صندوق خاطرات

شهادت عبدا... عبدی در ماه رمضان و هنگام وضوگرفتن بود
لیلا مقدسی، همسر شهید می‌گوید: درست وقتی پسرمان چهارساله و دخترمان چهارماهه بود، عبدالله عازم جبهه شد.
حاجی‌لاله، روشنی بخش مراسم دانشگاه فردوسی بود
غلامحسین اصغری‌احمدآبادی، قدیمی ساکن کوچه‌زردی از خاطرات تالار دانشگاه فردوسی مشهد می‌گوید.
خاطراتم را برای آگاهی نسل جدید کتاب کردم
شهناز جوزینی در کتاب «دخترک پابرهنه»، خاطرات دوران تحصیل، مبارزه‌های انقلابی و خدمت به‌عنوان مشاور مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران اصفهان را به رشته تحریر در‌آورده است.
دزدکی سوار قطار شدیم تا برویم جبهه پدرمان را ببینیم!
با صدای مأمور قطار بیدار شدیم. لو رفته بودیم. در ایستگاه شاهرود، ما را تحویل کلانتری دادند. پلیس خوش‌اخلاقی بود و برایمان توضیح داد که ممکن بود توسط منافقین دزدیده شویم.
بزرگان سرشور از نگاه حاج شیخ احمد روحانی
حاج‌شیخ میرزا‌احمد شریف‌روحانی چهارسال با آیت‌الله سیدعلی حسینی‌سیستانی در محضر آشیخ‌هاشم قزوینی و آیت الله میلانی هم‌درس بوده است.
کارخانه کبریت مشهد، کوچه‌ای با صدها خاطره
بنای اصلی کارخانه خراب شده است و فقط نگهبان سال‌خورده آن که زنی متدین است، در خانه‌ای قدیمی در همین کوچه زندگی می‌کند، اما تاثیر این کارخانه هنوز هم برروی بافت و فرهنگ خیابان دیده می‌شود.
قبل از ازدواج داماد را ندیده بودم!
زهرا ربانی منبعی می‌گوید: تا بعد‌از خوانده‌شدن خطبه عقد اصلا همدیگر را ندیدیم. قدیم، رسم نبود که دختر و پسر، قبل‌از عقد هم را ببینند و با هم حرف بزنند.