محله سعدآباد

محله
منطقه ۱

سعدآباد

 نام دیگر محله سعدآباد در اصطلاح اهالی، سناباد است، که بیشتر به‌واسطه خیابان معروفش شناخته می‌شود. اما این خیابان در زمین‌های روستای سناباد قدیم قرار ندارد و فقط در مسیر رسیدن به قنات آن بوده است. مزرعه سعدآباد از قدیمی‌ترین مزارع وقفی خراسان و شهر مشهد است. بنا بر وقف‌نامه گوهرشاد تمامی مزرعه سعد‎آباد وقف مسجد گوهرشاد شده است.

محله سعدآباد
سعید تشکری، نویسنده صاحب‌نام مکتب رضوی، آسمانی شد
سعید تشکری (زاده۱۳۴۲) نویسنده و رمان‌نویس مشهدی بود. او دانش‌آموخته ادبیات نمایشی، عضو کانون ملی منتقدان تئاتر، عضو بین‌المللی کانون جهانی تئاتر «ITCA»، مدرس ادبیات نمایشی و داستان‌نویسی بود که ساخت فیلم و نگارش سریال‌های تلویزیونی، نگارش نمایشنامه‌های رادیویی و انتشار بیش از چهل کتاب را در کارنامه داشت. از میان کتاب‌های او می‌توان به «وقتی زمین دروغ می‌گوید»، «غریب قریب»، «ولادت»، «پاریس پاریس»، «اوسنه گوهرشاد»، «بار باران»، «هرایی» و «سبز-آبی» اشاره کرد.
اهدای انگشتری سردار به شرط دعا برای شهادت
ساعت 8صبح زنگ در به صدا در‌می‌آید. سردار با لباسی ساده به همراه چند نفر بدون هیچ تشریفات و محافظی وارد می‌شوند. خانم بلدیه می‌گوید: مهمان به خانه ما زیاد می‌آید اما آمدن ایشان بسیار خاص بود. سرشان پایین بود و ابتدا به شهید سلام داده و سپس وارد خانه شدند. وقتی نشستند بچه‌ها را صدا زدند تا کنارشان بنشینند. به ایشان گفتم «من فکر می‌کردم شما با لباس نظامی و محافظ و تشریفات نظامی بیایید.» ایشان سرشان را پایین انداختند و گفتند «من خجالت می‌کشم که با محافظ وارد خانه شهدا شوم. من اینجا فقط یک خادم هستم»
داستان راستگو
مهدی راستگو به اخلاق برادر در جنگ هم اشاره می‌کند و می‌گوید: جنگ که شروع شد جبهه را اولویت خود قرار داد و در جنگ حضور فعال داشت. در عملیات‌ها لباس نظامی می‌پوشید اما با عمامه و می‌گفت عمامه را از سر در نمی‌آورم حتی اگر قرار باشد سرم برود. برادرم در آنجا هم بمب انرژی بود و با حرف‌های شادش به سربازان روحیه می‌داد. آخرین عملیاتی که حضور داشت عملیات مرصاد بود که شهید آوینی در حال فیلم‌برداری با محمدحسن صحبت کرده بود. شهید آوینی در آن فیلم که چندبار از تلویزیون پخش شد می‌گوید به راستی که راستگو راست می‌گفت و... .
گلبهار حیاتی، به تکه‌های بی‌ارزش پارچه‌ جان می‌بخشد
تا به حال گفته‌ام و باز هم می‌گویم درِ این آموزشگاه به روی زنان و دخترانی که از لحاظ مالی وسعشان پایین باشد، باز است و به آن‌ها به شرط اشتغال، رایگان آموزش می‌دهم. اکنون شاگردانی دارم که از مسیرهای دوری مانند سیدی یا شهرک شهید رجایی چند اتوبوس عوض می‌کنند تا به آموزشگاه برسند، اما به این هنر علاقه‌مند هستند و سختی آن را می‌پذیرند. ضمن اینکه نیاز مالی‌شان تأمین می‌شود. خوشبختانه تا به حال به این واسطه برای 50 نفر به صورت مستقیم و غیرمستقیم شغل ایجاد شده است.
چاپ یک کتاب؛ حاصل نذر فرهنگی جمعه‌های آخر هر ماه
دکتر سیدابوالقاسم حسینی نویسنده روانشناس محله سعدآباد می‌گوید: پدرم سال ۶۵ از دنیا رفت و من به یادبود ایشان سعی کردم جمعه‌های آخرماه قمری را به بحث و گفتگو با دوستان و استادان درباره مسائل روان‌شناسی اسلامی بپردازم و هنوز هم این روند ادامه دارد. ما در این جلسات درباره اصول بهداشت روانی و روان‌شناسی اسلامی بحث می‌کنیم. یکی از نتایج این جلسات، کتابی با عنوان «حکمت اسلامی و عرفان اسلامی» بود که با یکی از همکاران خود به نام محمد حسین‌پور آن را به چاپ رساندیم. به ذهنم رسید که کتاب روان‌شناسی اسلامی را به زبان عربی هم تجربه کنم تا افراد بیشتری از آن استفاده کنند.
مسیرگشت و گذار دانش‌‌آموز و والدین
خیابان مجد39 در محله سعدآباد از یک سمت به خیابان قرنی و از سمت دیگر به خیابان آبکوه منتهی می‌شود. از 2طرف دیگر نیز به میدان شهدا و میدان فردوسی راه دارد. به گفته اهالی این کوچه و کوچه‌های هم‌جوارش روزگاری زمین خاکی بوده است که بچه‌های محله در آن گل کوچک بازی می‌کردند. اما سال‌هاست اینجا بورس کلی فروش و جزئی فروشی چسب و نوشت‌افزار شده است و خریداران اکنون می‌دانند برای تهیه این 2کالا از این خیابان دست پر برمی‌گردند.
قصه زندگی یکی از قدیمی‌های صنعت زهتابی؛ از سیگارپیچی تا مدرسه‌سازی
حسین شهسوار امیری درباره پیشگویی‌های یکی از همکارانش می‌گوید: سال ۳۵ وضع مالی‌ام خیلی خوب شد. آن سال، هم در کار روده بودم و هم در کار پوست و چرم. مراودات شغلی‌ام را دوباره از سر گرفتم و ضمن اینکه در تهران کار می‌کردم در مشهد هم کارخانه زهتابی داشتم. یک کلیمی در خیابان فردوسی تهران به نام آقای اکرم نماینده دو شرکت فیلم‌سازی گلد‌مایر و کلمبیا در ایران بود که وارد حرفه زهتابی شد و خیلی هم موفق بود. همیشه پیش‌بینی‌ها و تحلیل‌های اقتصادی او درست از آب در‌می‌آمد. برای مثال می‌گفت:  امسال چرم گران می‌شود و همین طور هم می‌شد. یک سال گفت: امسال گندم کم می‌شود و اتفاق افتاد.