خاطرات قصاب قدیمی از خرید گوشت با پول حلبی
حاج محمد جلایریخیابانی تعریف میکند: قدیم مثل الان پول دست مردم نبود. پدرم برای اینکه حسابش درست باشد، پول حلبی با اسم خودش درست کرده بود.
آخرین داش مشهد
محمود اصیل، جاهل محله نوغان، حالا به قول خودش «کرک و پرش ریخته» جوان خوشقد و بالا و چهارشانه آن روزها این روزها سمسار تکیدهای شده است.
تجربه هشت سال دفاع مقدس در کلام راوی
محمود اسماعیلیان، جانباز هفتاددرصد جنگ تحمیلی و ساکن محله لادن است. او سهبار سابقه مجروحیت دارد و بهخاطر هشتسال حضور در جبهه، این روزها بهعنوان راوی دفاع مقدس فعالیت میکند.
گمشده در کوچه پسکوچههای خواجهربیع
درباره سعید قلعهکاهی که ۱۷ سال پیش پدر و مادر و خواهرهایش را گم کرده است.
قرار زیارت ۳۰ ساله محبوبه محمدی با امامرضا (ع)
سالها پیش، وقتی جوان بودم یکی از سحرهای ماه رمضان که دلم گرفته بود، رفتم زیارت امامرضا (ع) و سحر روز بعدش هم رفتم و روز بعدی و این قرار بعد از سی سال همچنان ادامه دارد.
شروع زندگی با نیم دست جهیزیه
خانه پدریام چهارراه عامل بود. آنجا برق و نفت بود، اما قلعه آبکوه هنوز نه برقی داشت و نه نفت در آن به فراوانی شهر بود. هیزم بود و کبریت. ما تا سالها روی آتش غذا درست میکردیم تا کمکم چراغ نفتی گرفتیم.
خاطرات آخرین آسیابان محله آبکوه
سیدقاسم حسینی معروف به «سید آسیابان» آخرین آسیابان زنده محله آبکوه است. او گذشتهای را به خاطر میآورد که سنگ بیشتر آسیابها با نیروی حیواناتی مثل الاغ و گاو یا با نیروی آب به حرکت درمیآمد.
گنج همسایگی در سرخس
رمضانعلی ایزدی میگوید: یابان مصلی قبل از انقلاب یک معبر خاکی باریک بود و باغهای انگور و زمینهای سبزیکاریشده اطراف آن دیده میشد.
عکس این نارنجیپوش را مجلات خارجی چاپ کردهاند
شاید عدهای، علیرضا سربدارانِ را هر سال لنگته به تن با جلیقه و پیراهن در تلویزیون دیده باشند. وقتی در خیابان شاهنشاهی سال ۱۳۵۸ تهران ایستاده و دارد رای «آری» اش به جمهوری اسلامی را در صندوق آرا میاندازد.
خلاص شدن از نان آجری در سربازی
رمضانعلی خردمند میگوید: یکی از موضوعاتی که سبب ناراحتی سربازان شده بود، نان بیکیفیت بودکه هفتگی از تهران میآمد. درجریان بازدید فرماندهان عالیرتبه ارتش، موضوع نان آجری مطرح شد.