کد خبر: ۸۱۹۷
۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۰

بازی‌های خشن جایگزین داستان‌های شاهنامه شده است

«سید قاسم سیدی مقدم» که بیش از سه دهه در عرصه نمایش و تئاتر کودک و نوجوان تجربه اندوخته است می‌گوید: «تا زنده‌ام در خدمت کودکان این مرز و بوم هستم و بازنشستگی برایم معنایی ندارد.» 

بناءزاده| در هیاهوی روز‌های دود گرفته او دغدغه‌اش سلامت و نشاط کودکان است و با لبخند و مهربانی‌اش پذیرای آنهاست و در این راه سال‌ها خاک صحنه خورده است و با کلامش قصه‌گوی، یکی بود، یکی نبود زندگی برای کودکان و نوجوانان بوده است.

سید قاسم سیدی مقدم ۳۲ سال است که از فعالیت هنریش در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان می‌گذرد و این روز‌های پایان بازنشستگی‌اش است. با همان سرزندگی و نشاطش می‌گوید: «تا زنده‌ام در خدمت کودکان این مرز و بوم هستم و بازنشستگی برایم معنایی ندارد.»    

 

قصه از کجا شروع شد؟

وارد کتابخانه می‌شویم، بچه‌ها در گوشه و کنار قفسه‌های کتاب ایستاده‌اند، در باز می‌شود و او می‌آید، دخترکی با خوشحالی می‌گوید: سلام عمو سیدی؛ و کتاب‌ها را روی پیشخوان می‌گذارد. بعد از دقایقی می‌آید و با عذر خواهی می‌گوید: باید کار بچه‌ها را راه می‌انداختم، آن‌ها تحمل‌شان کم است.

 سر صحبت را که باز می‌کنیم به کودکی خودش می‌رود: من از کودکی علاقه شدیدی به سینما داشتم، طوری که فیلم‌ها را می‌دیدم و بعد می‌آمدم با کمی چاشنی تخیل از خودم، آن را برای اطرافیانم تعریف می‌کردم. (می‌خندد)

ادامه می‌دهد: یادم می‌آید از کلاس چهارم دبستان کار تئاتر را شروع کردم و بعد با کار بزرگسال ادامه دادم، از سال ۱۳۶۴ وارد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شدم و بعد از ورود، عرصه کار کودک و نوجوان را دنبال کردم و هفت سال در شهرستان‌های شیروان، قوچان و بجنورد فعالیت کردم و بعد از آن به کانون پروش فکری کودکان و نوجوانان مشهد آمدم.

او در حال حاضر مربی فرهنگی کانون است و حاصل سال‌های فعالیتش بیش از ۱۲۰ اثر نمایشی بوده است که به عنوان نویسنده، کارگردان و بازیگر در تولید آن‌ها نقش داشته است. علاوه بر این، او در زمینه‌های پرده خوانی و نقالی نیز حضوری فعال داشته است.   

 

دنیای صادقانه، اما پیچیده کودکان

وقتی از او می‌پرسم چه شد که علاقه‌مند به تئاتر کودک شدید می‌گوید: من علاقه شدیدی به کودکان دارم، از طرفی شرایط کاری‌ام باعث شد ارتباطم با بچه‌ها بیشتر باشد و به دلیل نیازی که برای کودکان احساس کردم تصمیم گرفتم کار با کودک را ادامه دهم.

سیدی خاطرنشان می‌کند: بچه‌ها صادقانه با کار‌ها برخورد می‌کنند، اما دنیای کودکان بسیار پیچیده است و برای انجام کار نمایش برای این رده سنی اول باید به خوبی آن‌ها را درک و با دنیای آن‌ها زندگی کنی.  

 

بازی‌های خشن جایگزین داستان‌های شاهنامه شده است

 

دیپلم افتخار برای هفت خان رستم

او در سال‌های فعالیتش مقام‌هایی نیز به دست آورده است که در اشاره به آن‌ها می‌گوید: در سال ۱۳۷۱ در جشنواره روستا در تهران به عنوان بهترین کارگردان، نویسنده و بازیگر با کار نمایشی «گره کور» انتخاب شدم و در سال ۱۳۸۹ با نمایش نقالی هفت خان رستم به تاجیکستان دعوت شدم و بین یازده کشور آسیای میانه دیپلم افتخار گرفتم.

بیش از ۱۵ سال است که با شهرداری در منطقه‌های مختلف همکاری داشته است و می‌گوید: در زمینه پرده خوانی و نقالی و نمایش‌های خیابانی با شهرداری‌ها و فرهنگسرا‌ها همکاری داشته‌ام و آموزش مربیان جوان در زمینه نمایش خلاق و قصه‌گویی را در فرهنگسرا‌ها بر عهده گرفته بودم.  

 

نمایش قوی‌ترین ابزار

کودکی تنها دورانی است که تقریبا همه انسان‌ها از آن به خوبی و با حسرت یاد می‌کنند، از طرفی این دوران بهترین زمان برای آموزش و یادگیری است، حال اگر این روز‌های خوب، با اشتباهات تربیتی و آموزشی همراه باشد می‌تواند آسیب‌های زیادی را در آینده برای شخص، خانواده و اجتماع به همراه داشته باشد.

این مربی باتجربه بااشاره به این دوره مهم از زندگی هر انسان، می‌گوید: تعلیم و تربیت امری مهم است که از کودکی‌مان شروع می‌شود و این تعلیم نباید به صورت شعاری و کلامی باشد، ما می‌توانیم با زبان هنر به کودکان‌مان آموزش دهیم و تئاتر و نمایش یکی از قوی‌ترین ابزار غیر مستقیم برای تعلیم و تربیت است، چون در کار نمایشی ادبیات وجود دارد، شعر، بازی، خلاقیت و نشاط و شادابی وجود دارد که همه این‌ها باعث می‌شود بچه‌ها را به آگاهی دست یابند.

سیدی ادامه می‌دهد: ما اگر بخواهیم موضوعات دینی و ملی  را با کودک و نوجوان‌مان کار کنیم بهتر است با زبان نمایش باشد نه نصیحت. در تئاتر نفس‌های زنده بازیگر و کارگردان در کار به صورت مستقیم با مخاطب است و یک ارتباط دو طرفه ایجاد می‌شود.   

 

با ادعا نمی‌شود کاری کرد

وقتی علت موفقیت در کارش را می‌پرسم می‌گوید: من سال‌هاست کنار کودکان و نوجوانان بودم و با آن‌ها زندگی کردم. این که ما صرفا کلامی بگوییم کاری برای کودک انجام دهیم، فایده‌ای ندارد. با صرف یک ادعا نمی‌شود کاری انجام داد.

او می‌گوید: یک تئاتری بزرگسال نمی‌تواند کار کودک انجام دهد، مگر اینکه وارد دنیای کودکان شده باشد، دنیایی که پر از ظرافت و لطافت است. در کار کودک باید بازی‌های کودکانه را بشناسی، باید اهل مطالعه روانشناسی کودک باشی و فیلم‌ها و انیمیشن‎‌های زیادی دیده باشی و مدام به دانسته‌هایت در مورد دنیای آن‌ها اضافه کنی. تئاتر باید طوری اجرا شود تا کودک خودش را در تئاتر پیدا کند.   

 

کارشناسی وجود ندارد

وقتی از او می‌پرسم چرا در مشهد تاترخوب کم داریم سری تکان می‌دهد و می‌گوید: تئاتر کودک ما متاسفانه بیمار است و حتی رو به موت است. آن هم به این دلیل است که ما یک پایگاه خوب و کارشناسان مجرب نداریم.

بیشتر کار‌های فرهنگی و هنری که در جامعه ما صورت می‌گیرد به حالت مسکن و مقطعی است و این بدترین شکل تعلیم و تربیت است، چرا که امروز من چشمم می‌خورد به جشنواره قصه گویی مادران، ولی فقط مختص به یک دوره است، طرحی که در آن کارشناسانی هم از تهران دعوت می‌شوند و مراسمی اجرا می‌شود و بعد از مدتی تمام می‌شود.  

او ادامه می‌دهد: آیا ما به دنبال مراسم هستیم یا تاثیرات قصه برای کودکان‌مان؟ مگر چند در صد از مادران امروز قصه گویی بلد هستند؟ خوب، این نیاز است به مادران قصه گویی آموزش داده شود، نه اینکه فقط یک جشنواره برگزار شود. چرا باید فرزند امروز ما دچار سردرگمی شود و نتواند انتخاب درستی داشته باشد؟ این سئوال‌ها را چه کسی پاسخ می‌دهد؟

سیدی خاطرنشان می‌کند: مشکل امروز ما رشد  تئاتر نسبت به گذشته تا امروز نیست، مساله ما نداشتن برنامه و مجری است. این اتفاق ریشه‌ای است، وقتش رسیده وارد عمل شویم و کار را هم باید به کاردان بسپاریم. کسانی باید در این زمینه کار و تجربه دارند و عاشق کودکان و دنیای آنان باشند.  

 

باید به روان کودک به اندازه خوراک و پوشاکش توجه کرد

او پیشنهاد می‌دهد شهرداری و بقیه ارگان‌های اجتماعی گروهی از افراد مختصص را جمع کنند و کار و سرمایه گذاری انجام دهند و اضافه می‌کند: شهرداری با یک اجتماع بزرگ در ارتباط است و در فرهنگ شهری می‌تواند تاثیر گذار باشد و بسیاری از هزینه‌هایی که امروز دارد نابود می‌شود را مثل بازیافت و یا فضای سبز را در قالب نمایش خوب و با نشاط برای خانواده‌ها اجرا کند و قطعا در دراز مدت باعث برگشت هزینه‌ها می‌شود.

سیدی به بوستان‌ها اشاره دارد و می‌گوید: ما باید در بوستان‌ها سینما و تئاتر کودک داشته باشیم. ارگان‌ها باید برای مدت کوتاهی هزینه کنند تا خانواده‌ها یاد بگیرند همانطورکه برای خوراک و پوشاک خود هزینه می‌کنند، برای سلامت روان فرزندشان هم باید هزینه کنند.   

 

خانواده نقش پررنگی دارد

این هنرمند در خصوص نقش پررنگ خانواده می‌گوید: خانواده زیر بنای سلامت یک کودک است، پدر و مادر امروزی باید بداند فقط نقش امرار معاش را ندارند. با ناراحتی می‌افزاید: متاسفانه خانواده‌ها امروزی وظیفه‌شان نسبت به کودک‌شان شده است این که فرزندشان را به کلاس‌های مختلف بفرستند و برای اطرافیان‌شان کلاس بگذارند و با این کلاس‌ها برای فرزندشان چهار چوب بسازند و او را به دنیای تنهایی هدایت کنند.

این مربی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تاکید می‌کند: بچه باید در خانه احساس شادی و نشاط داشته باشد، ولی متاسفانه ما طراوت را در خانه گم کرده‌ایم. مادران و پدران امروزی باید یاد بگیرند که صبور باشند و وقتی کنار کودک‌شان هستند وارد دنیای او شوند؛ و می‌افزاید: متاسفانه ما یاد گرفته‌ایم وقتی کنار کودکان هستیم از بالا به آن‌ها نگاه کنیم در حالی که ما در روایت‌های دینی خودمان می‌خوانیم پیامبر (ص) چقدر با بچه‌ها با خضوع و مهربانی برخورد می‌کرده است.

اگر کودک امروز در آرامش بزرگ شود قطعا فردا پدر و مادر خوبی خواهد شد و اجتماعی از آسیب‌های او در امان خواهد بود. به صحبت‌هایش اضافه می‌کند: ما اگر یک خانواده خوب داشته باشیم خدمت به بشریت کردیم و این باعث بزرگ شدن جامعه ما می‌شود.  

 

به هنرمند میدان داده شود

وقتی از او می‌پرسم وظیفه یک هنرمند چیست؟ با خنده می‌گوید: به هنرمند باید میدان داده شود تا انجام وظیفه کند. من سیدی، ۳۲ سال است که فقط  برای کودک و نوجوان کار انجام می‌دهم، ولی با این همه پشتوانه باید بنشینم و ندانم چه کار کنم و سراغ چه کسی بروم.

من هنوز نمی‌دانم چه کسی متولی کار است و چه کسی حاضر است حرف مرا بشنود. با اینکه من حُسن نیت خودم را به عزیزان نشان دادم و ثابت کردم خوب کار می‌کنم. اما متاسفانه کسی نیست که فضایی را بسازد برای آموزش جوان‌ترها. مگر چند نفر مثل من با سابقه سی و چند ساله هستند و دوام آوردند و زندگی شخصی خودشان را رها کردند و به دنبال هدفی به نام کودک و اجتماع بودند.  

 

بازی‌های خشن جایگزین داستان‌های شاهنامه شده است

 

تجربه فدای مدرک شده است

«هنر را تجربه زنده نگه می‌دارد» این را سیدی می‌گوید و ادامه می‌دهد: در اروپا افرادی هستند که مدرک‌شان بالا نیست، ولی عملی کار کرده‌اند و به عنوان یک استاد در حال آموزش دادن هستند. مدرک گرایی امروز آفت شده است. ما اگر مدرک‌مان به درد کارمان نخورد چه فایده‌ای دارد؟ متاسفانه این روز‌ها تجربه فدای مدرک شده است.     

 

خلاقیت در هنر

وی در بخش دیگری از صحبت‌هایش به خلاقیت دارد و می‌گوید: خلاقیت زمانی شکل می‌گیرد که به یک باور برسد. ما نباید دیگران را دسته کم بگیریم. همه انسان‌ها خلاقیت دارند منتها این که چه کسی بتواند خلاقیت را از وجودشان بیرون بکشد این مهم است.

خلاقیت مختص به افراد خاصی نیست، ولی مشکل اساسی پیگیری خلاقیت است که نیاز به افراد با علم و تجربه دارد. او ادامه می‌دهد: متاسفانه ما فضای دوست داشتنی نداریم که بچه‌ها به سمتش کشش داشته باشند. همه ما اگر در کنار هم درست کار کنیم جامعه درست می‌شود. ما باید با هم جمع باشیم تا اتفاقات خوبی بیافتد.     

 

کودکان تاجیک فردوسی را بیشتر از ما بلدند

وقتی می‌گویم ما سالن تاتر کم داریم با جدیت می‌گوید: ما از همین سالن‌هایی که وجود دارد هم نمی‌توانیم استفاده کنیم، چون درگیر مشکلات اداری است، چه برسد به اینکه بخواهیم بگوییم سالن کم داریم. من بیشتر اوقات اجراهایم در مدارس در نمازخانه بوده و این بدترین اتفاق است. چون هر کاری جا و مکانی دارد.‌

بچه‌های تاجیک، هفت خان رستم را بلد بودند و همراهی می‌کردند ولی متاسفانه بچه‌های ما نمی‌شناسند 

می‌گوید: دلم برای هنرمان گرفته است از اینکه بچه‌های ما فردوسی و سعدی و... را نمی‌شناسند. من هفت خان رستم را وقتی در تاجیکستان اجرا کردم بچه‌های تاجیک، بلد بودند و همراهی می‌کردند، ولی متاسفانه بچه‌های ما نمی‌شناسند و این‌ها دل آدم را به درد می‌آورد چرا فرزندان ما نباید مشاهیر خودشان را بشناسند؟

سیدی در اشاره به از بین رفتن هنر‌های قدیمی یادآور می‌شود: ما در گذشته نمایش رو حوضی داشتیم، پرده خوانی و نقالی که این روز‌ها کمرنگ شده است و متاسفانه بازی‌های خشن امریکایی جایگزین آن‌ها شده است.   

 

خاطره‌ای به یاد ماندنی

روز‌های پایانی بازنشستگی‌اش است و از برنامه آینده‌اش می‌پرسم و این طور جواب می‌دهد: من دوست دارم تا لحظه‌ای که زنده هستم به انسان‌ها خدمت کنم پس بازنشستگی برای من معنا ندارد. من یکی از اهدافم برگزاری کلاس‌های قصه‌گویی برای خانواده‌هاست.

از او می‌خواهم پیش از خداحافظی خاطره‌ای تعریف کند و چنین به یاد می‌آورد: بچه‌ها را برده بودیم اردو، در مسیری که می‌رفتیم به چشمه آبی رسیدیم. به بچه‌ها گفتم هر چی می‌خواهید آب بخورید، قمقه‌هایتان را هم آب کنید. بعضی‌ها خیلی توجه نکردند، بعضی‌ها هم برداشتن، اما در نیمه‌ها راه تمام کردند.

تقریبا اواسط راه بود که سر و صدای آب خواستن‌هایشان بلند شد که من گفتم هر کس خودش را زودتر به پای کوه برساند دو لیوان آب به او می‌دهیم در واقع از این کار هدف داشتم. بعضی‌ها ماندن و ناله کردند، یادم هست یک بچه دوم دبستان برنده شد وقتی آب را به او دادیم یک گیاه پژمرده همانجا بود و رفت لیوان آبش را پای گل خالی کرد و این یکی از بهترین خاطراتم بود. آخرین جمله‌اش این است: هنر یعنی عشق و هنرمند یعنی عاشق.


* این گزارش پنج شنبه، ۱۹ اسفند ۹۵ در شماره ۲۲۹ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44