمعیتی که در ایوان خانه بودند هم بتوانند تصاویر آمدن امام (ره) را تماشا کنند.»

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44