صندوق خاطرات

خاطره مزه فراموش‌نشدنی افطاری خاص
زهرا شفاهی تعریف می‌کند: در همان لحظاتی که پرچم در دوره قرآن می‌چرخید، یکی از خدام دست به جیب برد و برگه‌های افطاری را بین حاضران توزیع کرد. هنگامی‌که به من و دخترم رسید، لبخندی زد و یکی از کارت‌های غذا را روی پتوی دخترم بهاره گذاشت.
خاطرات هادی طالبی از رمضان‌های محله چهنو
هادی طالبی تعریف می‌کند: هر سال چند بانی داریم که هرکس چیزی خیرات می‌کند و سفره افطاری روزه‌داران را در مسجد پهن می‌کنند.
روایت دختران محله رده از حال‌وهوای راهیان نور
زینب می‌گوید: وقتی دیدم دوستم از لحاظ روحی خیلی به هم ریخته، فوری نسخه راهیان نور را برایش پیچیدم. او هم پذیرفت، اما، چون می‌دانستم نمی‌تواند همه مبلغش را بپردازد، هزینه سفر را با کمک خیران جور کردم.
ماجرای سفرباورنکردنی حج واجب!
یکی از ساکنان محله سرشور از ماجرای دعای خیر دیگران در زندگی‌اش می‌گوید: تأثیر دعای خیری را که از ته دل در حق آدم می‌شود، نباید دست‌کم گرفت.
تا سه‌روز به «سیل» عروس می‌رفتند!
در طبس قدیم رسم بر این بود سه روز عروس به تخت می‌شد و زن و دختر‌ها به‌اصطلاح می‌آمدند به «سیل عروسی» یعنی تماشای عروس. عروس را در ایوان خانه روی صندلی می‌نشاندند و از دور و نزدیک می‌آمدند به تماشا.
سبقت تاکسی‌‌ از گاری اسبی
حسن علی‌دوست‌حسین‌آباد از اولین تاکسی‌ران‌های پایین‌خیابان است، می‌گوید: آن زمان خیابان‌های پایین‌خیابان هنوز آسفالت نشده بود و مردم کنار پنج‌راه پایین‌خیابان می‌ایستادند تا گاری‌های اسبی، سوارشان کنند.
هراس لحظه‌های پیش از اسارت
علی صفرمقدم می‌گوید: دیدم عراقی‌ها با نفر‌بر و تانک در‌حالی‌که اسلحه را به سمتمان گرفته‌اند، نزدیک می‌شوند.بلافاصله بعد‌از بیرون کشیدنمان از گودال، ما را به صف کردند و جوخه مرگ برایمان راه انداختند.