کد خبر: ۴۷۹۱
۲۶ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۹:۰۰

پسران شاهنامه خوان دبستان «شهادت»

در ذهن ما معمولا نقالان، سالخورد هستند، اما دانش‌آموزان دبستانی در همسایگی آرامگاه فردوسی، تصویری جدید و زیبا از شاهنامه‌خوانی و نقالی برایمان ساختند.

 بی‌شک همۀ ما تا به حال دربارۀ اهمیت شاهنامه به عنوان یکی از مهم‌ترین پایه‌های زبان فارسی و سند هویت ملی سخن‌ها شنیده‌ایم و به خواندنش توصیه شده‌ایم. چنانکه حتی فردوسی هم در شاهنامه بر خوانش آن تأکید کرده و گفته است: «هر آن‌کس که شه‌نامه‌خوانی کند/ چه مرد و چه زن پهلوانی کند»، اما شیوۀ نوشتاری کهن و کلمات دشواری که در شاهنامه به کار رفته، پای بسیاری از ما را در بهره‌بردن از این گنجینۀ ادبی لنگ کرده است.

در ذهن ما معمولا نقالان، آدم‌هایی با موی سپید و سالخورد هستند که در قهوه‌خانه‌ای قدیمی و مخروب، برای تعدادی دیگر از همسالانشان اجرا می‌کنند. اما حضور در دبستانی در همسایگی دیوار به دیوار آرامگاه فردوسی، تصویری جدید و زیبا از شاهنامه‌خوانی و نقالی برایمان ساخت. بسیاری از دانش‌آموزان ۷ تا ۱۲ سالۀ دبستان شهادت، شاهنامه‌خوان، حافظ شاهنامه، نقال یا دست‌کم نقاش داستان‌های شاهنامه هستند.


وقتی آرامگاه فردوسی در نظر بچه‌ها جلوه‌ای تازه می‌گیرد

تا آذر سال گذشته سرگرمی بسیاری از کودکانی که در همسایگی آرامگاه فردوسی زندگی می‌کردند، دورزدن در باغ آرامگاه و بازی روی چمن‌ها بود. آن‌ها که شناخت چندانی از همسایۀ قدیمی خود نداشتند، مجموعۀ فرهنگی باغ آرامگاه را بیشتر از یک مرکز تفریحی نمی‌دیدند.

اما وقتی مدیران دبستان شهادت تصمیم گرفتند دانش‌آموزانشان را بیشتر با فردوسی و شاهنامه‌اش آشنا کنند، همه چیز تغییر کرد. ناگهان موجی در دبستان راه افتاد و بچه‌ها شروع کردند به حفظ و روخوانی ابیات شاهنامه و نقالی و نقاشی بر داستان‌های آن. از آن تاریخ به بعد، باغ آرامگاه هم در نظر بچه‌ها جلوه‌ای تازه یافت.

آن‌ها دیگر تنها برای بازی به باغ آرامگاه نمی‌رفتند، بازدید از موزه و تماشای آثار باستانی آن دوران، نثار فاتحه بر مزار فردوسی، نقالی و مرور هفت‌خوان رستم با مجسمه‌های تالار پایین و از همه مهم‌تر امانت‌گرفتن کتاب شاهنامه از کتابخانۀ آرامگاه فردوسی، از جمله کار‌های این روز‌های بچه‌های دبستان شهادت است.

 

جشنواره فردوسی‌شناسی   

علی‌اصغر محمدی مدیر دبستان پسرانۀ شهادت ۲، جنب آرامگاه فردوسی از برگزاری جشنوارۀ فردوسی‌شناسی در سطح نواحی مشهد به میزبانی تبادکان خبر می‌دهد و می‌گوید: «وقتی مشهد به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام شناخته شد،

ما هم به عنوان مدرسه‌ای در همسایگی فردوسی تصمیم گرفتیم کاری برای فردوسی‌شناسی انجام دهیم؛ بنابراین در جلسه‌ای با حضور مدیر دیگر دبستان شهادت و معاون آموزش ابتدایی تبادکان تصمیم به برگزاری جشنوراۀ فردوسی‌شناسی گرفتیم.».

این مدیر مدرسه از آغاز به کار جشنوارۀ فردوسی‌شناسی در اواسط آذر سال گذشته می‌گوید: «این جشنواره در سطح نواحی مشهد و به میزبانی تبادکان برای دانش‌آموزان و همکاران برگزار شد و در مدت اعلام‌شده حدود دو هزار اثر در بخش‌های نقالی، حفظ شاهنامه، شاهنامه‌خوانی (روخوانی)، نقاشی، نمایشنامه، عکس، پوستر و... به دستمان رسید.

حتی برخی از همکاران در راستای همین جشنواره، کتاب هم نوشتند. افتتاحیه در تالار امام حسن (ع) جنب آموزش و پرورش تبادکان با برنامه‌های متفاوتی، چون نقالی بچه‌ها و استاد صادق‌زاده نقال معروف، اجرای ورزش‌های زورخانه‌ای توسط بچه‌ها و با مرشدی پهلوان رستم و... برگزار شد.».


جنبش فردوسی‌شناسی در دبستان شهادت   

با آغاز به کار جشنواره، مدیران و معلمان مدرسه، دانش‌آموزان را به شاهنامه‌خوانی تشویق می‌کنند. محمدی می‌گوید: «متأسفانه نه مدرسه ما کتاب شاهنامه داشت که در اختیار بچه‌ها بگذارد نه بچه‌ها در خانه‌هایشان چنین کتابی داشتند.

به همین خاطر از مدیران آرامگاه فردوسی خواستیم در صورت امکان چند جلد کتاب به ما امانت بدهند. خوشبختانه آنان پذیرفتند و یکی از نسخه‌های شاهنامه که خطی تایپی داشت و خواندنش برای بچه‌ها آسان‌تر بود، در اختیارمان گذاشتند.

با توجه به اینکه تعداد نسخه‌ها کم بود، مجبور شدیم از بین بچه‌ها گزینش کنیم و به تعدادی از آنان که استعداد بیشتری داشتند، شاهنامه بدهیم؛ بنابراین شاهنامه‌ها را بین شاگردان برتر هر کلاس تقسیم کردیم و قرار شد هر جلد نوبتی بین بچه‌ها دست به دست شود.»

 

مرخصی شاهنامه‌ای!  

مدیر دبستان برای تمرکز بیشتر بچه‌ها تصمیم می‌گیرد، به چند تن از آنان مرخصی‌های چند روزه بدهد تا در خانه به حفظ شاهنامه بپردازند. او می‌گوید: «به سه‌نفر از شاگرداول‌های کلاس و کسانی که می‌دانستیم استعداد حفظی خوبی دارند، با هماهنگی پدر و مادرشان مرخصی یک‌هفته‌ای دادیم تا در خانه شاهنامه را حفظ کنند.

این بچه‌ها در مدت یک هفته توانستند حدود صد بیت از شاهنامه را چنان حفظ کنند که هنوز هم با گذشت چند ماه از آن تاریخ در خاطرشان مانده است. این بچه‌ها هر روز می‌رفتند چند بیت حفظ می‌کردند و صبح اول وقت می‌آمدند برای ما می‌خواندند و دوباره می‌رفتند. اگر کسی نمی‌توانست شعر‌ها را خوب حفظ کند می‌گفتیم به مدرسه بازگردد، اما به کسانی که از عهده کار برمی‌آمدند فرصت می‌دادیم شعر‌های بیشتری حفظ کنند.».

 

گفتند ۳ نفر، ما ۳۰ نفر فرستادیم   

برای آموزش نقالی، مدیران مدرسه تصمیم می‌گیرند از ظرفیت همسایه‌شان بهره بیشتری ببرند و از استاد صادق‌زاده نقال مطرح کشوری که در آرامگاه فردوسی مشغول به کار است، کمک بگیرند. با موافقت مدیر و روابط عمومی پایگاه میراث فرهنگی توس، دانش‌آموزان دبستان شهادت در محضر استاد صادق‌زاده آموزش می‌بینند. محمدی می‌گوید: «خوشبختانه مدیر آرامگاه فردوسی و روابط عمومی همکاری خوبی با ما داشتند. آن‌ها گفتند حدود ۳ الی ۴ نفر از بچه‌هایی را که استعداد بهتری دارند، نزد آقای صادق‌زاده بفرستیم.

اما با توجه به شور و شوقی که در میان بچه‌ها برای فراگیری نقالی وجود داشت ما نتوانستیم از میانشان انتخاب کنیم و به همین خاطر حدود ۳۰ الی ۴۰ نفر از بچه‌ها را فرستادیم. اول اعتراض کردند که شلوغ است و نمی‌توان خوب به بچه‌ها آموزش داد، با این حال قبول زحمت کردند و حدود ۳ جلسه به بچه‌ها نقالی آموختند. خداراشکر بچه‌های ما هم با علاقه، تمامی جزوه را حفظ کردند و با اینکه چند ماه از آموزششان می‌گذرد هنوز در خاطر دارند.».

 

اگر ۳۰ شاهنامه به من بدهند، همۀ بچه‌های مدرسه را شاهنامه‌خوان می‌کنم   

با توجه به کمبود تعداد شاهنامه‌ها، مدیران مدرسه مجبور می‌شوند بدون فرصت دادن به همۀ بچه‌ها، خود به استعدادیابی دانش‌آموزان بپردازند و آن‌ها را در گروه‌های مختلف دسته‌بندی کنند. برخی در گروه نقالی، برخی حفظ شاهنامه، برخی شاهنامه‌خوانی و تعدادی نیز نقاشی.

محمدی می‌گوید: «مطمئنا اگر شاهنامۀ بیشتری داشتیم، تعداد بیشتری از بچه‌ها شاهنامه‌خوان می‌شدند. اما تعداد محدود شاهنامه‌ها دستمان را بست و ما را مجبور به نوبتی کردن آن کرد.». وی سپس با درخواست از مدیران آموزش و پرورش و مسئولان میراث فرهنگی می‌گوید: «اگر مسئولان آرامگاه فردوسی و آموزش و پرورش بخواهند بچه‌های بیشتری شاهنامه‌خوان شوند باید همکاری کنند و تعداد کتاب بیشتری در اختیار مدارس قرار دهند.

در حال حاضر بیشتر مدارس، مانند ما فاقد حتی یک جلد کتاب شاهنامه هستند. خوشبختانه ما در همسایگی آرامگاه فردوسی بودیم و توانستیم با مساعدت آنان چند جلد شاهنامه امانت بگیریم، اما همۀ مدارس چنین شانسی ندارند. البته کتاب‌های دست ما هم امانتی است و باید برگردانیم، کتابی نیست که همیشه در اختیار بچه‌ها باشد و بتوانند مرور کنند. چرا که حفظ شاهنامه نیاز به تمرین مکرر دارد. اگر ۳۰ عدد شاهنامه به من بدهند، همۀ بچه‌های مدرسه را شاهنامه‌خوان می‌کنم.»

 

پسران شاهنامه خوان دبستان «شهادت»

 

همراه با نسل امروز شاهنامه‌خوانان و نقالان  

با هماهنگی مدیر مدرسه، تعدادی از «بچه‌های فردوسی‌شناس» در یکی از کلاس‌های دبستان شهادت نشسته و منتظرند تا به سراغشان برویم. از بیرون کلاس صدای همهمه بچه‌ها به گوش می‌رسد. یکی بلند می‌خواند «به نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد/ خداوند نام و خداوند جای/ خداوند روزی‌ده رهنمای»،

دیگری در حال اجرای خان هفتم می‌گوید: «چو مژگان بمالید و دیده بشست، در آن غار تاریک لختی بجست». وارد که می‌شویم با عجله سرجایشان می‌نشینند. می‌خواهیم برگردندند و به نوبت برایمان اجرا کنند. نمی‌دانند خبرنگاریم و فکر می‌کنند قرار است آزمون بگیریم.

پس از تعارف‌های فراوان میانشان، «داریوش صنعتی» قبول می‌کند اولین باشد. بعد از او دیگران هم به ترتیب پای تخته می‌روند و قسمت‌هایی از شاهنامه را برایمان از حفظ می‌خوانند و برخی نیز نقالی می‌کنند. با اینکه استادشان یکی بوده، هر کدام حرکتی جدید و ژستی منحصر به فرد از خود به نمایش می‌گذارند. با پایان‌یافتن نقالی‌ها، گپ و گفتی می‌کنیم تا با این دانش‌آموزان فردوسی‌شناس بیشتر آشنا شویم.

 

دوست دارم مثل رستم قوی باشم    

داریوش صنعتی ۱۲ ساله، جثه‌ای کوچک، اما صدایی رسا و پرصلابت دارد. او به همراه سایر دوستانش در سه جلسه کلاس نقالی استاد صادق‌زاده، خان هفتم را آموخته است. بلندکردن دیو سپید با آن عظمت و سنگینی توسط رستم، از جمله نکات جالب خان هفتم برای داریوش بوده است.

او به دلیل اجرای این نقالی در مهمانی‌های خانوادگی، هنوز آن را خوب به خاطر دارد. دفعۀ اول ادای کلمات و معنی آن‌ها برای داریوش سخت بود، اما پس از تکرار‌های چندباره، الان به خوبی معنی آن‌ها را درک می‌کند. داریوش می‌گوید: «فردوسی همسایه‌مان است. از وقتی خان هفتم را یادگرفتم بیشتر با بچه‌ها به باغ می‌رویم. موزه را نگاه می‌کنیم، کمان، زین و مگس‌پران رستم در موزه خیلی جالب است. وقتی کمان رستم را می‌بینم یاد آرش کمانگیر می‌افتم.»

 

سخت‌بودن شاهنامه را دوست داشتم

سبحان نیشابوری، ۱۰ ساله از جمله دانش‌آموزان تیزهوشی است که در عرض یک هفته مرخصی از مدرسه حدود صد بیت شاهنامه را حفظ کرده است. او می‌گوید: «از صبح ساعت ۷ بلند می‌شدم تا ساعت ۱۱ شاهنامه می‌خواندم. دوباره از ساعت ۲ ظهر شروع به شاهنامه‌خوانی می‌کردم تا ۹ شب.

شاهنامه‌خوانی در ابتدا برای سبحان سخت بوده است، اما سبحان از انجام کار‌های سخت لذت می‌برد.». او می‌گوید: «سخت‌بودن شاهنامه را خیلی دوست داشتم، چون وقتی یک کار سخت را انجام می‌دهی، حس خوبی داری.».

او در پاسخ به اینکه آیا مرخصی یک‌هفته‌ای به درس‌هایش آسیب نرساند، گفت: «شاهنامه به من کمک کرد حافظه‌ام تقویت شود و از آن به بعد خیلی بهتر درس‌ها را به خاطر می‌سپردم. چون وقتی واژه‌های سخت شاهنامه را توانستم حفظ کنم، نوعی اعتماد به نفس گرفتم و دیگر خواندن دروس کتاب برایم بسیار ساده و آسان بود.». سبحان در پایان صحبت‌هایش از کمک‌های فراوان پدر و دلگرمی‌ها و اعتماد معلم و مدیرش تشکر می‌کند.

 

اگر شاهنامه داشتم بیشتر یاد می‌گرفتم 

شاهین مروی، دانش‌آموز کلاس پنجم است. ژست نقالی او شبیه نقالان بزرگ‌سال است، در جا‌هایی از اجرایش تعمداً چشم‌هایش را می‌بندد و اخمی دارد که به صلابتش می‌افزاید. با این‌حال خودش زیاد راضی نیست و می‌خواهد بیشتر یاد بگیرد. می‌گوید: «حیف که شاهنامه ندارم، وگرنه حتماً تا الان نقالی سایر خوان‌های رستم را هم یاد می‌گرفتم. او خوان هفتم را در طول ۳ روز آموخته است.»

 

بن‌تن بازی می‌کنم، اما رستم را دوست دارم 

حسام حقدادی، ۱۱ ساله هم از جمله نقالان است. او فیلم و بازی‌های مرد عنکبوتی و بن‌تن را دوست دارد، با این‌حال علاقه‌اش به رستم بیشتر از آن‌هاست. حسام می‌گوید: «دوست دارم مثل رستم باشم و همه را نجات بدهم. او از مسئولان می‌خواهد فیلم و بازی رایانه‌ای رستم را هم بسازند.»

 

ویژگی‌های نقال خوب

علی شیرزاد، ۱۰ ساله، آذر گذشته اولین باری بود که با شاهنامه آشنا شد. او می‌گوید: «خواندن شاهنامه جالب بود، حس خوبی داشت.». علی ویژگی‌های نقال خوب را چنین برمی‌شمارد: «یک نقال خوب باید صدای خوب، حافظۀ قوی و ژست‌های خوب داشته باشد تا بتواند خوب اجرا کند.»

 

فردوسی جای پدربزرگ ماست

علی‌اصغر علی‌اصغری، ۱۲ ساله از مدیر مدرسه برای کشف استعدادش تشکر می‌کند و می‌گوید: «بار اولی بود که شاهنامه‌خوانی می‌کردم از آقای محمدی برای کشف استعدادم متشکرم.». علی‌اصغری هرکجا معنی کلمات شاهنامه را متوجه نمی‌شود از معلمش می‌پرسد.

او می‌گوید: «فهمیدم «ازیرا» همان «زیرا» است. معنی جوانمرد را هم متوجه شدم. جوانمرد یعنی کسی که نامردی نمی‌کند.». علی‌اصغری در پاسخ به این سوال که تا به حال نامردی کرده، گفت: «مگر می‌شود نامردی نکرده باشی! البته بیشتر در حقم نامردی شده تا اینکه من نامردی کنم!». او در پایان حکیم توس را چونان پدربزرگش دانست و گفت: «فردوسی جای پدربزرگ ماست و ما خیلی دوستش 
داریم.»

 

شاهنامه‌خوانی از ۲ سالگی 

در میان بچه‌های حاضر در کلاس، تنها عرشیا یعقوبی است که پیش‌تر نیز با شاهنامه آشنا بوده. او از ۲ سالگی با کمک مادرش شاهنامه‌خوانی می‌کرده است. مریم توسی، مادر عرشیا می‌گوید: «قرآن را که می‌خواندم حفظ و تکرار می‌کرد. وقتی دیدم حافظۀ خوبی دارد برایش داستان‌های شاهنامه را خواندم و متوجه شدم به این داستان‌ها هم علاقه دارد،

وقتی تعریف می‌کردم می‌نشست و با دقت گوش می‌کرد. عادت کرده بود هر روز یک جای خاص می‌نشست و یک ساعتی شاهنامه می‌خواندم و او تکرار می‌کرد. عرشیا از دو سالگی تا امروز که ۷ سال دارد، بسیاری از داستان‌ها و ابیات شاهنامه را حفظ کرده است.».

مادر عرشیا می‌گوید: «من از بچگی ساکن همین محدوده بودم. همسایگی روی زندگی ما تأثیر داشته و زیاد به همراه خانواده برای عرض ارادت به اینجا می‌آییم. پدرم ما را شاهنامه‌خوان کرد. ایشان شاهنامه را حفظ بودند و از بچگی برای ما می‌خواندند، حالا من هم می‌خواهم فرزندم را با شاهنامه آشنا کنم.».

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44