کد خبر: ۵۲۱۶
۲۱ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۳۸

پهلوان مشکل‌گشا

حاج حسین زارع پهلوان معروف محله سیس‌آباد و رسالت است که بسیاری از هم محله‌ای‌هایش برای گره‌گشایی از مشکلات ریز و درشتشان در خانه او را می‌زنند.

شنیده‌ایم که پسری نوجوان از اهالی محله رسالت در مسابقات جهانی و کشوری جودو مقام‌های بسیاری به دست آورده است و حاال از طریق شماره پدرش برای گفت وگویی می‌خواهیم با او هماهنگ کنیم. صدایی درشت و مردانه گوشی را برمی‌دارد.

می‌خواهیم زمانی را برای صحبت با پسرش علی هماهنگ کنیم که متوجه می‌شویم با یک خانواده ورزشکار طرف هستیم. خانواد‌ه‌ای که از پدر گرفته تا نوه‌ها همه اهل ورزش هستند و در این حوزه مقام‌های بسیاری به دست آورده‌اند.

پس سوژه گزارش را از یک فرد به یک خانواده تغییر می‌دهیم. برای تهیه این گزارش ساعتی را در کنار خانواده آقای زارع گذراندیم که در ادامه می‌خوانید.


قرارمان می‌شود برای ظهر ساعت ۱۲ یکشنبه. در مسیر به ترافیک کلافه کننده خیابان رسالت شمالی بر می‌خوریم و حدود یک ساعت دیرتر به قرار می‌رسیم.

با خودمان حدس می‌زنیم احتمالا صاحب‌خانه شاکی شود و بگوید بروید و یک روز دیگر بیایید، اما برعکس برداشت‌های ما؛ او دم در منتظر ایستاده است و با رویی باز (آن‌قدر باز که خستگی ترافیک را از جانمان می‌گیرد) ما را به درون خانه دعوت می‌کند.

از همان لحظه اول منش پهلوانی را در سبک زندگی و حتی در جسم و جانش می‌توان دید. مردی بلند قامت و استوار که در چشم برهم زدنی پله‌ها را بالا می‌رود و تا ما نفس نفس زنان این ۱۰، ۱۵ پله را بالا برویم او به پذیرایی خانه رسیده و نفسی هم چاق کرده است.

حاج محمدحسین زارع زاده توس همان حاج حسین زارع معروف محله سیس‌آباد و رسالت است که از سه دهه پیش به این محله آمده است و امروز تک تک هم محله‌ای‌هایش نه تنها او را به خوبی می‌شناسند بلکه به عنوان پیر و قدیمی محل خیلی وقت‌ها برای گره‌گشایی از مشکلات ریز و درشتشان در خانه او را می‌زنند... در خانه‌ای که همیشه به روی اهالی باز است.

 

فرزندان ادامه دهنده راه پدر

 پله‌ها را نفس نفس زنان بالا می‌روم و تا چشم بالا ‌می‌اندازم مردان بلند قامت و تنومندی را می‌بینم که محجوب همچون پدرشان به انتظار ما نشسته‌اند. مردانی که ستون‌های زندگی حاج حسین هستند و دیواری بزرگ از خانه‌اش را پر از حکم‌ها و مقام‌ها و مدال‌های قهرمانی کرده‌اند.

محسن، محمد و علی ۳ پسر ورزش پیشه آقای زارع هستند که هرکدام صاحب مقام‌ها و قهرمانی‌های متفاوت در رشته کشتی و جودو هستند که همه این موفقیت‌ها را از یک ریشه می‌دانند که آن هم پدر است.

پدری که خودش ورزشکار بزرگ شده است و برای خانواده‌اش؛ حتی دختر‌ها نیز هرچند اجبار نیاورده، اما آرزوی ورزشکاری داشته است و برای نوه‌هایش نیز می‌گوید که باید در این مسیر بیایند.

خودش از دهانش آقا نمی‌افتد و وقتی می‌خواهد پسر‌ها را معرفی کند، می‌گوید: این محسن آقای ما که خیلی خوب کشتی می‌گرفت و تا قهرمانی جهان هم می‌توانست برود، ولی خودش نخواست.

می‌خواستم قهرمان جهان شود، ولی از زیر کار در رفت! او در اردوی تیم ملی هم بود و بیش از ۱۰ سال در مسابقات لیگ کشور حضور داشت. محسن آقا در کشتی آلیش هم که آسیایی است و در گنبد برگزار شد، مقام اول کشوری را گرفت، ولی ادامه نداد.

این محمد آقا هم که مهندس ماست و دام‌پروری خوانده است و در دامداری به ما خیلی کمک می‌کند، علی آقا هم که پسر کوچک ماست و ۱۸ سال دارد، ولی از همه ماشاءا... درشت‌تر و بلندتر است.

۱۵۰ کیلو وزن دارد و ۲ متر قد. البته الان که دیگر همه پسرهایم روی ۱۰۰ کیلو هستند و خانواده سنگین وزن‌ها محسوب می‌شویم. شیروان، بجنورد، اسفراین، تبریز و خیلی از شهر‌های دیگر پسرهایم کشتی گرفته‌اند و ما تیم برده‌ایم و الان هم هفته‌ای یک بار سالن بهشت آخر ۳۰ متری طلاب برنامه داریم.

از برق نگاهش پیداست که از زندگی راضی است و از آنچه تا به امروز پسرهایش از ورزش برایش به ارمغان آورده‌اند، خشنود است. البته دختر‌های او نیز اهل ورزش بوده‌اند و هر چهار تای آن‌ها در دوران دبیرستان و تحصیل مقام‌هایی کسب کرده‌اند، اما بعد از خانه داری دیگر ادامه نداده‌اند و گود و میدان را به برادر‌ها سپرده‌اند.

 

مسابقه کشتی در دامادی پسر

حاج حسین زارع، پهلوان قدیمی محله ما، متولد سال ۱۳۳۸ است. از آن‌هایی است که با کشتی چوخه بزرگ شده است و تفریح دوران نوجوانی و جوانی‌اش همین ورزش بوده است.

خودش می‌گوید: «به کشتی چوخه خیلی علاقه داشتم. از اینجا می‌رفتیم آخر سی متری طلاب که در گود خداداد کشتی بگیریم. به یاد دارم سال‌های ۵۰-۵۲  آنجا با شهید بابانظر کشتی می‌گرفتیم.

آن زمان یک رقیب هم داشتم به اسم کلوخ که خیلی قوی بود و من را هم ضربه فنی کرد. بعد از من هم برادرم وارد کشتی شد. محمدرضا زارع زاده توس. همیشه به او می‌گفتم که تو برو و کشتی بگیر من خودم کار‌های دامداری را انجام می‌دهم.

ما تا سال‌ها با هم زندگی می‌کردیم. ولی او هم کشتی را ادامه نداد. آن زمان کلا کشتی رسم بود و یک جور تفریح محسوب می‌شد. توی عروسی‌ها کشتی می‌گرفتیم و جایزه‌های مختلفی مثل گاو، گوسفند و حتی موتور هوندا به عنوان قند اول و دوم سوم و... می‌گرفتیم.

خودم هم توی عروسی پسرهایم قند اول را گاو گذاشتم. همین محسن آقای ما هم چند سال قبل طی ۳ ماه بیش  از ۶۰ رأس گوسفند جایزه گرفته بود و گوشتمان به راه بود.»

۱۸ سالگی که داماد شدم برای اینکه به کار و زندگی برسم کمی از کشتی فاصله گرفتم و مثل قبل نمی‌رفتم، ولی همیشه برادرم را تشویق می‌کردم که تو برو کشتی بگیر.

بعد از آن هم که بچه‌ها را تشویق کردم سمت کشتی و ورزش بروند. حتی برای‌شان جایزه هم گذاشتم از خانه و خودرو بگیرید تا به قول امروزی‌ها هدایای نقدی.

آن‌قدر به کشتی علاقه داشتم که با وسیله شخصی و هزینه خودم تیم به شهر‌های دیگر هم می‌بردم. بجنورد، اسفراین، تربت جام و شهر‌های دیگر؛ تا به حال بیشتر از صدبار تیم برده‌ام.

بچه‌های محل را جمع می‌کردم و می‌بردم گود. یادم است آن زمان یک وانت داشتم که پشت آن را تشکی پهن کردم و با همان همراه بچه‌های محل برای کشتی به شهر‌های مختلف می‌رفتیم.

حتی قبل‌تر از آنکه وسیله نداشتم با دوچرخه از همین جاده سیمان می‌رفتم تا انتهای طلاب. آن زمان زمین‌ها خاکی بود و روی زمین‌های خاکی کشتی شاخ به شاخ می‌گرفتیم. کلا کشتی توی ذات من بوده و هست و زیاد به آن علاقه دارم.

 

زمین کشتی در گاوداری

آقای زارع که امروز ما میهمان خانه‌اش هستیم، شغل اصلی‌اش دامداری است. او که با سختی‌های زیاد توانسته است در حرفه‌اش موفق باشد امروز پسرهایش را هم در کنار خودش به همین شغل مشغول کرده است.

او درباره روزگار گذشته می‌گوید: «کلا با برادرم با دوتا گاو شروع کردیم. ما تا سال ۴۵ سمت آرامگاه فردوسی بودیم و اصالتا اهل آنجا هستیم. بعد آمدیم سمت همین سیس‌آباد و الان هم ۳۰ سال است که در انتهای رسالت شمالی ساکن هستیم.

تا همین چند سال پیش با هم زندگی می‌کردیم و خدا را شکر توانستیم دامداری را گسترش بدهیم. الان روزی چند تن شیر برای کارخانه‌های مختلف لبنیاتی می‌فرستیم. قدیم توی گاوداری هم یک گود خاکی درست کرده بودیم که همان‌جا کشتی می‌گرفتیم و یک استخری هم کنارمان بود که بعد از کشتی توی آن می‌پریدیم.»

علاقه او به کشتی تنها به دادن آپارتمان و خودرو به پسرهایش ختم نمی‌شود بلکه علاقه او را باید در یک محله به کشتی جست‌وجو کرد.

حاج حسین برای اینکه جوانان و نوجوانان محله را به ورزش ترغیب کند از گذشته تا همین امروز نه تنها با وسیله و هزینه شخصی‌اش آن‌ها را راهی مسابقات می‌کرد که حتی هزینه‌های اجاره سالن و جوایز را نیز خودش با همراهی دیگر خیران تأمین می‌کند.

عنوان رئیس کمیته مالی انجمن کشتی باچوخه مشهد را نیز دارد و هفته‌ای یک بار در جلسات این کمیته شرکت می‌کند. خودش می‌گوید: «خدا که به ما داده، ما هم خرج جوان‌ها می‌کنیم که ورزش کنند.»

و در خاطره‌ای نقل می‌کند: «تربت جام و کلات مسابقه بود ما سرشب از اینجا راه می‌افتادیم و می‌رفتیم مسابقه و باز تا اذان صبح برمی‌گشتیم. بعضی وقت‌ها نماز صبح را هم توی راه می‌خواندیم.

از این رفت و آمد‌ها خاطره زیاد دارم که یکی‌اش هم خیلی تلخ است. از کشتی برمی‌گشتیم که خوردیم به سیل. خودرو ما زانتیا بود و از آب رد شدم. پشت سرم یک وانت آمد که چندتا از پهلوانان خوب در آن بودند یک دفعه آب زد بالا و گیر کردند یک کمپرسی آنجا بود.

گفتم این‌ها را بکش بیرون. در آن شرایط گفت کار مجانی نمی‌کنم. همان‌جا صد هزار تومان گذاشتم توی دستش و گفتم برو بچه‌ها را نجات بده. شرایط بدی بود نمی‌دانم چطور می‌توانست با وجدانش کنار بیاید...

یک خاطره خنده‌دار هم بگویم که کامتان تلخ نشود. برای کشتی رفته بودیم سمت تربت جام. از یکی از کشاورزان دوستم ۵۰-۶۰ تا خربزه گرفت. ۱۰-۲۰ نفری هم می‌شدیم. برای کشتی گرفتن در یک مراسم عروسی رفته بودیم. وقتی بر می‌گشتیم توی راه همین ۵۰-۶۰ تا خربزه را خوردیم و خوش بودیم تا رسیدیم به مشهد همه تمام شد!»

 

پسر کو ندارد نشان از پدر

 

خانه اقوام بساط کشتی بر پا بود

محسن و محمد که ۲ پسر بزرگ‌تر خانواده هستند، پدر را برای یادآوری خاطرات همراهی می‌کنند و سرنخ‌هایی از خاطراتی که معلوم است خودشان در آن‌ها هم بوده‌اند، به پدر می‌دهند.

محسن متولد سال ۵۹ است و از ۱۴، ۱۳ سالگی کشتی را شروع کرده است. او می‌گوید: «کوچک‌تر که بودیم وقتی با پدر و عمویم گود می‌رفتیم ما کناری می‌ایستادیم و تماشا می‌کردیم.

خانه همه اقوام هم گود کشتی برپا بود و اگر بچه هم سن و سال ما داشتند با هم کشتی می‌گرفتیم. من تا سال ۶۴ آزاد کار می‌کردم و در مسابقات آزاد استان اول هم شدم، ولی بعد از آن رفتم سمت جودو.

حدود ۲ سال باشگاه قدس در محله گاز خیابان المهدی زیر نظر استاد سهرابی تمرین می‌کردم. بعد از آن، چون حریف تمرینی داشتم رفتم پیش استاد دهقان و غضنفری در باشگاه چمران سمت آخوندخراسانی.

هرشب می‌رفتیم تمرین و من این رشته را دوست داشتم این طور نبود که فقط به خاطر خواست پدرم کشتی بگیرم. تا به حال بیش از ۱۰۰ مقام استانی در کشتی چوخه گرفته‌ام، ولی جودو ۵، ۴ سال است که دیگر مسابقات نمی‌روم، ولی تمرین می‌کنم.

الان از اینکه سمت این رشته رفته‌ام پشیمان نیستم بلکه از این ناراضی‌ام که کم کشتی گرفته‌ام. بیشتر از این‌ها می‌توانستم مقام بیاورم.»

محسن آقا که به خاطر علاقه به کشتی درس را تا مقطع دیپلم بیشتر ادامه نداده است در بیان یکی از خاطرات سنگین وزن خود می‌گوید: «سال ۸۰ مسابقاتی در کانون مشهد در ۳ وزن ۷۰، ۸۰ و به‌علاوه ۸۰ کیلو برگزار می‌شد.

من برای وزن‌کشی رفتم و، چون ۸۲ کیلو بودم و باید با سنگین وزن‌ها مسابقه می‌دادم، نخواستم شرکت کنم. دوستانم اکبر و جعفر نوبخت گفتند که می‌خواهند برای مسابقه بروند و من را هم برای تماشا دعوت کردند. تیم‌ها همه پر بودند.

آنجا قاسم دلیر، مربی تیم یزدان، در همین میدان بار رسالت را دیدم. گفت تیم ما سنگین وزن ندارد و تو بیا بگیر. قبول کردم و اسم را نوشتم. بعداز ظهر همان روز زنگ زدند که بیا برای کشتی.

حریف‌ها همه بالای ۱۲۰ و ۱۳۰ کیلو بودند و با هم سر اول شدن بحث می‌کردند. آنجا من با ۸۲ کیلو همه را ضربه فنی کردم و اول شدم و قند اول که یک گاو بود را گرفتم.» پسر اول خانواده زارع، رئیس کمیته مربیان انجمن کشتی باچوخه مشهد، رئیس کمیته مربیان استان و رئیس انجمن هیئت جودو کارگران نیز هست.

 

به زودی عازم روسیه می‌شوم

محمد آقا، پسر دوم خانواده، است که متولد سال ۶۴ است و به واسطه پدر و برادرش وارد کشتی شده است. البته او بیشتر از کشتی به درس علاقه داشته است و اوایل سال‌های دانشگاه وارد عرصه کشتی می‌شود. او می‌گوید: «بیشتر از کشتی به درس علاقه داشتم برای همین دیرتر وارد شدم.

به خاطر علاقه پدرم هم بود که آمدم و با کشتی چوخه شروع کردم. چون ما خانوادگی ورزشکار بودیم هرجا ‌می‌رفتیم با هم بودیم و تمام گود‌هایی که برادرم کشتی گرفته است من هم گرفته‌ام.

یک بار هم مسابقاتی بود در مهرآباد که در قرعه‌کشی‌ها من و محسن در ۲ تیم جدا افتادیم و در نهایت باید با هم برای مقام اول و دومی کشتی می‌گرفتیم که آنجا من دست برادرم را بالا دادم. تا سال گذشته کشتی می‌گرفتم و در مسابقات کشوری هم دوم شدم، ولی به دلیل آسیب‌دیدگی سختی که از ناحیه هر دو زانو در کشتی داشتم الان وزنه برداری (پاورلیفتینگ) کار می‌کنم.

رکوردم در پرس سینه الان ۲۱۵ کیلو است و اگر شرایط فراهم باشد طی دو، سه هفته آینده در مسابقات آسیایی روسیه شرکت خواهم کرد.» پسر دوم خانواده زارع، مربی بدن‌سازی نیز هست و دو پسر ۳ و ۴ ساله دارد که قصد دارد آن‌ها را نیز در همین مسیر ورزش هدایت کند. ۲ متر قد، ۱۵۰ کیلو وزن.

اما پسر سوم خانواده؛ علی، که کوچک‌ترین عضو خانواده نیز هست از ۲ سال پیش یعنی از ۱۶ سالگی ورزش را با رشته جودو شروع کرده است. او که در دبیرستان رشته‌اش تجربی بوده است و الان پیش دانشگاهی را می‌گذارند قصد دارد در دانشگاه سراغ رشته تربیت بدنی برود.

او به شدت قدردان زحمات پدرش است و می‌گوید: «پدرم برای ما زیاد زحمت کشیده است و برای اینکه سراغ ورزش بیاییم و اخلاق و منش پهلوانی بگیریم از هیچ چیز دریغ نکرده است.»
علی با ۲ سال کار در رشته جودو علاوه بر مقام‌های استانی در مسابقات باکو نیز طلا گرفته و مقام اول را کسب کرده است. او کشتی چوخه نیز می‌گیرد و با دو متر قد بلندترین عضو این خانواده است البته او با ۱۵۰ کیلو وزن سنگین وزن این خانه نیز محسوب می‌شود.

مادر خانه؛ بتول خانم، نیز به پسرهایش که امروز باعث افتخارش شده‌اند، نگاهی گرم دارد. او در یک جمله می‌گوید: «به ورزشکار بودن حاج آقا و پسرهایم افتخار می‌کنم.» و حاج آقا می‌گوید: «نقش خانم در ورزشکار شدن ما خیلی مهم بوده است. خیلی وقت‌ها ما جمعه و تعطیلی‌ها را رفته‌ایم برای کشتی و مسابقه نبوده‌ایم و ایشان اعتراضی نکرده و یا حتی شب‌ها دیر آمده‌ایم و یا نبوده‌ایم.»

 

ورزش در رگ‌ها جریان دارد

کورش و داریوش نیز نوه‌های دختری و پسری حاج حسین هستند که آن‌ها نیز ادامه دهنده راه پدر و پدربزرگ هستند و در سن ۸ سالگی هر دو دارای مقام‌های استانی در رشته ژیمناستیک هستند.

کورش، پسر محسن آقاست که در سال ۹۶ تیم آن‌ها مقام اول استانی را کسب کرده و خودش در پرش خرک مقام اول را به دست آورده است. داریوش مرادی زاده نیز که نوه دختری است در مسابقات استانی سال ۹۶ مقام قهرمان قهرمانان را در این رشته کسب کرده است و تیمشان نیز در ۲ سال ۹۶ و ۹۷ اول استان شده است.

این ۲ عضو کوچک ورزشکار خانواده از کلاس چهارم نیز می‌توانند در مسابقات کشوری شرکت کنند که با پشتکاری دارند موفقیت‌های آن‌ها دور از ذهن نیست.

آقای زارع در پایان صحبت‌هایمان از تلاش‌های شهرداری برای راه‌اندازی زمین ورزشی انتهای ۳۰ متری طلاب نیز تشکر می‌کند و از اینکه مدیران نگاهی مثبت به ورزش دارند، تقدیر بسیاری دارد چراکه از نظر او این توجه‌ها باعث ایجاد انگیزه در جوانان می‌شود و روی آوردن به ورزش مانع بسیاری از معضلات اجتماعی خواهد شد.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44