کد خبر: ۷۷۴۸
۲۲ آذر ۱۴۰۲ - ۱۰:۴۲

درخشش دانشمند گلدیس، در المپیاد سینگا

رهام اشکذری،‌ دانشمند کوچک محله گلدیس، درالمپیاد ریاضی سینگا درخشید. او می‌گوید: مامانم گفته هیچ نمره‌ای بد نیست. اگر بیست بگیریم، جشن پیروزی و اگر کم بگیرم، جشن شکست می‌گیریم.

اولین جمله‌ای که به رهام می‌گویم این است: چطوری دانشمند‌کوچولو؟ تداعی‌شدن این کلمه در ذهنم هم به‌خاطر به‌دست‌آوردن طلای المپیاد ریاضی جهان در مسابقات «سینگا» در کشور سنگاپور توسط اوست و هم به‌خاطر ظاهرش. البته مو‌های آب و شانه‌کرده و عینکی که شباهتش به ریاضی‌دان‌ها را بیشتر کرده است، باعث نمی‌شود شیرین‌زبانی و لفظ قلم صحبت‌کردنش به چشم نیاید.

به نظر می‌رسد رهام اشکذری هشت‌ساله، غیر از کسب طلای جهان، در برقرار‌کردن ارتباطات اجتماعی هم توانایی خوبی دارد.

 

سؤالاتش پایان ندارد

رهام از آن دسته بچه‌هایی است که به‌خاطر شیوع کرونا دوره پیش‌دبستانی را نگذرانده، اما با همراهی مادرش همه نکاتی را که یک کودک باید بداند، یاد گرفته و بعد راهی مدرسه شده است. دریافتش از دنیای پیرامون بیشتر از بقیه بوده و حتی درباره زمین و آسمان و کهکشان و اجرام هندسی هم کنکاش کرده است. سؤالاتش پایان ندارد و حرف برای گفتن زیاد دارد. شقایق‌خانم، مادر و همراه همیشگی رهام، با سینی چای می‌آید میان خوش‌وبش ما و می‌گوید: اگر پای صحبتش بنشینید، تا فردا حرف برای گفتن دارد.

صدای خنده در خانه می‌پیچد و نگاه‌ها به‌سمت مربی چرتکه رهام معطوف می‌شود؛ کسی که بعد از مادرش، بیشترین مواجهه را با سؤالات رهام دارد. منیره مقبل چند سال است به‌صورت تخصصی چرتکه را به بچه‌های مستعد آموزش می‌دهد. می‌گوید: رهام قبل از کلاس اول، دوره‌های چرتکه را شروع کرد. با اینکه پیش‌دبستانی را نگذرانده بود، یک‌سروگردن بالاتر از بچه‌های دیگر بود.

منیره‌خانم مقبل تأکید می‌کند: بچه‌هایی که به کلاس چرتکه می‌آیند، بالاتر از بقیه هستند. هم از نظر هوش و هم از نظر تلاش، کاملا مستعد یادگیری‌اند و هرمطلبی که به آن‌ها بگوییم، زود فرامی‌گیرند. اما رهام خودش به‌دنبال یادگیری است. سؤالاتی را که در ذهنش دارد، آن‌قدر می‌پرسد و ادامه می‌دهد تا قانع شود. به همین‌دلیل توانسته است در مسابقات سینگا، مسائلی مانند مساحت یا ضرب را که هنوز برای بچه اول دبستان زود است، با محاسبات ذهنی خودش حل کند و به جواب همه سؤالات برسد.

 

سینگا، مسابقه‌ای مخصوص ریاضی‌دان‌ها

از مربی رهام می‌خواهم درباره المپیادی که نخبه کوچک منطقه ما در آن اول شده است، توضیح دهد. رهام می‌رود آرام کنار مربی‌اش می‌نشیند و منتظر توضیح او می‌شود. خانم مربی می‌گوید: سنگاپور یک سری مسابقات ریاضی مثل رقابت‌های ساسمون و سینگا برای کشور‌های آسیایی و آمریکایی برگزار می‌کند.

اولین و معتبرترین آزمون، ساسمون و بعد هم سینگاست. نماینده انحصاری مسابقات سینگا در ایران، در شهر تبریز است. رهام را ثبت نام کردیم و هشتم‌شهریور آزمون بود و دو هفته پیش هم نتایج را اعلام کردند. من مطمئن بودم که رهام طلای این المپیاد را به دست می‌آورد.

مرحله دوم المپیاد سینگا دو ماه دیگر است. مقبل لبخند معناداری می‌زند، یک جمله می‌گوید و سکوت می‌کند؛ «رهام در درس علوم هم خوب است و سال آینده در المپیاد بین‌المللی علوم «وندا» هم شرکت می‌کند. این مسابقات برای بچه‌های کنجکاوی مثل رهام خوب است و باعث می‌شود نگاه عمیق‌تری به دنیای اطرافشان داشته باشند.»‌

 

منتظر نمره بیست بودم، نه مدال طلا

 

نمی‌خواستیم رهام استرس آزمون داشته باشد

شقایق رنجبر، مادر رهام، متوجه منظور مقبل می‌شود. می‌گوید: رهام هم ورزش می‌کند، هم پیانو می‌نوازد و هم کتاب زیاد می‌خواند. کلاس‌های چرتکه هم برای او خیلی خوب بود، اما بعد‌از شش‌ترم احساس کردیم حالا که از بقیه بچه‌ها جلوتر است، نیازی نیست چرتکه را ادامه دهد و به‌جایش بهتر است برای درس‌هایش بیشتر وقت بگذارد. اما مربی‌اش مخالفت کرد و ما را توجیه کرد که ادامه‌دادن این مسیر در موفقیت و اعتماد‌به‌نفس رهام چقدر تأثیرگذار است.

شقایق‌خانم به همسرش نگاه می‌کند و نکته‌ای را می‌گوید که نظر هردویشان است. او بیان می‌کند: ما نمی‌خواستیم استرس شرکت در المپیاد به رهام وارد شود. اما مربی‌اش مطمئن بود که او مدال طلا را به دست خواهد آورد. با اطمینانی که به مربی داشتیم، قبول کردیم رهام کلاس‌ها را ادامه دهد و برای المپیاد ثبت‌نامش کنیم. اما به رهام چیزی نگفتیم تا مانند دیگر آزمون‌های کلاس که برایش هیچ استرسی نداشت، به المپیاد برود.‌

 

نمی‌دانستم قرار است طلا بگیرم

رهام باز شیرین‌زبانی‌اش گل می‌کند و می‌گوید: من نمی‌دانستم قرار است طلا بگیرم. گفتم شاید یک‌بیستی، نوزده‌ای، هشتی یا نهُ‌ای می‌گیرم و می‌آیم! بعد یک روز از مدرسه آمدم، دیدم که خانم مقبل زنگ زد و گفت که مسابقه طلایی بوده. آن موقع فهمیدم نمره نبوده است.

با تعجب می‌گویم: مگر هشت و نه هم می‌گیری؟ با ژست یک آدم بزرگ جواب می‌دهد: تا حالا نگرفته‌ام، اما مامانم گفته هیچ نمره‌ای بد نیست. اگر بیست بگیریم، جشن پیروزی و اگر کم بگیرم، جشن شکست می‌گیریم. بعد از شکست یاد می‌گیریم چطوری پیروز شویم.

 

به من می‌گویند هری‌پاتر

از رهام می‌پرسم تا‌به‌حال کسی به تو گفته که شبیه دانشمند‌ها هستی؟ چشم‌هایش از خنده بسته می‌شود و «بله» کش‌داری می‌گوید و ادامه می‌دهد: از بچگی به من «هری‌پاتر» می‌گفتند و «دانشمندکوچولو». هیجان صدایش زیاد می‌شود و با آب و تاب می‌گوید: کارتون ملاقات با خانواده رابینسون را دیده‌اید؟ شخصیت پسربچه‌ای که یک مخترع است؟ همه می‌گویند شبیه او هستم. موهایم مثل او همیشه به‌هم‌ریخته است و عینک هم دارم. ولی من بیشتر از اینکه باهوش باشم، پرتلاش و شاد هستم.

مقبل که زبان بچه‌ها را خوب بلد است به او اشاره می‌کند که شیرین‌زبانی بس است. رهام با تأیید سر به مربی‌اش می‌فهماند که متوجه منظور او شده است.

 

رهام دوست دارد انیماتور باشد

آقایوسف به دیگر توانایی‌های پسرش اشاره می‌کند؛ «مادر رهام نویسنده است و از سن خیلی کم هر شب برایش کتاب می‌خواند. اسباب‌بازی‌اش هم انواع پازل بود و خیلی دوست داشت معما حل کند. او هم عادت کرده که همیشه کتاب بخواند و یاد گرفته است خودش به‌دنبال جواب سؤالاتش باشد. رهام از نسل کودکان امروزی است. دلش می‌خواهد انیماتور باشد و کارتون بسازد. رؤیا‌های بزرگی هم در سرش دارد که بی‌شک از ذهن نسل ما فراتر است.»

* این گزارش چهارشنبه ۲۲ آذرماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۵۰ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.

ارسال نظر