کد خبر: ۵۷۸
۱۹ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

بانویی با کفش‌های آهنین!

به «بانویی با کفش‌های آهنین» معروف شده است. درِ هر خانه‌ای را که در محله ایثارگران بزنی و درباره مشکلات محله‌شان بپرسی، امکان ندارد که در میان صحبت‌های صاحب‌خانه حرفی از «بانوی کفش آهنی» به میان نیاید. فاطمه افشار را خیلی‌ها در این محله به واسطه پیگیری‌های مداومش برای رفع مشکلات ریز و درشت محله می‌شناسند، اما آنچه بیشتر از همه باعث شده خانم افشار در خاطره اهالی این محله ماندگار شود، نقشی است که وی در احداث اولین مسجد محله یعنی مسجد صاحب‌الزمان(عج) داشته است.

به «بانویی با کفش‌های آهنین» معروف شده است. درِ هر خانه‌ای را که در محله ایثارگران بزنی و درباره مشکلات محله‌شان بپرسی، امکان ندارد که در میان صحبت‌های صاحب‌خانه حرفی از «بانوی کفش آهنی» به میان نیاید. فاطمه افشار را خیلی‌ها در این محله به واسطه پیگیری‌های مداومش برای رفع مشکلات ریز و درشت محله می‌شناسند، اما آنچه بیشتر از همه باعث شده خانم افشار در خاطره اهالی این محله ماندگار شود، نقشی است که وی در احداث اولین مسجد محله یعنی مسجد صاحب‌الزمان(عج) داشته است. او برای این کار یک جفت کفش آهنی پوشید و با کمک برخی دیگر از هم‌محله‌ای‌های فعال مانند خودش، بالاخره توانست صدای اذان را در محله ایثارگران طنین‌انداز کند. خانم افشار می‌گوید: «اگر خدمتی کرده‌ام، فقط و فقط لطف خدا بوده است.»

 

سرش درد می‌کند برای دردهای بی‌درمان

فاطمه افشار در سال 89 اولین نفری بود که به عنوان نماینده بانوان، عضو شورای اجتماعی محلات شد. او از آن زمان هرجا احساس کند، مشکلی هست، به سراغش می‌رود و آن‌قدر پیگیری می‌کند و از این سازمان به آن سازمان می‌رود تا آن مشکل رفع شود. انگار سرش درد می‌کند برای دردهایی که از دید خیلی‌ها بی‌درمانند، اما او با توکل به خدا و تلاش بارها ثابت کرده است که هیچ درد بی‌درمانی نمی‌تواند دلسردش کند. بالاخره راهی برای رسیدن به نتیجه پیدا می‌کند. او اکنون رئیس شورای اجتماعی محله ایثارگران است. پیگیر مشکلات محله شدن و به قولی «سرسفید» محله بودن برای خانم افشار چیز تازه‌ای نیست. حتی می‌توان گفت این خصلت در او موروثی است. تا جایی که یادش است مادرش و پدربزرگش هم مثل خودش سرشان درد می‌کرد برای اینکه واسطه حل مشکلات اهالی شوند. او می‌گوید: «خدا رفتگان شما را رحمت کند، یادم می‌آید پدربزرگ خدابیامرزم، شیخ بود. آن زمان به او «مُلا» می‌گفتند. پدربزرگم با خانواده‌اش در محله‌ توس زندگی می‌کرد. مادرم به یاد می‌آورد که در آن محله فقط پدرش باسواد بود. برای همین هر کس حاجتی داشت یا عریضه‌ای می‌خواست بنویسد، آقاجان، این کار را تمام و کمال برایش انجام می‌داد. حتی در بعضی موارد تا دادگاه‌ هم همراهش می‌رفت و تا وقتی مشکلش حل نمی‌شد از پا نمی‌نشست.»

 

دختر، دنباله‌روی مادر

خانم افشار همین خوی و خصلت‌ها را در مادرش هم دیده است. از وقتی که به یاد می‌آورد مادرش را پیگیر مسائل و مشکلات در و همسایه و اهالی محل دیده است. او روایت می‌کند: «یادم است کلاس اول ابتدایی که بودم، در طول یک سال، 18 جشن عروسی در خانه‌مان برگزار شد! مادرم، دختران دم بخت را به خانواده‌هایی که برای پسرشان دنبال همسر می‌گشتند معرفی و زمینه آشنایی و ازدوجشان را فراهم می‌کرد. بعد هم سفره عقدشان را در خانه خودمان پهن و عاقد را برای محرم کردنشان خبردار می‌کرد.»

او می‌گوید: «سال‌هایی که مملکت درگیر جنگ و جبهه بود، جوان‌های زیادی از محله ما هوای جبهه در سر داشتند. به خاطر می‌آوردم که خیلی از آن جوان‌ها وقتی عازم جبهه بودند می‌آمدند خانه ما و ناهارشان را می‌خوردند. مادرم همه اهل محله را دعوت می‌کرد و رزمندگان در جمع اهالی محل از خانه ما بدرقه می‌شدند.»خانم افشار ادامه می‌دهد: «آن زمان همه خانه‌ها، تلفن نداشتند، اما ما تلفن داشتیم. بیشتر رزمنده‌ها شماره تلفن ما را داشتند. زنگ می‌زدند خانه ما و خبر سلامتی‌شان را می‌دادند. برخی اوقات مادرم از خیابان کلاهدوز تا میدان توحید می‌رفت تا به راننده اتوبوسی که قرار است به روستا برود، خبر سلامتی فرد تماس گیرنده را بدهد که به خانواده‎ و مادرش اعلام کند.»
او می‌گوید: «بعدها که بزرگ‌تر شده بودم به همراه مادرم سراغ مردم رفته و برای ساخت مسجد حضرت قائم(عج) در فخر 6 (انتهای خیابان فرامرز عباسی) پول جمع‌آوری می‌کردیم.»

 

بی‌قرار گره‌گشایی

او در دامن مادری با این روحیه مشارکت ‌پذیر اجتماعی بزرگ شده و یاد گرفته هرجا و در هر شرایطی که بود نه تنها از مشکلات نترسد و سعی کند با تعقل و تلاش و پیگیری راهی برای حلشان پیدا کند، بلکه حواسش به دور و بری‌هایش هم باشد و سعی کند باری از روی دوششان بردارد. او از 10سال پیش ساکن محله ایثارگران است و با همین روحیه پایگاه بسیج مسجد صاحب‌الزمان(عج) در محله ایثارگران به همت او تأسیس شد. او از همان ابتدای تشکیل این پایگاه، بدون معطلی شروع به شناسایی خانواده‌های نیازمند کرد تا با کمک خیران گرهی از مشکلاتشان باز کند. این فعالیت‌ها حالا در قالب خیریه متوسلین به حضرت ولی‌عصر(عج) ادامه دارد که این خیریه اکنون 72 خانواده را زیر پوشش خود دارد. این روزها او با کمک دیگر اهالی سرگرم تهیه بسته‌های معیشتی و توزیع بین نیازمندان است، البته شیوع کرونا باعث نشده است که خانواده‌های بی‌بضاعت تحت پوشش این خیریه چشم انتظار بمانند.آن‌قدر بی‌قرار گره‌گشایی است که هنوز از خدمتی فارغ نشده، برنامه بعدی را برای خودش طراحی و ردیف می‌کند. حالا که از برخی زیرساخت‌هایی که فراهم کرده خیالش راحت است، به کارآفرینی می‌اندیشد تا به قول خودش در کنار حمایت از سرپرستان خانوارهای تحت پوشش، ماهی‌گیری هم به آن‌ها یاد بدهد تا در سایه این توانمندسازی بتوانند هزینه‌های معیشتی خود را تأمین کنند و شرایط بهتری برایشان رقم بخورد.

او می‌گوید: «در طول چند سالی که مسئول آموزش منطقه‌ بسیج بودم، در تمام پایگاه‌های بسیج، مساجد و مدارس؛ کلاس‌های مختلف آموزشی و مشاوره‌ای برگزار کردم. سال گذشته کلاس‌های رایگان آموزش کاوردوزی مبل برگزار کردیم که به لطف پروردگار به توانمندسازی عده زیادی منجر شد و این عده حالا از همین طریق دارند امرار معاش می‌کنند.»

 

کفش‌هایم همیشه آهنی است

خانم افشار از سختی‌های زیادی می‌گوید که در این سال‌ها داشته است آن‌چنان‌که بعضی به او توصیه می‌کنند زندگی خودش را بکند و عطای این گره‌گشایی را به لقایش ببخشد و البته که پاسخ او را به راحتی نمی‌توان حدس زد: «اگر زمان به قبل برگردد، باز هم کفش‌های آهنی خود را برای پیگیری دغدغه‌های مردم از مسئولان به پا خواهم کرد و لحظه‌ای از پیمودن این مسیر غافل نخواهم شد.» 

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44