مقصد ما آرامگاه فردوسی در انتهای بولوار شاهنامه است. در ابتدا قدم به جلوخان آرامگاه میگذاریم، با آن مجسمههای زیبا که تجسمی از اساطیر شاهنامه را پیش چشم رهگذران نمایان میکند. از جلوخان که میگذریم و از چندین پله که بالا میآییم، آنجاست که باغ افسونگریاش را به رخ میکشد و هر بیننده را مسحور خودش میکند. انبوه درختان بلند بالا قدعلم کردهاند و در انتها هم سازه باشکوه آرامگاه فردوسی قرار گرفته است. همین زیباییها سبب شده است که بازدید روزانه از این مجموعه در تابستان امسال تا 5000نفر در روز هم برسد.جلوخان و محوطه آرامگاه فردوسی یک باغ و فضای سرسبز است که متعلق به همه مردم ایران است.
بسیاری از ما و پدر و مادرهایمان هنگامی که اسم کوهسنگی را میشنویم اولین چیزی که به ذهنمان میآید خاطرات پرنشاطمان از شیرهای سنگی و استخر بزرگش است، استخری که در دوران کودکی هر کدام از ما خیلی بزرگتر از ابعاد فعلیاش جلوه میکرد.
البته این استخر در خاطرات والدینمان تنها مکان تفریحی و شناکردن مردم شهر بوده است. اگر پای صحبت آنهایی که مویی سپید کردهاند بنشینیم در خاطرههایشان به آبتنیکردن در استخر کوهسنگی میرسیم، فضایی که این کاربری را ندارد و حالا ورزشکاران صبحها برای ورزش صبحگاهی دور تا دور آن جمع میشوند.
علی ذریه حبیب تبریزی با ۷۰ سال سابقه در خلق آثار نفیس تابلوفرش در تازهترین اثرش تابلویی چشمنواز بافته است. این تابلوفرش عزیمت امام رضا(ع) به خراسان و توقف ایشان در نیشابور را روایت میکند.
کیانا طاهری از کودکی صدای رسایی داشته است. معاون پرورشی دبستان ناظرزاده این ویژگی او را کشف میکند و از کیانا میخواهد در مسابقات نقالی جشنواره شاهنامه جابربنحیان شرکت کند. دو سال پیاپی در کلاس پنجم و ششم ابتدایی مقام نخست نقالی را در این جشنواره به دست میآورد بدون اینکه آموزشی دیده باشد. این موضوع علاقه او را به این حوزه بیشتر میکند. کیانا که تبحر خاصی در نقالی دارد، ابتدای صحبت با ما، اشعار فردوسی را باصلابت میخواند.
الهه همایونمهر یک معلم نگران است و به جای نشستن به مبارزه برخاسته است و سعی دارد تا میتواند سهم خودش را به این ادبیات ریشهدار ادا کند. او کلیات سعدی و دیوان حافظ و مثنوی مولوی را به میان کلاسش آورده و فردوسی خوانی را باب کرده است. هم نقالی میکند و هم آن را به شاگردانش میآموزد. معراج شهری، دانشآموز با استعداد این معلم جوان است که حالا نقالیاش در استان برو و بیایی دارد.
مبدا حرکت، دریاچه «چشمهسبز» در گلمکان است. دریاچهای که در رشتهکوههای بینالود قرار دارد و محلیها به آن «چشمهسوز» هم میگویند. 14سالی میشود که ورزشکارانی از سراسر کشور در روز بزرگداشت فردوسی در این مکان گرد هم میآیند، آنها مقداری از آب چشمه را که مظهر تقدس و پاکی است برمیدارند و تا آرامگاه فردوسی میدوند و مقبره حکیم سخن را با این آب زلال شستوشو میدهند. در نقطه آغاز این برنامه که با نقالی و شاهنامهخوانی آغاز میشود، ورزشکارانی از همه اقوام حضور یافتهاند، از کرد، کرمانج و گیلکی تا آذری، لر، بلوچ و خراسانی آمدهاند تا ارادت خود را به بزرگترین حماسهسرای دوران ابراز کنند.
نبرد رستم و سهراب تأثیر عجیبی بر محمدمهدی ناصری گذاشت به طوری که در آغاز هر سال تحصیلی، کتاب فارسی خود را برای پیدا کردن شعرهای حکیم سخن ورق میزد. بعدها نیز علاقه به فردوسی باعث شد او دلداده ادبیات بشود و به سرودن شعر روی بیاورد، اشعاری که تعدادی از آنها را در قالب کتابهای «یک غزل میهمان من باش» و «و عشق فرصتی میان ماندن و نماندن است» منتشر کرده است و پنج کتاب آماده چاپ دارد.