ابوالفضل حسینی میگوید: پسرها شیطنت میکردند. ناظم برای اینکه آنها را به کلاسهایشان هدایت کند، از شلنگ استفاده میکرد! در یک لحظه تا به خودم آمدم، بین جمعیت یک ضربه روی دوشم فرود آمد.
هاشم خوششنو معتقد بود: برای انجام هر کاری باید شوق داشته باشید. نزدیک ۲۲سال است که در همین مدرسه و در مهدیآباد، که حاشیه شهر است، خدمت میکنم و این باعث افتخار من است.
نمیدانم چه نیرویی میتواند معصومه حسنپور را در قامت معلم ، از محله هاشمیه مشهد به مدت ششسال هرروز تا مدرسهای دور بکشاند؛ معلم ی که روزی قرار بود به کانادا مهاجرت کند. بهجز سهسالی که در مالزی زندگی کرده است، پنجسال در یکی از مدارس مصلینژاد مشهد معاون بوده و پیش از آن هم تدریس در زابل و تهران و کرج را تجربه کرده است.
ارزش سوادآموزی برای این دانشآموزان فلکشده یا چوب کف دستخورده یا مداد لای انگشت گذاشته، آنقدر زیاد است که هنوز که هنوز است، قدردان ملّایشان باشند و یک خدابیامرزی قرص و محکم نثارش کنند و بگویند که «از روی غضب نبود که چوب میخوردیم؛ که اگر کتک نمیخوردیم، درس یاد نمیگرفتیم.
عباس عبداللهزاده از بابای مدرسه تا دبیر و مدیر مدرسه بودن را تجربه کرده و بعد از بازنشستگی نیز باتوجهبه روحیه و علاقهاش طلبگی را انتخاب و شروع به تحصیل میکند. حالا او نزدیک به ۱۰ سال است که امام جماعت مسجد المهدی (عج) در کوشش ۹ است.
محله فرهنگیان نامش را از شرکت تعاونی فرهنگیان که بانی ساختوساز خانه در این محدوده بوده، گرفته است. با ساختوساز منازل تعاونی توسط این شرکت، آموزشوپرورشیها و کارمندان دانشگاه فردوسی در دهه ۷۰ به قاسمآباد آمدند.
اشرف کسرائیانفر معلم حاشیه شهر مشهد میگوید: بچههای اینجا آرزوهای بزرگی در سر دارند و با دستهای خالی برای بهدستآوردن آنها میجنگند. بسیاری از آنها در کمتر از بیستسال خودشان را از صفر به صد رساندهاند.