کد خبر: ۴۷۲۳
۲۰ فروردين ۱۴۰۲ - ۰۸:۰۰

یادگارهای حبیب الهی‌ها در بحرآباد

«بی‌بی‌بیگم‌آقا» و «حاج‌احمد»، نبیره‌های حاج‌میرزاحبیب خراسانی، از ملاکان بزرگ زمان خود بودند که کار‌های خیر زیادی انجام دادند و آثار وقفی زیادی در این محله برجای گذاشتند.

حبیب‌اللهی‌ها افراد شناخته‌شده‌ای در محله امام‌هادی و در بین مشهدی‌ها هستند. حاج‌میرزاحبیب خراسانی «شهیدی»، مجتهد و شاعر بزرگ خراسانی (زاده ۱۲۲۸-درگذشته ۱۲۸۷ خورشیدی)، بزرگ این خاندان است که از شاعران عارف و از روحانیان دانشمند خراسان به‌شمار می‌رود و نسب او از جانب جدش، سیدمحمدمهدی خراسانی ملقب به شهید رابع، به شاه‌نعمت‌ا... ولی می‌رسد.

 «بی‌بی‌بیگم‌آقا» و «حاج‌احمدحبیب الهی»؛ نبیره‌های حاج‌میرزاحبیب خراسانی بودند که با هم ازدواج کردند. این زن و شوهر که ساکن محله  بحرآباد (امام‌هادی فعلی) و از ملاکان بزرگ زمان خود بودند، کار‌های خیر زیادی انجام دادند و آثار وقفی زیادی در این محله برجای گذاشتند.
«مسجد صاحب‌الزمان (عج)»، «آرامستان بهشت شهدای  بحرآباد  و مهدی‌آباد» و «فاطمیه» بنا‌هایی است که این خانواده وقف کردند و هنوز پابرجاست؛ موضوعی که سبب شده با گذشت سال‌های زیادی از فوت حاجیه‌بی‌بی‌خانم و حاج‌احمدآقا، مردم هر روز این دو  مرحوم  را یاد کرده و دعای خیر، نثار روحشان کنند.

بیراه نیست اگر بگوییم ویژگی خیرخواهانه این زوج، به جدشان سیدمحمدمهدی خراسانی، ملقب به شهید رابع برمی‌گردد که تا نوه و نتیجه و نبیره این خاندان کشیده شده است و صدقه جاریه این خاندان به‌شمار می‌رود.

با آغاز سال جدید و گذشت ۳۳ سال از فوت حاج‌احمدآقا و ۲۹ سال از فوت بی‌بی‌خانم، برای معرفی این زن و شوهر خیّر به‌سراغ اهالی محله امام‌هادی (ع) رفتیم؛ گرچه معرفی سبک زندگی، آثار وقفی و کمک‌های این خانواده ثروتمند به مردم، مجالی  فراتر از این سطر‌ها می‌طلبد.

بی‌‎بی بیگم‌آقا و حاج‌احمد، صاحب پنج پسر بودند که هم‌اکنون ابوالحسن، داوود و هدایت‌ا... به رحمت خدا رفته‌اند و حسین و صفی‌الدین هم در خارج از ایران زندگی می‌کنند؛ به همین دلیل ما بیش از همه، پای گفتگو با هدایت‌ا... عسکری، همسایه قدیمی این خانواده نشستیم که ارتباط بسیار نزدیکی با آنان داشته، مورد اعتمادشان بوده و در حال حاضر، با دو پسر در قید حیات خانواده حبیب‌اللهی در ارتباط است.

 

احترام در جبیب‌الهی‌ها حرف اول را می‌زد

علی و هدایت‌ا... حبیب‌اللهی، نتیجه‌های مجتهد و شاعر بزرگ خراسانی، حاج‌میرزا حبیب‌خراسانی (شهیدی) و با هم برادر بودند که در محله  بحرآباد  زندگی می‌کردند (ییلاق بحرآباد، بخشی از محله امام‌هادی فعلی به‌شمار می‌رود.)
«بی‌بی‌بیگم‌آقا» که تنها فرزند هدایت‌ا... بود، با پسرعموی خودش «احمد» که فرزند علی بود، ازدواج کرد و آن دو همچون پدرانشان در بحرآباد ساکن شدند؛ زن و شوهری که برای یکدیگر، احترام خاصی قائل بودند و رفتار خوبی با فرزندانشان داشتند و به‌گونه‌ای تربیتشان کردند که آن‌ها هم همانند خودشان، دست‌به‌خیر و به فکر حل مشکلات مردم باشند.

هدایت‌ا... عسکری که از قدیم همراه این خانواده و مورد اعتماد آنان بوده، درباره رعایت احترامِ بزرگ‌تر‌ها در خانواده حبیب‌اللهی می‌گوید: «ابوالحسن که کارمند اداره کشاورزی بود، هر روز صبح، قبل از رفتن به اداره، داخل باغ می‌آمد و احوالی از پدر و مادرش می‌پرسید، بعد راهی می‌شد. یعنی احترام در این خانه، بین کوچک و بزرگ‌تر رعایت می‌شد.»

حاج‌احمدآقا که با آن همه مال‌واموال، بزرگ‌مرد و ثروتمند محله  بحرآباد  بوده، هیچ‌وقت به‌واسطه این مال و نعمت، نه‌تن‌ها به کسی زور نمی‌گفته، دست‌گیر مردم هم بوده؛ تاآنجاکه اگر بین اهالی روستای  بحرآباد  یا بین خانواده‌ای، اختلاف پیش می‌آمد، واسطه حل آن می‌شد تا همه‌چیز به خیر و خوشی تمام شود. بی‌بی‌بیگم هم دست‌کمی از همسرش نداشته و تاجایی‌که می‌توانسته، گره از کار مردم باز می‌کرده است.

 

مرقد حاج هدایت حبیب الهی

 

نان مراسم عزاداری، در منزل خود بی‌بی پخته می‌شد

آقاهدایت‌ا... از ساده‌زیستی این خاندان نیز می‌گوید: «آن‌ها با تمام ثروتشان، ساده‌زیست بودند و با همه مردم، حتی ندار‌ها به‌راحتی می‌جوشیدند و به همین خاطر، مردم  بحرآباد  خیلی دوستشان داشتند.»

ساده‌زیستی این خاندان از بریزوبپاش نکردن اعضای آن مشخص بوده، تاجایی‌که مصارف خانگی‌شان از نان و موادغذایی را تا حدامکان، در خانه تولید می‌کردند. می‌گوید: «درمجموع خانواده باخدا و مذهبی‌ای بودند. یکی از کار‌های مهم بی‌بی و حاج‌احمدآقا در هر جمعه،  رفتن به حرم امام‌رضا (ع) و زیارت آن بود که هیچ‌وقت تعطیل نمی‌شد. آن‌ها آن‌قدر بااعتقاد بودند که عروسی‌هایشان را ساده برگزار می‌کردند و به لهو‌ولعب آلوده نمی‌کردند.»

حجاب، یکی از مسائلی بوده که برای بی‌بی‌بیگم بسیار مهم بوده؛ «همیشه چادر سرش می‌کرد و جوراب به‌پا داشت. هیچ‌وقت جوراب رنگ روشن نمی‌پوشید و به‌جرئت می‌توان گفت که نامحرمی او را بدون جوراب ندید.»

این زن و شوهر خیّر قبل از آنکه زمینی را برای ساخت مسجد وقف کنند، در باغ خودشان در محله  بحرآباد، برای مناسبت شهادت ائمه و ایام محرم و صفر، مراسم بزرگ مردمی برگزار کرده و روضه می‌گرفتند. حتی بی‌بی قبل از برگزاری روضه‌ها آرد و تنور خانه را در اختیار چند زن قرار می‌داد تا نان روضه در خانه خودش پخته شود و زحمتی به گردن کسی نیفتد.


حاج‌احمدآقا همیشه از شراب و حرام‌خوری دوری می‌کرد

حلال و حرام مال، برای حاج‌احمدآقا اهمیت زیادی داشته؛ عسکری بر این موضوع تاکید می‌کند و می‌گوید: «یک روز در خانه یکی از نظامی‌ها که من بنّایشان بودم، جناب سرهنگ، یک لیوان شربت دست حاج‌احمدآقا داد، اما هرچه اصرار کرد، ایشان نخورد و بهانه آورد که دکتر، وی را از خوردن شربت ممنوع کرده است.

بعد از بازگشت به خانه، چون می‌دانستم ایشان از نظر پزشکی، مشکلی ندارند، دلیل نخوردن شربت را پرسیدم که در جواب گفتند: ازآنجاکه جناب سرهنگ در خانه مشروب دارند، اطمینانی به پاک بودن شربت نداشتم. خدابیامرز همیشه از حرام‌خواری دوری می‌کرد.»

 

مسجد صاحب الزمان(عج)، یادگار حبیب الهی‌ها

 

بخشش آب قنات و برق موتور به مردم

روز‌هایی که روزگار مردم با آب قنات‌ها می‌گذشته، رشته قناتی به نام حاج‌احمدآقا برای مصارف خودشان، با چاهی ۱۶۰ متری در محله  بحرآباد  وجود داشته. او ورودی این قنات به روستا را به دو رشته تبدیل کرده بود که یک رشته آن به باغ و زمین‌های خودش می‌رسید و یک رشته دیگر را هم رایگان در اختیار مردم قرار داده بود تا آب مصرفی خود را از آن تامین کنند.

او حتی هزینه‌های نگهداری این قنات و چاه را هم خودش پرداخت می‌کرد. بعد‌ها صفی‌الدین، پسر حاج‌احمدآقا، هم اجازه داد که برای مصرف آب شرب تمیز، مردم از همین قنات لوله‌کشی کنند.

آقاهدایت‌ا... با دادن این توضیحات می‌گوید: «کار‌های خیر حاج‌احمدآقا یکی‌دوتا نبود. او حتی برای تامین برق  بحرآباد  با کمک یکی دیگر از ملاک‌های این محدوده به نام فاتح، موتور برقی در داخل باغش جاگذاری کرد که ازطریق آن، اهالی از غروب تا ساعت ۲۱ در خانه‌هایشان برق داشتند و این برق حتی به کوچه‌ها هم می‌رسید.»

 

با پسرانش، جلوی در مسجد می‌ایستاد و پذیرایی می‌کرد

حاج‌احمدآقا مرد خداشناس و خدادوستی بود که بیش‌از ۲ هزارمترمربع زمین را وقف مسجد کرد. مردم بنای این مسجد را که به اسم صاحب‌الزمان (عج) نام‌گذاری شده است، ساختند تا بتوانند مراسم مذهبی را در آن برگزار کنند.

آقاهدایت‌ا... عسکری می‌گوید: «ساختمان اولیه مسجد را خودم قبل از انقلاب، با سقف چوبی ساختم که بعد‌ها به‌خاطر کوچک و فرسوده بودن، خراب و مسجد جدید در آن تاسیس شد و نام صاحب‌الزمان (عج) بر آن گذاشته شد. حاج‌احمدآقا هر سال در روز‌های تاسوعا و عاشورا در همین مسجد با کشتن بیش از ۱۰ تا ۱۵ گوسفند، به مردم آبگوشت نذری می‌داد؛ مراسمی که حتی از سایر روستا‌ها هم در آن شرکت می‌کردند. در این مراسم خودش به همراه پسرانش جلوی در مسجد، سرپا می‌ایستاد و دست تک‌تک مردم، کاسه آبگوشت می‌دادند.»

 البته این سنت پدر را در نذری دادن، بعد‌ها صفی‌الدین ادامه داد و درحال‌حاضر نیز، در همین ایام برای نذری دادن در مسجد صا‌حب‌الزمان (عج)، واقع در خیابان شهیدغلامی، کمک‌هایی می‌کند.

 

بی‌بی، باغ ۲۴ هزارمتری را وقف آرامستان کرد

با گذشت بیش از دو دهه از فوت بی‌بی، کنار هریک از قدیمی‌های  بحرآباد  که بنشینید، حرف‌های زیادی از کار‌های خیر بی‌بی‌بیگم و همسرش دارد که بر زبان بیاورد؛ زنی که حتی باغش را وقف آرامستان کرد. آن زمان امواتِ  بحرآباد  در باغ حاج‌احمدآقا شستشو داده می‌شدند و بعد، برای دفن به آرامستان تپه‌سلام واقع در پارک پردیس فعلی، انتقال داده می‌شدند.

همین جابه‌جایی و دور بودن مسیر، مردم را پیش بی‌بی‌بیگم‌آقا کشاند تا از او درخواست کنند که زمینی در نزدیک  بحرآباد  به آنان ببخشد که امواتشان را آنجا دفن کنند. عسکری بقیه ماجرا را این‌طور روایت می‌کند: «بی‌بی هم قبول کرد و باغی را به مساحت ۲۴ هزارمترمربع که الان در شهرک حجت قرار دارد، برای دفن مرده‌های  بحرآباد  و مهدی‌آباد وقف آرامستان کرد، حتی پسر خودش دکتر هدایت‌ا... که موسس دانشگاه فنی‌ومهندسی دانشگاه فردوسی است، بعد از فوتش، در سال ۹۰ در همین آرامستان به خاک سپرده شد.»

طبق گفته‌های مردم و تایید آقای عسکری، بی‌بی با وقف این ملک در سال‌های حدود ۵۲، گره از مشکل مردم باز کرد، اما ازآنجاکه تمایلی برای بیان کار‌های خیرش دربین مردم نداشت، هیچ‌وقت تابلویی با نام خودش بر سردر آن نزد، اما بعد‌ها  خود مردم برای قدردانی، تابلویی تهیه کردند و نامش را گذاشتند «بهشت شهدای  بحرآباد  و مهدی‌آباد؛ موقوفه بی‌بی‌بیگم حبیب‌اللهی.»

مسئله‌ای که مردم باید رعایت کنند، این است که، چون خود بی‌بی در وقف‌نامه قید کرده این محل برای دفن مرده‌های  بحرآباد  و مهدی‌آباد است، به خاک سپردن فوت‌شدگان سایر نقاط شهر در این محل، غصبی است و جایز نیست.

 

باغی که وقف آرامستان شد

 

کتابی قیمتی که به سرقت رفت

خانواده حبیب‌اللهی اهل مطالعه و کتاب‌خوان بودند. ازآنجاکه حاج‌احمدآقا به تحصیل علاقه فراوانی داشت، فرزندانش را به خارج از کشور فرستاد تا درس بخوانند. این خانواده، کتاب‌های فراوانی در خانه داشتند که دربین آن‌ها، کتاب قیمتی هم کم نبود.
بعد از آنکه حاج‌احمدآقا مریض شد و پسرانش او را برای درمان به انگلیس بردند، مدت زیادی دوام نیاورد و یک سال بعد از رفتنش از ایران، یعنی در سال ۶۳ از بیماری داخلی فوت کرد و به وصیت خودش در صحن آزادی حرم مطهر امام‌رضا (ع) به خاک سپرده شد.

عسکری بعد از بیان این ماجرا می‌گوید: «از همان زمان، دیگر بی‌بی‌خانم تنها شد، اما از محله  بحرآباد  نرفت و تا سال ۶۷ که ایشان هم به رحمت خدا رفت، در همین محله زندگی کرد. در سال‌هایی که بی‌بی به‌تن‌هایی زندگی می‌کرد، متاسفانه بخشی از همین کتاب‌های گران‌قیمت، از منزلش به سرقت رفت. دربین آن‌ها کتابی بود که ۲۰۰ میلیون تومان، قیمت‌گذاری شده بود و بی‌بی قصد داشت آن را به آستان قدس بدهد، اما متاسفانه سارقان آن را دزدیدند.»

 

ماجرای وقف بی‌بی بیگم را اینجا بخوانید: 

داستان وقف گلزار شهدای بحرآباد به نام «موقوفه بی‌بی بیگم حبیب‌اللهی»


به تازه‌داماد‌های بی‌بضاعت، زمین می‌بخشید

کار‌های خیر بی‌بی‌بیگم‌خانم و حاج‌احمدآقا و فرزندانشان فقط به وقف مسجد، آرامستان، فاطمیه و بخشش قنات و گندم و برق خلاصه نمی‌شود؛ آن‌ها حتی برای اینکه راهی برای تردد مردم در  بحرآباد  قدیم باز شود، حاضر می‌شوند زمینشان را ببخشند.

حسین نعیمی، از ساکنان قدیمی محله  بحرآباد  و دوست خانواده حبیب‌اللهی‌ها، در این‌باره این‌گونه روایت می‌کند: «کل زمینِ خیابان بیست‌متری کوی حجت، مربوط به حاج‌احمدآقا بود و زمانی که مردم درخواست کردند که از این محل، خیابانی برای رفت‌وآمدشان، باز شود، حاج‌احمدآقا زمینش را در کوچه حمامی‌ها بخشید تا خیابان درست شود.»

او ادامه می‌دهد: «چون حاج‌احمد، خودش ملاک اینجا بود، هوای تازه‌داماد‌ها را داشت و اگر کسی پسرش را داماد می‌کرد و خانه‌ای نداشت که تازه‌عروسش را ببرد، به محض اینکه درخواستش را با حاج‌احمد درمیان می‌گذاشت، ایشان زمینی دراختیارشان می‌گذاشت تا آن را بسازند و خانه‌دار شوند.»


پسرش، زمین را برای احداث فاطمیه داد

فرزندان حاج‌احمدآقا و بی‌بی‌بیگم، همچون پدر و مادرشان دستشان از کار خیر کوتاه نمی‌شد؛ صفتی که از بزرگ‌ترهایشان به ارث برده بودند؛ به خاطر همین، بعد از فوت این زن و شوهر خیر، پسرانشان این راه را ادامه داده‌اند و می‌دهند.

آقای عسکری در بیان یکی از این کار‌های خیر می‌گوید: «صفی‌الدین‌آقا که در کانادا زندگی می‌کند، هنوز حواسش به مردم این محله هست. در سال ۷۲، چند نفر از قدیمی‌های محله به من گفتند خانم‌های محله به‌دنبال جایی برای برپایی برنامه‌های مذهبی‌شان هستند. در یک تماس تلفنی، درخواست اهالی را به صفی‌الدین‌آقا گفتم و ایشان هم دستور داد از سند‌هایی که دارم، ۲۰۰ متر زمین را در غرب موتورخانه قدیمی، برای فعالیت بانوان محله، وقف فاطمیه کنم. این بنا در حال حاضر، به نام مرحوم بی‌بی‌بیگم‌آقا در خیابان حمامی ۱۳ دایر است.»

مرحوم ابوالحسن، پسر بزرگ خانواده نیز، خوی نیکوکارانه‌ای داشته. زمانی که بعد از انقلاب، امور اراضی پیش می‌آید، بخشی از زمین‌های خانوادگی خاندان حبیب‌اللهی، برای کشاورزی سند می‌خورد. در همان دوران، ابوالحسن‌آقا، بخشی از زمین‌ها را برای کاربری زراعی به کشاورزان می‌دهد و بعد‌ها هم برای اینکه کار مردم راه بیفتد، از قطعات بزرگی که در  بحرآباد  داشتند، با تبدیل کردن آن‌ها به قطعات کوچک‌تر، به قیمت خیلی ارزانی درحدی‌که مردم این محدوده توان پرداخت داشته باشند، زمین‌ها را به آن‌ها می‌فروشد.»

زمینی که امروز از آن با نام معراج یاد می‌شود، روزی در دست مرحوم حبیب‌اللهی بود؛ البته اعیان آن به‌عنوان باغ در تملک فردی دیگر و عرصه هم مربوط به حاج‌احمدآقا بود. نعیمی با این توضیح ادامه می‌دهد: «آن زمان اعیان را با زدن سند به ثبت رساندند، اما عرصه به ثبت نرسید و بعد‌ها در آن تصرف شد.»

 

دبیرستان حاج میرزا، یادگار حبیب الهی‌ها

 

نمازی که برای بحرآباد، باران آورد

تکتم صفری و همسرش حسن مهدوی، از ساکنان محله امام‌هادی (ع) هستند که والدینشان از قدیمی‌های  بحرآباد  بودند و با خانواده حبیب‌اللهی‌ها رفت‌وآمد داشتند.

مهدوی در بیان یکی از همین خاطرات، از زبان پدر مرحومش، می‌گوید: «پدر حاج‌احمد‌آقا آدم باخدایی بوده و در دوران خشک‌سالی، مردم تصمیم می‌گیرند برای خواندن نماز باران، پشت سر ایشان بایستند. هنوز مردم داخل مسجد بوده‌اند که کسی می‌آید و می‌گوید بلند شوید که  بحرآباد  را آب برد.»

تکتم صفری نیز در بیان خاطره‌ای به‌نقل از پدر و مادرش می‌گوید: «خدابیامرز‌ها آدم‌های خیلی بخشنده‌ای بودند و بی‌هیچ بهانه‌ای، از مالشان برای مردم خرج می‌کرده‌اند. یکی از کمک‌های بی‌بی به مردم، دادن آرد و گندم به آن‌ها بوده. مثل اینکه آن زمان انبار گندمی در قلعه نو داشتند که هرکس می‌آمده و می‌گفته بی‌بی! برای خرج زمستانمان مانده‌ایم، او به اندازه ۵ تا ۱۰ حلب آرد یا گندم به آن‌ها می‌داده.»

ارسال نظر